آموزش فروش: با تغییر لحن مشتری چه کنیم؟

نویسنده اصلی این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای مایکل پِدون است. آقای پدون بنیانگذار و مدیرعامل یکی از شرکت های مطرح در زمینه بازاریابی و فروش است. ما مطالب دیگری را نیز در این بخش از وی منتشر کرده ایم که معمولاً در قالب پرسش و پاسخ و در تلاش برای حل یک مشکل واقعی نگاشته شده اند.

با اینکه تماس قبلی خیلی خوب پیش رفته، اما هنگامی که مجدداً با مشتری تماس می گیرم، متوجه تغییر محسوسی در لحن او می شوم، انگار که اصلاً نمی خواهد با ما صحبت کند، باید چه اقدامی انجام بدهم؟

 

پاسخ: بسیار خوب، وضعیت فعلی اینطور است: شما قبلاً با یک مشتری صحبت کرده اید، تماس قبلی خیلی خوبی داشته اید و برای یک تماس دیگر از او وقت گرفته بودید تا فروش را به پیش ببرید. هنگامی که تماس مزبور را می گیرید و مشتری گوشی را بر می دارد، ابتدا پرانرژی یا حداقل معمولی به نظر می رسد، اما هنگامی که صدای شما را می شنود یا خودتان را معرفی می کنید، متوجه تغییر لحن وی می شوید. انگار که در دلش می گوید: «اَه، ای بابا، باز اینه که…»

 

شناسایی و درک موقعیت

اول از همه باید به شما تبریک بگوییم که متوجه تغییر لحن مشتری شده اید. در غالب موارد، فروشندگان این تغییر لحن را نادیده می گیرند و تظاهر می کنند که اتفاقی نیفتاده است. این کار ما را در موقعیت بدی قرار می دهد، چرا که در ابتدا جو سنگین می شود و سپس نوبت به مقاومت می رسد.

بین شناسایی این تغییر لحن و نادیده گرفتن آن با شناسایی و گول زدن خودمان به اینکه اتفاقی نیفتاده تفاوت وجود دارد.

در حالت اول شرایط را به همان صورتی که هست می بینید و به هر حال کار خود را ادامه می دهید، اما در حالت دوم با این ترس به پیش می روید که شاید معامله را از دست بدهید.

حداقل اگر آگاهانه تصمیم بگیرید که به تغییر لحن مشتری توجه نکنید، رفتار شما بر مبنای ترس نخواهد بود.

 

راهکار جایگزین

تجربه به من نشان داده که بهترین گزینه این است که رأساً به این موضوع رسیدگی و آن را حل و فصل کنید. به این منظور، لازم است که در هنگام برخورد با این مسأله، شخصیت طبیعی شما نمود پیدا کند، حتی اگر شده می توانید شوخی را هم چاشنی کار خود کنید. در ادامه این مطلب از بخش آموزش فروش به ذکر یک مثال واقعی خواهیم پرداخت:

 

یک نمونه گفتگوی واقعی:

مشتری: بله، بفرمایید؟ (با لحن سرحال)

من: سلام فلانی، فلانزاده هستم از فلانساز…

مشتری: آهان، اوهوم… سلام (لحن حاکی از تنفر و اشمئزاز)

من: خب، به نظرم می رسه که خیلی از شنیدن صدای من خوشحال نشدین؟

مشتری: اِ، نه (معمولاً پوزخندی تحویل می دهد یا کمی عقب می کشد)، فقط مسأله اینه که …

 

و حالا طرف مقابل من یک مشکل یا اعتراض واقعی را مطرح می کند که در فروش مسأله ساز شده و در هر صورت من باید از آن اطلاع داشته باشم.

اما اگر این «سرد شدن» مشتری را نادیده گرفته بودم و سعی می کردم که کار خودم را جلو ببرم، از آنجایی که نمی دانستم که مشکل از کجاست و مشتری هم در درون خودش به این نتیجه می رسید که مسأله مزبور هر چه که هست قابل حل نیست، هیچ فروشی انجام نمی گرفت، یا اینکه در بهترین حالت دچار رکود می شدیم و چرخه فروش به درازا می کشید. اما اگر دلیل آن تغییر لحن را بدانم، چه بسا بتوانم یک راهکار برای آن پیدا کنم.

 

یخ طرف را آب کنید!

با گرم تر کردن فضا و نزدیکتر شدن به مشتری، گفتگو ادامه پیدا می کند تا بتوانیم متوجه بشویم که از آخرین باری که با هم صحبت کرده ایم چه چیزی عوض شده و برای اینکه بالاخره به یک موقیعت برد-برد برسیم باید چه اقداماتی انجام بگیرد.

نکته مهم و کلیدی در اینجا این است که هنگامی که مستقیماً به سراغ رسیدگی به این موضوع می روید باید کاملاً طبیعی به نظر برسید.

 

نکته آخر

فقط پس از آنکه حرف تان را زدید، حتماً سکوت اختیار کنید. شما باید به مشتری وقت بدهید تا کلامش منعقد شود و با آسودگی دلیل خود را به زبان بیاورد. چه بسا دلیل تغییر لحن مشتری ناخودآگاه باشد و به یک جرقه برای درک و چرایی حال و هوای خود و سپس به زبان آوردن آن نیاز داشته باشد.

در هر صورت، اگر قرار است که این بمب خنثی شود، باید هر دو زبان به سخن باز کنید. در غیر اینصورت، چه بسا با شکست روبرو شوید، چرا که مانع بزرگی در راه فروش وجود دارد که از پس آن بر نیامده اید.

نوشته آموزش فروش: با تغییر لحن مشتری چه کنیم؟ اولین بار در مجله اينترنتی گويا آی‌تی پدیدار شد.

آموزش فروش: ۵ ویژگی مشتریان مناسب

گاهی کار فروشندگی سخت می شود و تحملش دشوار. البته به گمانم این گاهی نیست و غالباً همینطور است. در عین حال، فروشندگی از آن مشاغلی است که می تواند حس بسیار خوبی هم در شما ایجاد کند. هدف فروشندگانی که واقعاً در کار خود حرفه ای هستند همیشه بهبود زندگی دیگران است. هنگامی که برای چیزی که می فروشید شور و شوقی دارید، برای رساندن آن به دست افراد بیشتری هم شور و شوق خواهید داشت.

البته گاهی این شور و شوق می تواند شما را به بیراهه ببرد. به هر حال، فقط به این خاطر که شما می خواهید افراد بیشتری از محصول تان استفاده کنند باعث نمی شود که برای افراد بیشتری هم سودمند و نافع باشد.

اما خبر خوب این است که جهان مملو از مشتریان و کسب و کارهایی است که واقعاً به دنبال محصول شما هستند؛ افراد و شرکت هایی که آن محصول برایشان عملاً سودمند و ارزشمند است. چیزی که در اینجا اهمیت دارد تمیز دادن و تشخیص آنها از سایرین است.

چنانچه بتوانید مشتریان بالقوه را به سرعت صلاحیت سنجی (qualify) کنید، وقت کمتری را برای آنهایی که سودی از محصول شما نمی برند هدر خواهید داد و می توانید بیشتر وقت تان را وقف افراد و کسب و کارهایی کنید که می توانند بیشترین منفعت را از آن ببرند.

بر اساس تجربه هایی که من در کار خود داشته ام، ۵ شاخص وجود دارد که نشان دهنده یک مشتری شایسته و مناسب است که در ادامه این مطلب از بخش از آموزش فروش ذکر خواهد شد:

 

مشتری مناسب، نیاز دارد

داشتن «نیاز» یکی از مشخصه های بارز مشتریان مناسب است و اگرچه، نوع کسب و کار و محصول شما هم می تواند تفاوت ایجاد کند، اما به طور کلی فردی که جستجو می کند، به دنبال ارضای یک نیاز است. غالباً سرمنشأ نیاز، چیزی است که در دنیای فروش به آن عذاب یا درد (pain) می گوییم. در واقع، این همان مشکلی است که فرد به دنبال پیداکردن محصولی برای رفع آن است و این همان چیزی است که به فروشنده ها گفته می شود که باید آن را پیدا کنند. لذا باید از خودتان بپرسید که چرا جستجو می کنند؟ به دنبال حل کدام مشکل هستند؟

یک نیاز مشابه می تواند عذاب های متفاوتی را برای افراد مختلف ایجاد کند. به عنوان مثال، در حوزه فعالیت من، هنگامی که یک شرکت به یک نرم افزار سرمایه گذاری معاملات املاک نیاز دارد، احتمالاً مدیر بخش آی تی به دنبال برنامه ای است که با سیستم های فعلی شرکت بیشتر همخوانی داشته باشد، در حالیکه مدیر مالی بیشتر به بازگشت سرمایه ناشی از عملکرد آن نرم افزار فکر می کند.

یکی از دام هایی که بسیاری از فروشندگان در آن می افتند، تبدیل شدن به آلت دست مشتری است. این حالت وقتی پیش می آید که یک فرد یا شرکت قبلاً تصمیم خود را گرفته و فروشنده مورد نظرش را انتخاب کرده است، اما مثلاً برای اجرای سیاست شرکت با رقبا هم تماس می گیرد تا قیمت بگیرد یا اینکه فقط داعیه این را داشته باشد که به گزینه های دیگر هم مراجعه کرده است.

این نیاز را با عذاب اشتباه نگیرید. آمادگی داشته باشید و سوالات اساسی و دشواری مانند این سوال را بپرسید:

«محصول فلان شرکت عالیه. چرا تصمیم تون برای همکاری با اونها رو قطعی نکردید؟»

اگر با پاسخ هایی از این دست مواجه شدید که «می خواهیم مطمئن بشیم که بهترین قیمت رو گرفتیم» یا «باید حداقل سه تا گزینه رو بررسی کرده باشیم»، در اینصورت شما آلت دست شده اید و باید به تناسب عمل کنید.

 

مشتری مناسب، پول دارد

داشتن منابع مالی لازم یکی از مولفه های عمده هر معامله است و احتمالاً در طول هر مذاکره ای یکی از مسائلی خواهد بود که روی آن تمرکز می کنید. لذا این شاخص هم باید بخشی از فرآیند صلاحیت سنجی شما باشد. بنابراین باید به این سوال پاسخ بدهید که آیا این مشتری بالقوه سرمایه لازم برای خرید را در اختیار دارد یا خیر.

به عنوان مثال، نرم افزاری که ما می فروشیم یک راهکار سازمانی است که به درد شرکت ها و فروشگاه های کوچک نمی خورد. در واقع، شرکتهای کوچک قادر به سرمایه گذاری روی آن نیستند و در نتیجه، مشتری مناسب ما محسوب نمی شوند. البته نرم افزار ما می تواند به هر شرکت کوچک و بزرگی در جهت کاهش هزینه ها و تخصیص بهتر منابع کمک کند، اما در هر صورت، شرکت مزبور باید توانایی لازم برای سرمایه گذاری را داشته باشد.

باید به این نکته توجه داشته باشید که بعید است که کسی که تصمیم خود را فقط بر اساس قیمت می گیرد مشتری مناسبی برای شما باشد. چنانچه قیمت تنها معیار مشتری باشد، در اینصورت احتمالاً سرمایه لازم برای سرمایه گذاری مناسب روی محصول شما را در اختیار ندارد. این به نوبه خود می تواند به بروز مشکلات دیگری از جمله تاخیر در پرداخت هزینه های سفارش بینجامد.

در اینجا هم باید در همان ابتدا سوالات مهم و دشواری را بپرسید:

  • آیا بودجه ای را برای این برنامه کنار گذاشته اید؟
  • علاوه بر قیمت، چه شاخص های دیگری در تصمیم گیری شما برای خرید تاثیر می گذارند؟
  • آیا با حجم سرمایه گذاری لازم در سفارشی مانند این آشنایی دارید؟

وقت خود را برای افراد و شرکت هایی که برای سرمایه گذاری آمادگی ندارند یا فقط شما را بازیچه و آلت دست خود کرده اند تلف نکنید.

 

مشتری مناسب، وقت دارد

داشتن وقت از مولفه هایی است که نوع محصول و کسب و کار بر آن تاثیر می گذارد، اما در هر صورت در هنگام صلاحیت سنجی مشتری باید به منابع زمانی موجود نیز توجه داشت.

به عنوان مثال، آیا مشتری با زمان لازم برای آماده سازی محصول مشکلی ندارد، یا اینکه نیازمند تحویل فوری است؟ آیا متوجه است که پیاده سازی یک سیستم جدید هفته ها زمان خواهد برد، یا اینکه انتظار دارد که با امضای یک قرارداد، نرم افزار مورد نظر را دانلود و نصب کند؟

در شرکتی که قبلاً در آن مشغول به کار بودم و موضوع فعالیتش اسکان مسافران بود به کرّات با این مسأله مواجه می شدم. مثلاً در تابستان که زمان اوج مسافرت هاست با ما تماس می گرفتند و به دنبال جا بودند، در حالیکه حداقل برای دو ماه آینده همه اتاق ها و منازل ما رزرو شده بود. گاهی همین باعث می شد که اینگونه افراد از لیست مشتریان مناسب ما خط بخورند، گاهی هم اگر انعطاف پذیری بیشتری داشتند می توانستیم گزینه های دیگری را به آنها پیشنهاد کنیم.

به خاطر داشته باشید که اگرچه برخی از مشتریان در ابتدا انتظارات دیگری دارند، اما بعضاً با توضیح بیشتر با زمان لازم کنار می آیند. چه بسا تصور آنها بر این باشد که تحویل محصول فقط یک هفته طول خواهد کشید، اما پس از ارائه توضیحات منطقی و کامل شما درک می کنند که ارسال مناسب و ارائه محصول باکیفیت به زمان بیشتری نیاز دارد. لذا نباید به محض اینکه یک مشتری یک بازه زمانی ناهماهنگ با توان شما را مطرح کرد، وی را از خود برانید.

 

مشتری مناسب، اختیار دارد

همه افرادی که با آنها گفتگو می کنید، اختیار و قدرت امضای توافق یا قرارداد را ندارند. در اغلب شرکت ها فقط عده معدودی هستند که که تایید نهایی توافقات قانونی بر عهده آنهاست و بدون این تایید، هیچ چیز اعتباری ندارد.

چیزی که اهیمت دارد این است که هر چه زودتر و هر چه بیشتر با تصمیم گیرنده نهایی ارتباط برقرار کنید. اگرچه ممکن است که آقای فلان منش از بخش حسابداری بگوید که تصمیم نهایی بر عهده اوست، اما اگر قلمش قدرت امضای قرارداد نهایی را نداشته باشد، تصمیم گیرنده اصلی کس دیگری است. البته که شاید او کسی باشد که اطلاعات را جمع آوری می کند و در اختیار مدیر مالی شرکت قرار می دهد، اما چیزی که در بالا در رابطه با نیازهای یکسان و عذاب های متفاوت به آن اشاره شد را به خاطر بیاورید. آقای فلان منش عذابی دارد که با عذاب خانم فلان زاده به عنوان مدیر مالی بسیار متفاوت است. اگر تمام وقت خود را صرف شناسایی عذاب آقای فلان منش کرده باشید، در اینصورت خانم فلان زاده را به حال خود رها کرده اید تا یکی از رقبا به سراغش برود. این اشتباه را مرتکب نشوید.

اگر می دانید که فقط وقت محدودی را می توانید از امضا کننده نهایی بگیرید، در اینصورت روی پیداکردن نقاط عذاب و مشکلات اصلی وی تمرکز کنید.

 

مشتری مناسب، نیروی انسانی لازم را در اختیار دارد

نیروی انسانی یا پرسنل نیز در کنار زمان یکی از منابعی است که می تواند بر تناسب و صلاحیت سنجی مشتری تاثیر بگذارد.

در این مورد هم مثلاً با مشتریانی برخورد کرده ام که نرم افزار ما را دیده و پسندیده اند و قدرت سرمایه گذاری لازم را هم دارند، اما کسی در شرکت شان وجود ندارد که قادر به پیاده سازی و استفاده از سیستم نرم افزاری نصب شده باشد. بنابراین با توجه به محصول یا سرویسی که عرضه می کنید و پیچیدگی های آن، وجود پرسنلی که بتوانند از آن به نحو احسن استفاده کنند نیز می تواند ضروری باشد.


نویسنده این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای جانی براوُو است. آقای براوو دانش آموخته دانشگاه کالیفرنیا و مدیر فروش یکی از شرکت های مطرح ایالات متحده است.

نوشته آموزش فروش: ۵ ویژگی مشتریان مناسب اولین بار در مجله اينترنتی گويا آی‌تی پدیدار شد.

اهمیت همدلی در فروش

«همدلی» از آن دست کلماتی نیست که در جلسات هفتگی فروش شرکت ها مورد بررسی و تأکید قرار بگیرد. بلکه در عوض، وقت شما در اینگونه جلسات با موضوعاتی مانند اهداف فروش، جلسات آتی، مشتری یابی، فرصت های تازه و مذاکرات اخیر گرفته می شود، چرا که این موارد مهم تر تلقی می شوند.

در عین حال، چنانچه واقعاً به دنبال موفقیت در دنیای فروش هستید، باید مهارت های خود را در بخش هایی فراتر از موارد تکنیکی تقویت کنید. یکی از این مهارت های مهم، داشتن حس همدلی است.

داشتن حس همدلی به این معنی است که بتوانید خودتان را به جای فرد دیگری بگذارید و دنیا را از منظر دیدگان وی مشاهده کنید.

فروشندگان در غالب موارد به دنبال ارضای یک نیاز هستند، یک نیاز به محصول یا خدمات شرکت متبوع شان که چه بسا اصلاً وجود نداشته باشد. لذا در واقع با فروش بر مبنای نیاز، خودشان را محدود می کنند، زیرا همه مشتریان بالقوه از نیازهای خود آگاه نیستند. آنها زندگی روزمره را با این ایده می گذرانند که «همه چیز خوب است» و «نیازی به تغییر ندارم». در واقع، مشتریان بالقوه شما گاهی نمی دانند که مشکلی هم وجود دارد یا شرایط می تواند بهتر هم باشد.

 

چرا همدلی اهمیت دارد؟

همین فقدان آگاهی، دلیلی بر اهمیت همدلی برای فروشنده ها است. همدلی به فروشنده اجازه می دهد تا دنیا را از دریچه چشمان مشتریان بالقوه مشاهده کند تا ببیند که آنها چه مشکل یا مشکلاتی دارند.

البته دلایل دیگری هم برای اهمیت همدلی در کل فرآیند فروش وجود دارد که در ادامه این مطلب از بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی به مهم ترین آنها اشاره خواهیم کرد:

 

همدلی اعتماد می آفریند

اعتماد، لازمه ایجاد همه رابطه های ماندگار است. ابراز همدلی به مشتری نشان می دهد که برای زندگی و کسب و کار وی اهمیت قائل هستید و تمایل دارید که به او کمک کنید. هرچه بیشتر همدلی کنید، بیشتر اعتمادسازی خواهید کرد. قدرت همدلی را در این زمینه دست کم نگیرید.

 

همدلی شما را به یک شریک و یاور تبدیل می کند

در بسیاری از متودولوژی های فروش، شکل دادن به یک باور و تصور خاص در مشتری اهمیت دارد. این به آن معنی است که باید به شکل گرفتن یک معیار در ذهن مشتری کمک کنید تا تصمیم گیری در رابطه با خرید را بر مبنای آن انجام دهد. به عنوان مثال، اگر فیجت آبی می فروشید، باید کاری کنید که «فیجت آبی» معیاری برای خرید باشد.

اما این روش یک روش فروش محور است و نه راهی برای اینکه حقیقتاً به مشتری کمک کنید. در عوض، کاری که باید انجام بدهید این است که با استفاده از همدلی مشکل موجود را پیدا کنید. به این منظور، سوال می پرسید، تحقیقات لازم را انجام می دهید و خودتان را به جای مشتری می گذارید. بنابراین متوجه می شوید که چرا کسب و کار یا زندگی مشتری آنطور که باید و شاید پیشرفت نمی کند و برای ایجاد تغییرات لازم به او کمک می کنید. ایجاد چنین تاثیری در زندگی یک فرد یا یک سازمان، شما را به شریک و دوست صدیق آن تبدیل می کند.

 

همدلی عامل ایجاد تمایز است

همدلی به شما کمک می کند تا در مقایسه با سایر فروشنده ها و گزینه هایی که مشتری بالقوه با آنها مواجه می شود متمایز به نظر برسید. این تمایز به این دلیل به وجود می آید که از ابتدا به مشتری نشان می دهید که برای کمک کردن به سراغ او آمده اید و نه فروش.

 

همدلی اعتبار به وجود می آورد

این مورد با اعتماد سازی که در بالا به آن اشاره شد در ارتباط است. همدلی باعث می شود که وقت بگذارید و قبل از پیشنهاد راهکار برای حل مشکل مشتری به صحبت های وی گوش کرده و او را درک کنید.

هنگامی که اهداف و نیازهای مشتری را درک کنید، بهتر و منطقی تر می توانید برای کاربردی بودن محصول خود در حل مشکل او دلیل بیاورید.

 

آیا می توانید همدلی ایجاد کنید؟

هر چیزی با تلاش امکانپذیر است. البته در اینجا هم به مانند همه مهارت ها، افرادی وجود دارند که ذاتاً انسانهای همدلی هستند و برخی هم در این زمینه عملکرد خوبی را از خود نشان نمی دهند. اما با کمی تلاش و استفاده از ترفندهایی که در ادامه ذکر می کنیم شما هم می توانید با مخاطب خود حس همدلی ایجاد کنید.

 

یکی از مهارت های مهمی که به شما در کسب اطلاعات بیشتر کمک می کند، مهارت بهتر گوش دادن است. مَثَل رایجی وجود دارد که می گوید اینکه دو گوش و یک دهان داریم بی دلیل نیست. لذا باید بدون هیچ تصور و پیش فرضی با مشتری روبرو شوید و در عوض، به گفته های مشتری گوش کرده و سعی کنید که او را درک کنید.

چنانچه بتوانید چیزی که شنیده اید را هضم و درک کنید، فرسنگ ها از بقیه جلو افتاده اید. در بسیاری از موارد، فروشنده ها با مشتری صحبت می کنند و فقط تا جایی گوش شنوا دارند که یک کلمه کلیدی از وی نشنیده باشند. این مخصوصاً در رابطه با فروشندگان تازه کار مصداق دارد. مراقب باشید که شما مرتکب این اشتباه نشوید. وقت بگذارید، سوال بپرسید و درک کنید که نقطه فعلی کجاست، مشتری می خواهد به کدام نقطه برسد و از دست شما چه کاری ساخته است.

علاوه بر این، بد نیست که به موقعیت مشابهی فکر کنید که خودتان در آن قرار داشته اید. اثراتی که در صورت خرید محصول بر اهداف و وضعیت فعلی مشتری ایجاد خواهد شد را تصور کنید. چه حسی خواهید داشت؟ استفاده از قوه تخیل به شما اجازه می دهد تا بیشتر و بهتر خودتان را به جای مشتری بگذارید و در نتیجه، بهتر و بیشتر به او کمک کنید.

به علاوه، باید نسبت به هر چیزی، و از جمله اینکه محصول شما با مشکل مشتری متناسب نیست با یک دید باز برخورد کنید. این پایان همه چیز نیست و با شفافیت و صداقت خود می توانید فرصت های دیگر، از جمله اعتمادسازی و ارجاع دیگران را به دست بیاورید.

و سرانجام باید نسبت به احساسات تان و اهمیت آنها حساس و هوشیار باشید. طبیعتاً در مواجهه با هر مشتری به دنبال آن هستید که فروش را به سرانجام برسانید، اما این یک طرز فکر کوتاه مدت است. نگرش بلندمدت به شما می گوید که باید به مشتری کمک کنید و بنای رابطه های ماندگاری را پی ریزی کنید. در این میان، احساسات و نیاز آنی شما می تواند تمرکزتان را به هم بزند و باعث شود که فقط اهداف کوتاه مدت را در نظر بگیرید. گویـاآیتـی


نظر شما در رابطه با این مطلب از بخش آموزش فروش چیست؟ آیا همدلی اهمیت دارد؟ آیا می توان مهارت همدلی را تقویت کرد؟ آیا همدلی و همزادپنداری با مشتری تا به حال به کار شما آمده است؟ لطفاً نظرات، ایده ها و تجربیات خود را در بخش دیدگاه ها با ما و سایر علاقمندان به بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی در میان بگذارید.

بهترین روش های مشتری یابی

در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی قصد داریم به این بپردازیم که برای شما به عنوان یک کارشناس فروش چه مسیرها یا روش هایی برای مشتری یابی یا prospecting وجود دارد. چه در حوزه فعالیت خود تازه کار هستید یا اینکه استخوان خورد کرده اید، در هر صورت آگاهی از روش های مختلف مشتری یابی به شما کمک خواهد کرد تا قیف فروش خود را سریع تر پر کنید و به طور کلی، عملکرد بهتری را در زمینه پیداکردن مشتری از خود نشان بدهید.

ضمناً باید به خاطر داشته باشید که لازم و ضروری است که از روش های مختلفی برای مشتری یابی و هدایت مشتری بالقوه در مسیر خرید استفاده کنید. با اینکه طبیعتاً مردم از دریافت ۳۰ – ۴۰ تماس تلفنی از جانب شما لذت می برند (!!) اما اگر از روش های مختلفی استفاده کنید و از زوایای گوناگون به آنها رخ بنمایانید، احتمال واکنش و بالفعل شدن خرید آنها به مراتب افزایش پیدا خواهد کرد.

 

بهترین روش های مشتری یابی

مسلماً روش های مختلفی برای پیداکردن مشتریان مناسب وجود دارد، اما این وظیفه شماست که به عنوان یک فروشنده یا کارشناس فروش دست به کار شوید و با تست و بررسی ببینید که کدام موارد با سبک و سیاق، زمینه فعالیت و مخاطبان هدف شما بیشتر تناسب دارند. ما در این مطلب از بخش آموزش فروش به ۱۰ مورد از بهترین این روش ها اشاره می کنیم:

 

  1. تماس سرد

استفاده از تماس سرد، روش شماره یک مشتری یابی در فروش است و یکی از بخش های مهم حرفه فروشندگی به شمار می رود.

کاری که باید انجام بدهید، این است که گوشی را بردارید و شماره بگیرید.

در غالب موارد، یک فهرست از اشخاص یا شرکت های مناسب در اختیار فروشندگان قرار می گیرد تا با آنها تماس بگیرند. برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه تماس سرد، به این لینک مراجعه کنید.

 

  1. ارجاع

یکی از بهترین و کارآمدترین روش های پیداکردن و جذب مشتری، ارجاع از جانب مشتریان قبلی و فعلی است. مشتری راغب آماده، تأیید اجتماعی و تماس مستقیم با تصمیم سازان در اختیار شما است؛ دیگر چه می خواهید؟

 

  1. بازاریابی محتوایی (Content Marketing)

بازاریابی محتوایی، سئوی (SEO) عصر جدید است.

علاوه بر این، این نوع از بازاریابی روش بسیار خوبی برای مشتری یابی نیز محسوب می شود. با ارائه اطلاعات ارزشمند و آموزنده به مشتریان بالقوه، اعتمادی را ایجاد می کنید که لازمه به سرانجام رسیدن فروش است.

 

  1. شبکه سازی (Networking)

این مورد هم یکی دیگر از ضرورت های حرفه فروشندگی است. شبکه سازی حرفه ای می تواند از حضور در نمایشگاه های بازرگانی گرفته، تا ارتباط با همکاران اسبق را در بگیرد.

شبکه سازی هم به مانند مشتری یابی یک فرآیند است و نه یک اتفاق. بنابراین، توسعه یک شبکه قابل اتکا از روابط، زمانبر است –مخصوصاً اگر تازه کار باشید یا هنوز در حال تلاش برای کسب جایگاهی در حوزه فعالیت تان هستید.

 

  1. ایمیل مارکتینگ یا بازاریابی از طریق ایمیل

ایمیل مارکتینگ جایگاه بازاریابی پستی مستقیم را تصاحب کرده است. در واقع، به همین دلیل است که دیگر از بازاریابی به وسیله ارسال بسته های پستی سخنی به میان نیاورده ایم. البته هنوز هم بعضی از شرکت ها و کسب و کارها از این روش استفاده می کنند، اما از هنگامی که پای ایمیل مارکتینگ به میدان فروش باز شد، تاثیر و کاربرد آن به شدت کاهش پیدا کرده است.

ایمیل یک ابزار رایگان، سریع و در دسترس است و ایمیل مارکتینگ مقرون به صرفه ترین روش بازاریابی و در نهایت، جذب مشتری به شمار می رود. خوشبختانه بخش آموزش ایمیل مارکتینگ مجله گویا آی تی بسیار غنی است و می تواند در جهت استفاده بهینه از این کانال کارآمد نکات ارزنده ای را در اختیار شما قرار بدهد.

 

  1. وبینار

یکی از گزینه های جدید که در دسترس عموم فروشندگان قرار گرفته، وبینار است. در شرایطی که بسیاری از فروشندگان کار خود را در خارج از محیط اداری شرکت انجام می دهند، اجرای وبینار یا سمینار اینترنتی یک گزینه منطقی و مطلوب به شمار می رود.

البته وبینار هم به مانند سمینار یکی از انواع بازاریابی محتوایی است، مخصوصاً اگر جلسه وبینار را ضبط کنید و آن را به رایگان در اختیار مشتریان بالقوه قرار بدهید.

 

  1. سمینار

نسخه زنده وبینار، سمینار است. در واقع، سمینار شبیه به این است که بازاریابی محتوایی و شبکه سازی را با هم ترکیب کنید.

در عین حال، اگر قرار است که وقت مشتری بالقوه را بگیرید، لازم است که به خاطر داشته باشید که باید ارزش آفرین باشید و منفعت قابل توجهی را در قبال آن ارائه کنید. هیچ چیزی مانند بهره وری کم از سمینار برای مشتری نمی تواند به شما ضربه بزند.

 

  1. شبکه سازی اجتماعی

منظور از شبکه سازی اجتماعی، استفاده از وبسایت هایی مانند لینکدین، پینترست و اینستاگرام در فعالیت های روزمره و روتین مشتری یابی برای فروش است.

مهم ترین جنبه ای که در زمینه استفاده از شبکه های اجتماعی باید روی آن تمرکز کنید، تعامل است.

پیشنهاد می شود که هر بار روی چند شبکه اجتماعی تمرکز کنید و به تدریج جامعه مخاطبان خود را گسترش بدهید. ضمناً پاسخگویی به نظرات را نیز از یاد نبرید. به خاطر داشته باشید که شبکه سازی اجتماعی چیزی نیست که آن را شروع و سپس به حال خود رها کنید.

 

  1. مشتری یابی خانه به خانه

بله، این هم یکی از روش های مشتری یابی است، هر چند که شاید در کشور ما زیاد معمول نباشد.

معمولاً فروشنده ها تماس سرد را به این روش ترجیح می دهند، اما در شرایط مطلوب و با یک رویکرد مناسب می توان از مزایای مشتری یابی خانه به خانه هم بهره برداری کرد.

 

  1. تبلیغات

به کمک تبلیغات، به خصوص سرویس های تبلیغاتی همچون AdWords گوگل نیز می توانید مشتری پیدا کنید. مزیت این سرویس ها این است که دقیقاً میزان سرمایه مورد نظر و کاربران هدف را از طریق آنها می توان مشخص کرد.

 

نظر شما چیست؟ آیا روش دیگری هم برای مشتری یابی می شناسید که ما در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش از قلم انداخته باشیم؟ لطفاً با استفاده از بخش دیدگاه ها ما را در جریان ایده ها و نظرات خود قرار بدهید.

چگونه اعتراضات را در نطفه خفه کنیم؟

دغدغه ها و مخالفت های مشتری که آنها را با عنوان اعتراض یا objection می شناسیم، همیشه یکی از بزرگترین موانع در راه خرید مشتریان قلمداد می شده اند. در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی روشی را به شما آموزش خواهیم داد که به کمک آن می توانید پیش از آنکه مشتری فرصتی برای استفاده از مشکلات احتمالی موجود بر علیه شما داشته باشد، آن دغدغه ها و مشکلات را در نطفه خفه کنید.

در واقع، به جای آنکه از این به اصطلاح اعتراضات واهمه داشته باشید، می توانید از آنها با آغوش باز استقبال کنید.

چنین تکنیک فروشی چقدر برای شما ارزش خواهد داشت؟ برای عملی کردن آن تا کجا به پیش می روید؟

آیا حاضرید که همه چیزهایی که درباره فروش می دانید را زیر پا بگذارید؟ حتی اگر احتمال دریافت پاسخ منفی هم وجود داشته باشد چطور؟

امیدوارم که پاسخ شما مثبت باشد، چرا که توانایی حذف اعتراضات، پیش از وقوع آنها یک مهارت بسیار مهم در فروش است که داشتن آن خالی از لطف نخواهد بود.

از جمله مزایای حذف اعتراضات مشتری می توان به این موارد اشاره کرد:

 

تسریع فرآیند چرخه فروش

با حذف اعتراضات، دیگر لازم نخواهد بود که بین اعتراض و مذاکره یا مشکل و توافق مرتباً در حال رفت و آمد باشید.

در عوض، می توانید بسیاری از تاخیرهایی که در نتیجه ضرورت مدیریت و رسیدگی به اعتراضات پیش می آیند را حذف کنید.

 

فروش و کمیسیون بیشتر

طبیعتاً هر چه اعتراضات در گفتگوهایی که برای فروش انجام می شود کمتر باشد، احتمال به سرانجام رسیدن فروش بیشتر می شود.

به علاوه، نه تنها می توانید حجم بیشتری از فروش را به سرانجام برسانید، بلکه قادر خواهید بود که حاشیه سود را نیز بالاتر ببرید. این به معنای درآمد بیشتر برای شرکت متبوع و کمیسیون بیشتر در حساب بانکی شما خواهد بود.

 

آمار بهتر در فروش

شما به عنوان یک فروشنده باید آمار و ارقام مورد انتظار شرکت متبوع خود را محقق کنید. اهدای برخی از پاداش ها یا ارتقاء سمَت با توجه به همین شاخص انجام می شود.

در واقع، توجه به این آمار که معمولاً متکی بر تعداد یا درصد معاملاتی است که به سرانجام رسیده اند برای حفظ کار شما به عنوان یک کارشناس حرفه ای فروش ضروری است.

درست مثل نکته ای که در رابطه با فروش و کمیسیون بیشتر مطرح شد، امکان حذف اعتراضات قبل از وقوع آنها به افزایش درصد به سرانجام رسیدن فروش شما کمک خواهد کرد.

 

اعتمادسازی

به کمک تکنیکی که در ادامه این مطلب آموزشی از مجموعه مقالات آموزش فروش ذکر خواهد شد، عملاً می توانید اعتماد موجود بین خود و مشتریان بالقوه را تقویت کنید.

طبیعتاً به خوبی می دانید که اعتماد یکی از مهم ترین عوامل تاثیرگذار در فروش به شمار می رود.

چگونه اعتراضات مشتری را حذف کنیم؟

درک چیزی که به آن اشاره خواهد شد آسان است، اما انجام و عملی کردن آن در یک گفتگوی فروش آنقدرها آسان نیست. چه بسا هنگامی که این تکنیک را برای اولین بار امتحان می کنید، این ترس در دل تان بیفتد که مبادا آن گفتگو آخرین گفتگوی شما با مشتری بالقوه باشد.

در عین حال، تقریباً می توانید مطمئن باشید که چنین اتفاقی هرگز نخواهد افتاد. به علاوه، همینطور که تمرین می کنید و بر این روش تسلط بیشتری پیدا می کنید، برایتان طبیعی تر خواهد شد و به بنیاد مستحکمی برای تقویت مهارت شما در معرفی محصول یا خدمات مورد نظر تبدیل می شود.

روش حذف اعتراضات فروش این است که به طرز بیرحمانه ای با خودتان و مشتریان بالقوه صادق باشید و به آنها بگویید که رقبا در چه ابعادی بر شما برتری دارند.

با انجام این کار، مشتری را از استفاده از آن نقایص بر علیه خودتان خلع سلاح می کنید.

اولین قدم این است که بپذیرید که محصول یا سرویس پیشنهادی شما در همه ابعاد بی نقص و بی عیب نیست. شاید بهترین قیمت را می دهید، اما چه بسا عملکرد محصول یا سرویس یکی از رقبا از شما بهتر باشد. یا شاید پشتیبانی شما خارق العاده است، اما ارسال محصول از حالت معمول بیشتر طول می کشد.

سپس باید رقبا را ارزیابی کنید تا ببینید که کدامیک از آنها در ابعادی که شما ضعیف هستید قوی است. چرا بزرگترین رقیب تان در جذب مشتری موفق است و شما نیستید؟ تفاوت کار او با شما چیست؟

البته این کاری است که هر شرکتی باید انجام بدهد و در اینجا فقط برای ضرورت تحلیل رقبا یک دلیل دیگر نیز در اختیار شما گذاشتیم.

پس از آنکه این اطلاعات را کسب کردید، باید به مشتری بگویید که در یک قسمت خاص عملکرد مطلوبی ندارید.

چه شد؟؟!

بله، درست خواندید! باید نقاط ضعف محصول یا شرکت خود را به وضوح بیان کنید و هر چه که هست را روی داریه بریزید.

البته لازم نیست که وارد جلسه بشوید و شروع کنید به بدگویی از شرکت یا محصولی که به دنبال فروش آن هستید. این چیزی به جز خودزنی نیست.

کاری که باید انجام بدهید، متناسب سازی کلام با نیازهای مشتری بالقوه و رقبایی است که باید در برابر آنها قد علم کنید.

چنانچه قبلاً این کار را نکرده اید، بد نیست که از مشتری بخواهید که نام رقبای دیگری که مد نظر دارد و چرایی انتخاب آنها به عنوان گزینه را به شما بگوید. هنگامی که جنبه های مورد علاقه وی از آن شرکت ها آشکار شد، با استفاده از اطلاعاتی که از تحلیل رقبا در دست دارید می توانید به پیش بروید.

در این حالت، می دانید که آن رقبا در چه مواردی گوی سبقت را از شما ربوده اند و شما در چه مواردی بر آنها برتری دارید.

در اینجا می توانید از مشتری بپرسید که چه مورد یا مواردی به منظور تصمیم گیری برای وی اهمیت دارد. از این طریق می توانید گفتگو را به سمت و سوی مثبت و پربازدهی هدایت کنید.

 

نکته آخر

آخرین نکته ای که باید در رابطه با استفاده از این تکنیک به شما یادآوری کنیم این است که اجرای آن را نباید به تعویق بیندازید. هر چه زودتر دست به کار بشوید. هر چه زودتر نقاط ضعف را برملا کنید، زودتر می توانید اعتراضات را حذف کنید. در غیر اینصورت باید منتظر شنیدن پاسخ «نه» باشید.


نویسنده این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده آقای جانی براوُو است. آقای براوو دانش آموخته دانشگاه کالیفرنیا و مدیر فروش یکی از شرکت های مطرح ایالات متحده است.

استندآپ کمدی بداهه چگونه می تواند به فروش کمک کند

استندآپ کمدی بداهه یا ایمپراو (Improv) نوعی از کمدی است که بر پاشنه بداهه پردازیِ آنی و در لحظه می چرخد. من برای تمرین سخنرانی در جمع شرکت در کلاسهای کمدی بداهه را آغاز کردم و باید اذعان کنم که واقعاً معتاد شدم، چرا که ایمپراو کاملاً در طرف مقابل اجراهای خسته کننده از پیش تمرین شده قرار می گیرد؛ همه چیز به طرز غریبی جنون آمیز و آزاد است. کمدی بداهه به جای تریبون و عصا قورت دادن، روی تخیل و شادمانی تکیه می کند. در واقع، کمدی بداهه می تواند برای تقویت اعتماد به نفس و راحت تر شدن صحبت کردن در جمع به شما کمک کند، اما مزایای آن به همینجا ختم نمی شود. کمدی بداهه می تواند شما را پویاتر، خوش بین تر و قابل درک تر کند و از شما یک هم تیمی بهتر و در ابعاد مختلف، یک فروشنده بهتر بسازد.

احتمالاً کنجکاو شده اید که این کمدی بداهه چه سبک و سیاقی دارد. برای آشنایی با ایمپراو، این تمرین را انجام بدهید: من یک کلمه به شما می دهم، شما چشم تان را از صفحه مانیتور یا گوشی بر می دارید و به اولین هفت صفتی فکر می کنید که به ذهن تان می رسد.

شروع می کنیم، کلمه: «شرکت»

۱،۲،۳،۴،۵

چطور بود؟ احتمالاً همینطور که جلو می رفتید، کار دشوارتر می شد، چرا که کفگیر پاسخ های آماده مغزتان به ته دیگ می رسید. دلیل این محدودیت ذهنی این است که شما یک فیلتر فعال در ذهن تان دارید که به شما می گوید که قبل از صحبت کردن باید فکر کنید. قطعاً این حرف بیراهی نیست، اما در کمدی بداهه باید این فیلتر را بردارید و یاد بگیرید که اولین چیزهایی که به ذهن تان می آید را بیرون بریزید. معمولاً بعد از پنجمین صفت، ذهن ناخودآگاه شما شروع به تولید پاسخ هایی می کند که از آن فیلتر عبور می کنند و مستقیماً از دل بر می آیند. این پاسخ ها می توانند مضحک به نظر برسند، چون به طرز آزاردهنده ای صادقانه به نظر می رسند.

شاید کمدی بداهه به نظر دشوار برسد، اما اینطور نیست. فقط باید قوانین آن را تمرین کنید. ما در ادامه این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی به ۵ قانون از کمدی بداهه اشاره می کنیم که با به کارگیری آنها در حرفه فروشندگی خود خواهید دید که چگونه قواعد کمدی آزاداندیش مبتنی بر بداهه پردازی می تواند از شما یک فروشنده کارآمدتر بسازد:

 

قانون شماره ۱: «بله، و …»

همیشه بپذیرید و پیشنهاد بدهید. نگویید «خیر»، بگویید «بله!» و ادامه بدهید. در کمدی بداهه اگر یک نفر به شما یک خرچنگ خیالی بدهد، آن را می گیرید و شروع به پخت و پز می کنید. حتی اگر خرچنگ دوست ندارید، به هر حال می گویید «بله» و سپس جهت داستان را عوض می کنید. از این طریق، فضا به یک سمت و سوی مثبت به پیش می رود.

به عنوان فروشنده: انسان مثبت تری خواهید شد. شما متوجه می شوید که چقدر با کلمه قدرتمند «نه» یکدیگر را آزار می دهیم و اصطکاک غیرضروری ایجاد می کنیم. شما خودتان را به زره «بله» مجهز می کنید که ادامه تعامل را امکانپذیر می سازد. حتی اگر با طرف مقابل هم عقیده نیستید، می توانید بگویید «بله، و …» تا جهت گفتگو را عوض کنید یا مودبانه واقعیات را به اطلاع وی برسانید. از این طریق به کسی تبدیل خواهید شد که همه به دنبال تعامل با وی هستند و این باعث می شود که در داخل و خارج از شرکت به یک آچار فرانسه تبدیل شوید.

 

قانون شماره ۲: مشارکت کنید

به این منظور، باید ارزش آفرینی کنید، سود و منفعت برسانید و منفعل نباشید. کسی که می گوید «حالا چکار کنیم؟» همه مسئولیت ها را به دوش همکار کمدین خود می اندازد تا برای حرکت بعدی تصمیم بگیرد. اینطور نباشید. با ارائه پیشنهاد، مسئولیت بپذیرید. به جای آنکه به مشتری بالقوه ایمیل بزنید که «چه وقتی برای ملاقات مناسب است؟» خودتان زمان هایی را پیشنهاد بدهید که با برنامه شما همخوانی دارند. اگر دیدید که یکی از هم تیمی هایتان روی صحنه کم آورده، خودتان را جلو بیندازید و او را نجات بدهید. همیشه باید به یکدیگر کمک کنید و کاری کنید که همگی خوب و بهتر به نظر برسید.

به عنوان فروشنده: یک هم تیمی بهتر می شوید. متوجه خواهید شد که درک شما از فضای پویای کار گروهی افزایش پیدا کرده است. هنگامی که به گوش تان می خورد که فروشنده های هم تیمی دیگرتان با تماس های دشواری دست و پنجه نرم می کنند که پیشبرد فرآیند فروش را غیرممکن می سازد، ماژیک را بر می دارید و توصیه های کاربردی یا حامیانه خود را روی وایت بورد می نویسید. اگر ببینید که یک سخنران مهمان از یک جماعت ساکت سوالی می پرسد و کسی صدایش در نمی آید، شما دست تان را بالا می برید و او را نجات می دهید. از این طریق، روحیه کار تیمی تان تقویت خواهد شد و به یک شریک کاری کارآمد و یک مرجع تبدیل می شوید.

قانون شماره ۳: خیلی زور نزنید!

هنگامی که تلاش می کنید تا بامزه باشید، شوخ طبعی تان از بین می رود، چرا که اصالت و صداقت از میان رفته است. اگر خودتان باشید، موقعیت های بامزه به صورت طبیعی پیش می آیند. اگر کمدینی را دیده باشید که هیچ کس به او نمی خندد و برایش ناراحت شده باشید، دقیقاً می دانید که این چه وضعیت آزاردهنده ای است.

این به اصطلاح «زور نزدن» یکی از موثرترین پادزهرهای آفت کسب و کارهای مدرن نیز محسوب می شود: صحبت های قلمبه سلمبه سازمانی. این زبانی است که مملو از لغات خاص و سنگینی است که هضم آنها آسان نیست. این یک زبان تصنعی است و مردم هم فوراً متوجه آن می شوند. به کمک کمدی بداهه، بیشتر از کلمات ملموس استفاده می کنید و هر چیزی را همانطوری که هست مطرح می کنید و مردم هم به همین خاطر به شما علاقمند می شوند.

به عنوان فروشنده: ارتباط برقرار کردن با شما آسانتر می شود. در محیط کار از علامه دهر بودن و همه کس بودن برای همه دست بر می دارید. اجازه می دهید که شخصیت تان نمود پیدا کند. هنگامی که پاسخی را نمی دانید، ظاهرسازی نمی کنید، بلکه در عوض به مشتری می گویید که بعداً تماس خواهید گرفت و پاسخ کامل را ارائه خواهید داد. ضمناً از واکنش به هر جمله با کلمه «عالیه» دست بر می دارید؛ کاری که حالت پیش فرض بسیاری از فروشندگان است. خیلی از چیزهایی که مشتری به زبان می آورد عالی که هیچ، حتی خوب هم نیستند، بنابراین صادق باشید. با تلاش نکردن برای اینکه بی نقص به نظر برسید، بیشتر بُعد انسانی خود را نشان می دهید و تعامل پذیرتر و قابل اعتمادتر به چشم می آیید. مشتریان احساس می کنند که با بقیه فرق می کنید و کسی هستید که می تواند محرم آنها باشد. در این حالت، گفته های رقبا را هم با شما در میان می گذارند که در یک بازار رقابتی می تواند به سود شما باشد.

 

قانون شماره ۴: کاری کنید که همکارتان خوب به نظر برسد

در کمدی بداهه باید هر کسی و هر کاراکتری باشید که صحنه می طلبد. گاهی باید یک آدم خل وضع باشید، در حاشیه قرار بگیرید یا نقش مخالف خوانی را بر عهده بگیرید که طرف مقابل تان به آن واکنش نشان می دهد. گاهی باید یک گوژپشت خوش برخورد باشید، یا یک خدمتکار مجنون یا یک معدنچی بی سواد. در هر صورت، جالبی همه اینها به این است که هیچ وقت نمی دانید که چه نقشی را باید برعهده بگیرید. این هیچ ایرادی ندارد، چرا که معمولاً هنگامی که با بی اطلاعی از نقش تان راحتید و روی کمک به دیگران برای پیدا کردن نقش شان تمرکز می کنید اتفاقات خارق العاده ای روی می دهد.

به عنوان فروشنده: پویاتر و فعالتر می شوید. پیش نیاز ناراحتی و درماندگی، انتظارداشتن از دیگران است و کمدی بداهه به شما یاد می دهد که هیچ انتظاری نباید داشته باشید. فارغ از اینکه چه نقش و کاری به شما محول می شود، پویا و کارآمد باقی می مانید. هنگامی که یکی از مشتریان همیشگی تان تماس می گیرد و می گوید که این ماه از رقیب شما خرید خواهد کرد، می خندید و با کلام تان او را منصرف می کنید. هنگامی که یک مشاور چوب لای چرخ تان می گذارد، هنرمندانه آن چوب را بر می دارید. از این طریق به قدرت بلامنازعی تبدیل می شوید که شکست را نمی پذیرد و در به سرانجام رساندن فروش در دقیقه نود مهارت پیدا خواهید کرد.

 

قانون شماره ۵: داستان بگویید

این همانجایی است که همه چیز را در قالب یک طرح روایت گونه به هم پیوند می زنید. در کمدی بداهه با هیچ شروع می کنید، اما همینطور که برای هم اسم انتخاب می کنید، از گذشته ها می گویید و شخصیت می سازید، یک داستان جذاب شکل می گیرد. در فروش هم با یک صفحه سفید شروع می کنید و داستانی را روی آن می نویسید که مشتری بالقوه مایل به شنیدن آن است. شاید در طول فرآیند اکتشافی خود متوجه بشوید که طرف مقابل شما قبلاً از یک فروشنده دیگر زخم خورده، شرکت متبوعش به دنبال رشد سریع است، یا اینکه پشتیبانی اولویت درجه یک آنهاست. شما همه قطعاتی که برای معرفی سرویس یا محصول خود نیاز دارید تا مشتری احساس کند که آن سرویس یا محصول با نیازهای وی منطبق است را در اختیار دارید. اینجاست که باید داستانی که از اکتشافات تان شکل گرفته را روایت کنید.

به عنوان فروشنده: از دید مشتری، ارزش آفرین تر به نظر می رسید. کمدی بداهه به شما کمک می کند تا در بیان منافع و ارزش محصولات یا خدماتی که ارائه می دهید به درجه استادی برسید. از آنجایی که به توجه به جزئیات و ریزه کاری ها عادت کرده اید، جزئیات بیشتری از مشتریان بالقوه به چشم تان می آید و در خاطرتان باقی خواهد ماند. به اینکه طرف مقابل اهل کجاست، آیا بچه دارد، چه علایقی دارد و مواردی از این قبیل هم توجه می کنید و همه ویژگی های محصول یا سرویس تان را در قالب داستانی روایت می کنید که مشکلات یا نیازهای او را هدف قرار می دهد. «فلانی، پشتیبانی این نرم افزار فوق العاده ست. به عنوان یک مادر حتماً اهمیت اینکه یک نفر ۲۴ ساعته و هر روز هفته در دسترس باشه تا به مشکلات احتمالی رسیدگی کنه رو درک می کنید؛ ما اینچنین دیدگاهی به کارمون داریم.» در نتیجه، بیشتر به مذاق مشتریان بالقوه خوش می آیید و در رقابت با رقبا پیروز میدان خواهید بود.

 

حرف آخر

دقت کردید؟ خیلی سخت بود؟ تمرین روی این قوانین را شروع کنید تا متوجه اثر فوری آنها روی کارتان بشوید. بداهه پردازی به شما کمک می کند تا در هر شرایطی بیشتر احساس راحتی کنید تا بتوانید عملکرد بهتری داشته باشید. کمدی بداهه به شما امکان می دهد تا گاهی فیلتر ذهنی تان را خاموش کنید و آنچه که در دل دارید را به زبان بیاورید، فاصله ها را از میان بردارید و اعتماد ایجاد کنید. علاوه بر اینها، سرعت عمل شما را نیز افزایش می دهد و عملکرد شما در فروش را به طور کلی تقویت خواهد کرد. پیشنهاد می کنم که از مزایای این کمدی مبتنی بر آزاداندیشی در راستای پیشبرد کارتان در دنیای فروش بهره برداری کنید.

نویسنده اصلی این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای کریس گیلِسپای است. آقای گیلسپای یک نویسنده فریلنسر و بنیانگذار شرکتی است که به رشد کسب و کارهای نوپا، شرکت های تکنولوژی محور و موسسات غیرانتفاعی کمک می کند.

 

 

تاثیر زمان واکنش به مشتری راغب (lead) بر فروش

متاسفانه اجبار به وجود یک فاصله زمانی بین ابراز تمایل مشتری راغب با پاسخ بخش فروش به این علاقمندی یکی از مواردی است که مدت ها در دنیای فروش رایج بوده است. یک مطالعه که توسط یکی از اساتید دانشگاه MIT با مشارکت یکی از شرکت های فعال در زمینه فروش انجام شد نشان داد که صبر کردن حتی فقط به اندازه یک ساعت برای تماس و صلاحیت سنجی مشتری راغب می تواند احتمال موفقیت فروش را به میزان قابل توجهی کاهش بدهد.

از طرف دیگر، این تحقیق نشان داد که در صورتی که تماس با مشتری راغب به جای ۳۰ دقیقه، تنها با یک فاصله زمانی ۵ دقیقه ای انجام شود احتمال برقراری تماس تا ۱۰۰ برابر افزایش پیدا خواهد کرد. علاوه بر این، شانس عبور مخاطب از مرحله صلاحیت سنجی مشتری راغب نیز در صورت تماس در فاصله زمانی ۵ دقیقه ای بیشتر خواهد بود.

این تفاوت های قابل توجه که صرفاً به خاطر پیگیری در خارج از موعد مناسب ایجاد می شود برای فروشندگانی که به دنبال موفقیت بیشتری در فروش هستند هشدار دهنده است.

یک بررسی دیگر نیز تلاش کرد تا زمان واکنش به مشتریان راغب و استراتژی های پرورش مشتری راغب ۷۰۰ شرکت را زیر نظر گرفته و ارزیابی کند. برای شروع فرآیند نظارت و پیگیری، به هر شرکت یک فرم ثبت اطلاعات داده شد.

نتایج حاصل از این نظرسنجی واقعاً شگفت انگیز و غافلگیرکننده بود. مهم ترین یافته های آن عبارتند از:

  • تنها ۴٫۶ درصد از کسب و کارها از استراتژی هایی استفاده می کردند که مبتنی بر استفاده همزمان از تلفن و ایمیل بود؛
  • کمتر از ۵ درصد از آنها در طول ۲۴ ساعت اولیه پس از مشاهده چراغ سبز مشتریان راغب با آنها تماس می گرفتند؛
  • زمان واکنش بخش فروش در مورد ایمیل ، ۱۹ ساعت و ۳۱ دقیقه بود؛
  • زمان واکنش بخش فروش در مورد تلفن، ۳۶ ساعت و ۵۷ دقیقه بود؛
  • در ۴۵٫۲ درصد از موارد، تیم های فروش شرکت ها اصلاً به ابراز علاقه مشتری راغب پاسخی نداده بودند.

حداقل چیزی که این بررسی ها به وضوح نشان می دهد این است که یکی از موثرترین روش ها برای عبور مشتریان بیشتر از مرحله صلاحیت سنجی، کاهش قابل توجه زمان واکنش بخش فروش است.

اگر شما هم به اندازه ما نسبت به تاثیر پاسخ و پیگیری به موقع متقاعد شده اید، به منظور افزایش موفقیت خود در فروش به تاکتیک هایی که در ادامه این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی به آنها اشاره خواهیم کرد توجه کنید:

 

  1. فروش و بازاریابی را با یکدیگر هماهنگ و همگام کنید

بدون وجود هماهنگی درست و مناسب فی ما بین بخش های فروش و بازاریابی، هیچ بعید نیست که سرنخ بسیاری از مشتریان راغب به راحتی از دست تان در برود. با تعیین دقیق زمان و چگونگی انتقال مشتریان راغب به بخش فروش، هر تیم می تواند روی کاری که برای آن ساخته شده تمرکز کند.

 

  1. تعریف یک مشتری راغب شایسته را مشخص کنید

برای تعیین یک تعریف واضح و دقیق از مشتری راغب بر اساس ویژگی های جمعیت شناسی و رفتاری با تیم بازاریابی همکاری کنید. هنگامی که بخش بازاریابی فقط مشتریان راغب مناسب و شایسته را به بخش فروش انتقال می دهد (و بقیه را پرورش می دهد)، بخش فروش می تواند روی بهترین مشتریان راغب تمرکز کند و فضای لازم برای ارتباط با مشتریان راغب جدید به سرعت فراهم می آید.

 

  1. زمان پاسخدهی و پیگیری را کوتاهتر کنید

زمان پاسخ و پیگیری تیم فروش را زیر نظر بگیرید تا مشخص شود که سرعت پاسخگویی بخش فروش به مشتریان راغب جدید چقدر است. سپس هدفگذاری کنید تا این بازه زمانی تا جایی که امکان دارد کوتاهتر شود. هر چه بخش فروش بتواند به بازه زمانی ۵ دقیقه ای نزدیکتر شود، احتمال موفقیت در صلاحیت سنجی و در نهایت، تبدیل به مشتری بالفعل افزایش پیدا خواهد کرد.

 

حرف آخر

با توجه به مطالعات و تحقیقات انجام گرفته و بر خلاف تصور بسیاری از فروشندگان، هر چه فاصله زمانی بین ابراز تمایل مشتری و پیگیری تیم فروش کمتر باشد بهتر است. در واقع، به منظور افزایش شانس موفقیت در فروش، باید این بازه زمانی را به چیزی در حدود ۵ دقیقه کاهش بدهید. در همین راستا باید بین تیم فروش و تیم بازاریابی هماهنگی بیشتری ایجاد کنید، تعریف مشتری راغب را به وضوح مشخص کنید و همچنین فاصله زمانی موجود را زیر نظر گرفته و تعیین کنید و سپس در جهت کاهش هرچه بیشتر آن برنامه ریزی کنید.

چگونه از خستگی در فروش جلوگیری کنیم

خستگی به طُرُق مختلفی خودش را نشان می دهد و این بر عهده مدیریت و کارشناسان فروش است که با انجام سنجش و ارزیابی های مورد نیاز برای تعیین شرایط خود و کارکنان به این درک برسند که چه زمان بیش از حد توان شان از خود یا اطرافیان شان کار می کشند. من با سابقه ای که در زمینه امداد و نجات داشته ام می توانم این را به یک پیاده روی بسیار طولانی تشبیه کنم: حالتی که تصور می کنید که اگر بدون توقف حرکت کنید، سریع تر پیش می روید و زودتر به مقصد خواهید رسید. در حالیکه در واقع، اگر به طور منظم و حساب شده ای به خودتان استراحت ندهید، حرکت تان لاک پشتی می شود و کم کم تصمیمات نادرستی می گیرید. دقیقاً به همین دلیل است که مردم در دل کوه، جنگل و بیابان گم می شوند.

این وضعیت در دنیای فروش هم مصداق دارد. چنانچه خودتان را دوازده ساعت برای مشتری یابی در پشت رایانه به چهارمیخ بکشید و استراحت نکنید، عملکرد بسیار ضعیفی پیدا خواهید کرد. این برای دوره های کوتاه مدت می تواند قابل تحمل باشد، اما شما به عنوان یک فروشنده شانس و فرصتی برای انجام دوباره برخی از کارها پیدا نمی کنید. به عنوان نمونه، شما فقط یک بار برای گذاشتن یک تاثیر اولیه قوی بر مشتری بالقوه فرصت دارید. فقط یک بار می توانید برای شناسایی تماس بگیرید، و فقط یک بار می توانید محصول یا سرویس مورد نظر را به یک مدیرعامل معرفی کنید. اگر در این لحظه های حساس نتوانید عملکرد مناسبی را از خود نشان بدهید، فروش چندانی را به سرانجام نخواهید رساند.

خستگی، عملکرد کلی شما در همه چیز را تحت تاثیر قرار می دهد، اما بیش از همه ضعف شما در فروش مشهود خواهد بود:

با وجود اینکه شما به عنوان یک فروشنده در نیروگاه اتمی یا روی تانکر بنزین کار نمی کنید، اما باز هم اشتباهاتی که در هنگام خستگی مرتکب می شوید تاثیر بسیار مخربی را بر کار و حرفه شما بر جای می گذارند. سازمان بهداشت و ایمنی کانادا اعلام کرده است که تاثیر خستگی مفرط شبیه به اثرات مصرف بیش از حد مسکرات است:

  • کاهش توانایی تصمیم گیری؛
  • افزایش قضاوت های اشتباه؛
  • تضعیف مهارت های ارتباطی؛
  • کاهش زمان واکنش؛
  • افزایش تمایل برای ریسک (البته نه از نوع حساب شده و مفید)؛
  • حساسیت بیش از حد.

این اثرات بعد از ساعات کاری نیز به جان شما می افتند و چندین روز گریبانگیرتان باقی می مانند. در این حالت، تاثیر اولیه ضعیفی را در ذهن مشتریان از خود بر جای می گذارید، از تماس های شناسایی خود عواید کمتری به دست می آورید، و به طور مرتب در مذاکرات شکست می خورید. نام مشتریان شرکت در ذهن تان نمی ماند، از سرنخ هایی که حاکی از موعد مناسب و مقتضی برای سکوت است غافل می شوید، و از اینکه مشتریان بالقوه آن کارهایی که مد نظر شماست را انجام نمی دهند می رنجید. مشتریان به تماس های شما جواب نمی دهند و کارآمدی و بهره وری تان سقوط می کند. مدیر شرکت به شما گیر می دهد، بیشتر می رنجید و مشکلات تان مضاعف می شود.

اگر همین روند برای مدتی ادامه پیدا کند، آمار فروش تان کمتر و کمتر می شود و بالاخره امنیت شغلی شما به مخاطره خواهد افتاد. از همه اینها مهم تر این است که تاثیر خستگی در بلندمدت، فرسودگی است. هزینه ای که برای ساعات طولانی کار باید بپردازید فقط خواب کمتر نیست؛ علایق شخصی و زندگی اجتماعی شما نیز تحت تاثیر قرار می گیرد و اساساً انگیزه رفتن به سر کار را از دست خواهید داد.

اما چطور این خستگی مفرط را شناسایی کنیم؟ کافی است که به اشتباهات رفتاری و گفتاری تان توجه کنید. این در امداد و نجات هم کاربرد دارد: هنگامی که کسی سکندری می خورد، مِن مِن می کند یا رفتارهای تکراری بی هدف از خود نشان می دهد، باید به او توجه بیشتری کرد. مغز و بدن این فرد خسته شده و او نمی تواند تصمیمات خوبی بگیرد. این همانجایی است که نقشه را سر و ته می گیرد و در تاریکی گم می شود.

در فروش هم این همانجایی است که یک رقم اعشار اشتباه می کنید، در اسلایدهای خود از لوگوی یک شرکت دیگر استفاده می کنید، در وسط جمله یادتان می رود که چه می گفتید، و در سوالات مهم و اساسی مخ تان هنگ می کند. به خاطر این وضعیت به مشتریان شما بر می خورد و در فروش، نظر مشتری حرف اول را می زند. در این حالت به خاطر گسست ارتباطی موجود نمی توانید معاملات را به جایی برسانید. اما این وظیفه شما و تیم فروش است که یکدیگر را از این وضعیت نجات بدهید.

کارشناسان فروش چگونه می توانند از خستگی مفرط در امان بمانند؟

  1. هشت ساعت بخوابید

این چیز ساده ای است، اما ارزش ذکر کردن را دارد، چرا که علیرغم آگاهی تان از ضرورت خواب کافی، احتمالاً آنقدر که باید و شاید نمی خوابید. شما به عنوان یک فروشنده ساعت های طولانی مشغول هستید، صبح زود از خواب بر می خیزید و آنقدر بیدار می مانید تا کار به سرانجام برسد. مخصوصاً در انتهای ماه یا فصل احساس می کنید که با کار بیشتر می توانستید عملکرد بهتری را از خود نشان بدهید. اما به خاطر داشته باشید که هیچ حجمی از کافئین نمی تواند شما را به فروشنده درجه یکی که باید باشید تبدیل کند و مغز شما برای برنده شدن در معاملات به خواب نیاز دارد. راه حل این مشکل هم این است که برنامه ریزی کنید و ساعت مشخصی را برای اتمام کار در نظر بگیرید.

 

  1. از تفریح و سرگرمی غافل نشوید

شاید به پیاده روی در پارک یا کوه و جنگل علاقه دارید. شاید هم دوست دارید که در باشگاه ورزش کنید، یا اینکه با دوستان تان شام بخورید. سرگرمی مورد علاقه شما هر چه که هست، خودتان را از خوشی و هیجانی که تعادل و انگیزه شما در طول روز را حفظ می کند محروم نکنید. من فروشنده های بسیاری را می شناسم که حتی یک روز از تایم باشگاه خود را هم از دست نمی دهند، چرا که ارتباط تنگاتنگ آن با عملکرد خود را به وضوح احساس می کنند. چیزی که به شما «حال» می دهد را پیدا کنید و برایش وقت بگذارید. اگر دوره های فروش شما ماهانه است، می توانید این فعالیت ها را در سه هفته ابتدای ماه بگنجانید و بپذیرید که هفته چهارم مختص کار فشرده است.

 

  1. کار را با خود به خانه نبرید

اجازه بدهید که از شما بپرسم: چند بار در طول مطالعه این مقاله تلفن یا ایمیل تان را چک کرده اید؟ ما به عنوان فروشنده، به این پیام ها معتاد شده ایم، چرا که کار و زندگی مان به آنها وابسته است. آیا هرگز اتفاق افتاده که چشم باز کرده باشید و ببینید که مرتب دارید ایمیل و گوشی تان را در یک چرخه بی نهایت چک می کنید؟ برای خود من چنین وضعیتی پیش آمده است. هنگامی که کار را با خود به خانه می برید، مغزتان برای نفس کشیدن وقت پیدا نمی کند. بنابراین، اوقاتی را به عنوان زمان «تلفن و پیام، ممنوع!» تعیین کنید.

 

  1. زمان پایان کار را مشخص کنید

یک تحقیق نشان می دهد که کارکنانی که به اجبار باید تعداد ساعات مشخصی را مشغول به کار باشند با توسل به مواردی مانند شبکه های اجتماعی، روشهایی برای خوشایندتر کردن وقت خود پیدا می کنند. به عنوان یک مدیر فروش، فرهنگی را در شرکت پیاده کنید که کارشناسان فروش تان به کمک آن بتوانند وقت خود را هوشمندانه تر مدیریت کنند. هدف شما کمک به آنها در جهت فروش است و به نفع خودتان است که اطمینان پیدا کنید که همیشه در لحظات حساسی مثل تماس با تصمیم گیرندگان عالی رتبه و مذاکرات سرنوشت ساز در بهترین شرایط ممکن قرار دارند. در غیر اینصورت، مانند صحرانوردی که به خاطر خستگی تلو تلو می خورد، نمی توانند به جایی که باید برسند و هدف مورد نظر را محقق کنند.

ما به عنوان فروشنده باید خودارزیابی را سرلوحه کارمان قرار بدهیم و به این درک برسیم که کار موثر و هوشمندانه به معنای فشار آوردن بیش از حد و از رمق انداختن خودمان نیست. برای اینکه بتوانید هوشمندانه کار کنید، باید به اندازه کافی بخوابید، برای علایق اصلی خود اولویت قائل شوید و به خودتان برسید. باید هنگامی که به خانه می رسید گوشی را کنار بگذارید. به علاوه، همه اعضای دپارتمان فروش باید با یکدیگر همکاری داشته باشند تا تعادل و توازن و بهره روی همه اعضا حفظ شود و هر کس بتواند از حداکثر پتانسیل های خود استفاده کند تا حجم بیشتری از فروش به سرانجام برسد و در نهایت، به موفقیت دست پیدا کنید.


نویسنده اصلی این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای کریس گیلِسپای است. آقای گیلسپای یک نویسنده فریلنسر و بنیانگذار شرکتی است که به رشد کسب و کارهای نوپا، شرکت های تکنولوژی محور و موسسات غیرانتفاعی کمک می کند.

 

آموزش فروش: چگونه فروش خود را در ۹۰ روز ابتدای سال دو برابر کنیم؟

با اِعمال برخی تغییرات کوچک و جزئی می توانید نتایج عظیم و عمده ای را کسب کنید

اجازه بدهید که در ابتدا کمی درباره قیف فروش صحبت کنیم. بر طبق تعریف سنتی، مشتریان بالقوه (افراد یا شرکت هایی که از شما خرید نداشته اند) از یک طرف این به اصطلاح قیف وارد می شوند و از طرف دیگر آن، مشتریان بالفعل (افراد یا شرکت هایی که در حال خرید از شما هستند) بیرون می آیند.

مشکلی که این قیاس یا تشبیه دارد این است که منجر به تفکر خطی (Linear Thinking) می شود: اگر مشتریان بالقوه بیشتری را از بالا وارد قیف کنید، مشتریان بالفعل بیشتری از انتهای آن خارج خواهند شد. این تصور درست نیست، چرا که اگر سر فروشندگان شما به مشتریان بسیار زیاد (تا حدی که مدیریت موثر آنها امکانپذیر نباشد) یا مشتریان نامتناسب گرم باشد، به احتمال قریب به یقین، مشتریان بالفعل کمتری به انتهای قیف فروش خواهند رسید.

در واقع، عملکرد قیف فروش بیشتر شبیه به یک منحنی است که با بهبود نقطه ای آن در بخش های مختلف چرخه فروش، می توانید افزایش قابل توجهی را در نتایج نهایی شاهد باشید. به طور کلی، چهار شاخص عمده وجود دارد که بهبود تدریجی آنها می تواند موجی را به راه بیندازد که باعث افزایش قابل توجه میزان فروش خواهد شد:

  1. کیفیت مشتریان راغب (Leads)
  2. زمان صرف شده برای پرورش مشتری راغب
  3. تعداد مشتریان راغبی که به مشتری بالفعل تبدیل می شوند
  4. میانگین ارزش هر فروش

قبل از توضیح این شاخص ها، بد نیست که به شما کمی انگیزه بدهم: تصور کنید که هر یک از این شاخص ها را ۲۰ درصد بهبود بخشیده اید. این به معنی افزایش ۲۰ درصدی میزان فروش شما خواهد بود، غیر از این است؟ بله، غیر از این است! افزایش ۲۰ درصدی همه این چهار شاخص باعث دو برابر شدن فروش شما خواهد شد. به این ترتیب:

قبل:

  • ۱۰۰ مشتری بالقوه وارد قیف فروش می شوند
  • ۵۰ نفر از آنها مشتری مناسب شما محسوب می شوند (کیفیت مشتری راغب = ۵۰ درصد)
  • ۱۰۰ روز (سرعت پرورش، ۲ روز به ازای هر مشتری است)
  • ۱۰ مشتری بالفعل (نرخ به سرانجام رسیدن فروش = ۲۰ درصد)
  • میانگین فروش = ۱۰ میلیون تومان
  • مجموع فروش = ۱۰۰ میلیون تومان

بعد:

  • ۱۰۰ مشتری بالقوه به قیف فروش وارد می شوند
  • ۷۰ نفر از آنها متناسب هستند (کیفیت مشتری راغب = ۷۰ درصد)
  • ۸۰ روز (سرعت پرورش، ۲۰ درصد سریع تر شده است)
  • ۳۲ مشتری بالفعل (نرخ به سرانجام رساندن فروش = ۴۰ درصد)
  • میانگین فروش = ۱۲ میلیون تومان
  • مجموع فروش = ۲۰۱ میلیون و ششصد هزار تومان

اگر به حساب و کتاب من شک دارید، باید خدمات تان عرض کنم که نکته کلیدی این است که ۲۰ روزی که با افزایش سرعت پرورش مشتری راغب اضافه می آورید را می توانید برای پرورش مشتریان راغب بیشتری صرف کنید، و همین از طریق ۳۲ مشتری ۲۰ درصد به درآمد جذب شده اضافه می کند و آن را به ۱۲ میلیون به ازای هر مشتری می رساند.

حال که کلیت ماجرا را درک کردید، در ادامه این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به پاسخ به این سوال خواهیم پرداخت که چگونه می توانید این چهار شاخص را تقویت کنید.

 

  1. افزایش کیفیت مشتریان راغب

اگر با افرادی تماس می گیرید که بعید است که از شما چیزی را خریداری کنند، دارید وقت تان را تلف می کنید. در طرف مقابل، اگر با افرادی تماس بگیرید که احتمال خرید آنها از شما وجود دارد (یعنی مشتریان راغب با کیفیت تری باشند)، فعالیت های شما در راستای فروش در مدت زمان کوتاهتری باعث افزایش تبدیل مشتریان بالقوه بیشتری به مشتریان بالفعل خواهد شد.

اگر بخواهیم تعریف ارائه بدهیم، یک مشتری راغب باکیفیت، مشتری بالقوه ای است که تیم فروش شما به آسانی می تواند وی را به مشتری بالفعل تبدیل کند. از طرف دیگر، مشتری بالقوه ای که تیم بازاریابی تصور می کند که تیم فروش باید بتواند او را به مشتری بالفعل تبدیل کند (اما تیم فروش نمی تواند) یک مشتری راغب باکیفیت نیست.

لذا تیم های فروش و بازاریابی باید با یکدیگر همکاری تنگاتنگی داشته باشند تا بتوانند ویژگی های یک مشتری راغب باکیفیت را به وضوح ترسیم کنند. به این منظور، تیم فروش باید به طور مستمر اطلاعات به روز و دقیقی در رابطه با ویژگی های افراد علاقمندی که به مشتری بالفعل تبدیل می شوند را به همراه جزئیات دقیق (مثل شغل، حوزه فعالیت، ساختار سازمانی معمول و مواردی از این قبیل) در اختیار تیم بازاریابی قرار بدهد.

پس از توافق بر سر شَمای مشتری راغب باکیفیت، تیم بازاریابی باید مشتریان راغبی که با آن چارچوب تطبیق دارند را جذب کرده و پرورش بدهد. در این میان، تیم فروش نیز باید پایگاه اطلاعاتی CRM را دقیق و به روز نگه دارد، چرا که تیم بازاریابی از طریق همین اطلاعات است که می تواند شمای ترسیم شده از مشتری راغب مناسب را جرح و تعدیل کرده و بهبود ببخشد.

 

  1. کاهش زمان لازم برای پرورش مشتری راغب

حتی اگر با مشتریان راغب باکیفیت (بخوانید بسیار متناسب) تماس بگیرید، باز هم درصد خاصی از آنها مشتری بالقوه شما محسوب نمی شوند، چرا که به پیشنهاد شما نیازی نداشته و یا اینکه پول خرید آن را ندارند. هر چه سریع تر بتوانید این دسته از مشتریان راغب را شناسایی کنید، بیشتر برای مشتریان بالقوه ای که احتمال تبدیل شدن آنها وجود دارد زمان خواهید داشت.

به این منظور، ابتدا به منظور تعیین احتمال و امکان خرید مشتریان بالقوه جدید از آنها سوال بپرسید. اگر احتمالی برای خرید متصور نبود، وقت تان را هدر ندهید و محترمانه ارتباط را قطع کنید.

معمولاً اولین سوال شما باید متضمن این نکته باشد که آیا مخاطب شما بودجه لازم برای خرید را در اختیار دارد. تنها پس از کسب اطمینان از وجود بودجه است که باید نیاز مشتری بالقوه به آنچه که ارائه می دهید را بررسی کنید. سپس با ترکیب این دو داده مشخص می کنید که مشتری با نداشتن پیشنهاد شما چه چیزی را از دست می دهد و با داشتن آن چه چیزی را به دست می آورد. جلب توجه مشتری بالقوه به این موضوع کمک خواهد کرد تا اولویت مناسبی را برای پیشنهاد شما قائل شود.

به عنوان نمونه، فرض را بر این بگیریم که در اولین جلسه ملاقات خود با یک مشتری بالقوه می پرسید: «اگر از راهکاری مشابه با راهکار ما استفاده نمی کردید، چه می شد؟» اگر یکی از این دو پاسخ را دریافت کنید:

  1. «احتمالاً چند سال دیگر هم افتان و خیزان به پیش می رفتیم.»
  2. «سهم ما از بازار سقوط می کرد و باید اعلام ورشکستگی می کردیم.»

کدامیک از این دو پاسخ، حاکی از شانس بیشتری برای خرید است؟

  1. افزایش میانگین نرخ تبدیل

هنگامی که کاملاً مشخص شد که یک مشتری راغب واقعاً یک مشتری بالقوه محسوب می شود (یعنی بودجه لازم را در اختیار دارد و می داند که باید مشکل موجود را حل کند یا از فرصت پیش آمده بهره برداری کند)، مشتری بالقوه مزبور بالاخره خرید خود را انجام خواهد داد، یا از خودتان و یا از یکی رقبای شما. بنابراین برای افزایش نرخ تبدیل، همیشه باید از رقبا متقاعدکننده تر به نظر برسید.

در این راستا، باید در طول فرآیند فروش با افراد مناسبی (تصمیم گیرندگان و سرمایه گذاران) گفتگو کنید. ارتباط با تصمیم گیرندگان اصلی در ابتدای چرخه فروش و سپس مراجعه مجدد به آن رابطه در انتهای چرخه کافی نیست. اگر از چنین رویکردی استفاده کنید، برای رقبا فرصت سازی کرده اید تا نان خود را به تنور داغ بچسبانند.

در عوض، ارتباط مستمر خود با تصمیم سازان را حفظ کنید تا وقفه های زمانی طولانی مدتی پیش نیاید که به بی اطلاعی شما از جریانات یا تغییرات جاری بینجامد. از پرسیدن این سوال که چه افراد و شرکتهای دیگری با آنها تماس گرفته اند واهمه نداشته باشید. این راز بزرگی نیست و به هر حال، احتمالاً رقیب شما هم همین سوال را از آنها خواهد پرسید.

برای اینکه در برابر رقبا حرفی برای گفتن داشته باشید باید به طور مستمر پیشنهاد خود و چیزی که ارائه می دهید را تقویت کنید تا نسبت به پیشنهادات و محصولات آنها متناسب تر و بهتر به نظر برسد. درباره کسب و کار و نیازهای مشتری، و همچنین نقاط قوت و ضعف رقبا تحقیق کنید. به خاطر داشته باشید که نقاط قوت خود را با ظرافت و با دقت بیان کنید؛ خودستایی در برابر رقبا از شما چهره خوبی نمی سازد.

احتمالاً متوجه شده اید که در اینجا حرفی از به سرانجام رساندن فروش (Closing) به میان نیامده است. این عمداً انجام شده، چرا که اگر با مشتریان راغب باکیفیت شروع کنید، از همان ابتدا آنها را به نحو احسن صلاحیت سنجی کنید و پیشنهاد خود را به شکل مناسبی نسبت به رقبا متمایز کنید، مشتری بالقوه خودش فروش را برای شما به سرانجام خواهد رساند و فقط باید محل امضا را به او نشان بدهید.

 

  1. افزایش میانگین ارزش ریالی هر فروش

همانطور که هر مدیر فروش مجربی می داند، مقدار زمان و منابع نسبتاً ثابتی برای هر تلاشی که در راستای فروش انجام می شود وجود دارد. به عنوان مثال، علیرغم اینکه احتمالاً به سرانجام رساندن یک معامله یک میلیارد تومانی به تلاش بیشتری نیاز خواهد داشت، اما معمولاً اینطور نیست که به ۱۰ برابر بیشتر از یک معامله ۱۰۰ میلیون تومانی تلاش و فعالیت نیاز داشته باشد.

بنابراین، واضح است که هر چه در هر فرصتی که برای فروش پیش می آید بتوانید پول بیشتری در بیاورید، درآمد کلی بیشتری را عاید خود و کسب و کارتان خواهید کرد. در این راستا، باید طرف حساب (Account) را در طول فرآیند فروش پرورش بدهید و روی هر کدام از آنها کاملاً تمرکز داشته باشید و به اندازه کافی وقت بگذارید تا فرصت موجود کاملاً شکوفا شود. اگر سه مرحله ابتدایی را پیاده کرده باشید، این کار آسانتر خواهد شد، زیرا مشتریان بالقوه کمتری را هدف قرار می دهید که شانس خرید بالاتری دارند.

نکته مهم: پرورش فرصت به معنی تلاش برای بالا بردن قیمت نیست. بلکه در عوض، روشی است برای سرویس دهی بهتر به مشتری، که به نوبه خود باعث افزایش حجم فروش خواهد شد. هدف، کمک بیشتر است، نه فروش بیشتر.

یکی دیگر از روشهای حفظ ارزش ریالی، خودداری از تخفیف دادن است. به خاطر داشته باشید که اگر فقط به خاطر به سرانجام رسیدن یک معامله تخفیف بدهید، نه تنها ارزش آن معامله کمتر خواهد شد، بلکه باعث ایجاد انتظار نسبت به تخفیف های آتی و در نتیجه کمتر شدن ارزش معاملات آینده نیز خواهد شد.

هر چه بود همین بود. حال وقت آن رسیده که با توجه به نکاتی که در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی به آنها اشاره کردیم، دست به کار شوید و در عرض ۹۰ روز، یک فروش طوفانی را برای کسب و کار خود رقم بزنید.


نویسنده این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای جُفری جِیمز است. آقای جیمز یک نویسنده و سخنران فعال در زمینه کسب و کار و فروش است. آخرین کتاب او «کسب و کار بدون مزخرف: ۴۹ راز و میانبری که باید بدانید» نام دارد.

 

 

آموزش فروش: ۴ نکته برای تبدیل «نه» به «بله»

در مسیر پیشرفت توسعه کسب و کار خود، آنقدر «نه» خواهید شنید که حسابش از دست تان در می رود. طرز برخورد شما با این پاسخ های منفی است که موفقیت یا شکست شما را رقم خواهد زد.

 

مخصوصاً در آغاز کار فروشندگی، بیشتر از آنکه پاسخ مثبت بشنوید، پاسخ های منفی دریافت خواهید کرد. برای بسیاری از مردم، شنیدن «نه» به معنی قطع زنجیره سخن و پایان گفتگو است.

اما همیشه باید به خاطر داشته باشید که هر «نه» می تواند یک فرصت باشد. چطور؟ با توجه به نکاتی که در ادامه این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به آنها اشاره خواهیم کرد:

 

  1. «نه» به این معنی است که «بله» امکانپذیر است

بیشتر مردم بدون اینکه برای اولین بار به شما پاسخ منفی بدهند، «بله» نخواهند گفت. در واقع، مطالعات نشان می دهد که مشتریان به طور معمول قبل از پاسخ منفی، پنج بار به درخواست فروشنده پاسخ منفی می دهند. دلیلش هم این است که تصمیم گیری برای خرید به جای آنکه یک فرآیند منطقی باشد، یک فرآیند عاطفی است.

بیشتر مردم بیشتر از آنکه به دنبال خوشی باشند، درصدد فرار از ناخوشی هستند، بنابراین هنگامی که از کسی می خواهیم که تصمیم بگیرد، اولین واکنش او دلیل تراشی برای نگرفتن آن تصمیم است. این به شکل «نه» ظاهر می شود، در حالیکه معنی واقعی آن «احتمالاً» است.

 

  1. انواع کلی پاسخ های منفی

با این پیش فرض که درخواست خود را به فرد کاملاً مناسبی ارائه کرده اید (یعنی فردی که باید پیشنهادتان را می پذیرفت)، شنیدن «نه» به معنی یکی از این سه مورد است:

  1. اطلاعات ناقص یا اشتباه: شما به درستی توضیح نداده اید که چرا پاسخ مثبت برای طرف مقابل یک تصمیم درست و سنجیده به حساب می آید. بنابراین، کاری که باید انجام بدهید این است که بهتر توضیح بدهید.
  2. زمان بندی نامناسب یا عجله: طرف مقابل برای تأمل به زمان بیشتری نیاز دارد و لذا در حال حاضر پاسخ منفی می دهد. بنابراین باید صبور باشید و به او فرصت بدهید.
  3. شرایط نامناسب: اتفاقی افتاده که طرف مقابل هیچ کنترلی روی آن ندارد و همین وضعیت، امکان پذیرفتن پیشنهاد شما را متنفی می کند. بنابراین باید با او همکاری یا صبر کنید تا مانع موجود، مرتفع شود.

 

  1. به جای سماجت، کنجکاوی کنید

نپذیرفتن پاسخ منفی به این معنی نیست که باید آنقدر سماجت کنید و به اصطلاح به مشتری گیر بدهید تا بالاخره از او پاسخ مثبت بگیرید. این رویکرد نه تنها هیچ فایده ای ندارد، بلکه عزم مشتری را برای یک «نه» قاطعانه تر مستحکم می کند. به عنوان مثال:

  • شما: «می تونید یک سرمایه اولیه دویست میلیون تومانی فراهم کنید؟»
  • مشتری: «نه»
  • شما: «مطمئنید؟ این مبلغ برای این پروژه خیلی زیاد نیست.»
  • مشتری: «بله، مطمئنم.» (یعنی «نه»).
  • شما: «صد میلیون چطور؟»
  • مشتری: «ممنون، خداحافظ.»

اما اگر در مورد «نه» کنجکاوی کنید، می توانید گفتگو را ادامه بدهید و متوجه شوید که برای رسیدن به پاسخ مثبت به چه چیزی نیاز است. مثلاً:

  • شما: «می تونید یک سرمایه اولیه دویست میلیون تومانی فراهم کنید؟»
  • مشتری: «نه»
  • شما: «اما اگر درست متوجه شده باشم، شما مایلید که در پروژه هایی مثل این سرمایه گذاری کنید. کدوم بخش برنامه ما مورد توجه تون واقع نشده؟»

 

  1. گفتگو را به پیش ببرید

با توجه به اطلاعاتی که در نتیجه کنجکاوی خود به دست آورده اید، گفتگو را به پیش ببرید تا به تدریج امکان رسیدن به پاسخ مثبت فراهم شود. به عنوان نمونه، سوال شما در مثال بالا می تواند منتج به یکی از پاسخ های زیر شود:

  1. اطلاعات اشتباه: در این حالت، به بخش مورد نظر بر می گردید و اطلاعات اشتباه را تصحیح کرده و بیشتر توضیح می دهید تا همه چیز روشن شود.
  • مشتری: «مدل درآمدی شما رو درک نمی کنم.»
  • شما: «عذر میخوام که درست توضیح ندادم. اجازه بدید که دوباره این بخش رو توضیح بدم تا همه چیز روشن بشه.»
  1. زمان بندی نامناسب: در این حالت، روی این تمرکز می کنید که موقعیت دیگری برای ملاقات مجدد و صحبت درباره موضوع فراهم شود.
  • مشتری: «باید مدتی روی این موضوع فکر کنم.»
  • شما: «متوجهم. کدوم بخش بیشتر باعث تردید شما شده که پیش از ملاقات مجدد باید در موردش توضیح ارائه بشه؟»
  1. شرایط نامناسب: در این حالت، یک پیشنهاد ابتکاری ارائه می دهید که سد موجود را از میان بر می دارد.
  • مشتری: «ما یکی از رقبا رو انتخاب کردیم.»
  • شما: «شاید بتونیم یک همکاری سه جانبه داشته باشیم. میشه درباره اونها توضیح بدید؟»

 

پر واضح است که برای تبدیل پاسخ منفی به مثبت کارهای زیادی می توان انجام داد، اما آنچه که در این مطلب از سلسله مقالات آموزش فروش به آن اشاره شد عصاره ای است از آنچه که در غالب موقعیت های کاری به آن نیاز پیدا خواهید کرد.

نویسنده این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای جفری جِیمز است. آقای جیمز یک نویسنده و سخنران فعال در زمینه کسب و کار و فروش است. آخرین کتاب او «کسب و کار بدون مزخرف: ۴۹ راز و میانبری که باید بدانید» نام دارد.