دونالد ترامپ چه بلایی بر سر علم آورد و چرا قابل جبران نیست؟!

هزاران نفر با لباس‌های قرمز، سفید و آبی با تابلوهایی با عنوان «چهار سال دیگر» و «دوباره به آمریکا قدرت ببخشید» گرد هم آمدند. این افراد برای ارائه این شعارها، در طی همه‌گیری جهانی از خانه‌ها خارج شدند و بدون اینکه از ماسک استفاده کنند، در انباری بدون پنجره جمع شدند که خود باعث ایجاد شرایط خوبی نیز برای گسترش ویروس کرونا شد.

گردهمایی که در 13 سپتامبر برای دونالد ترامپ (Donald Trump)، رئیس جمهور ایالات متحده، در هندرسون نوادا برگزار شده بود، از قانون بهداشت عمومی ایالت‌ها که شامل محدودیت حضور افراد در اجتماعات به 50 نفر و رعایت فاصله اجتماعی بود، تخطی کرد. رئیس جمهور ایالات متحده نیز از این موضوع باخبر بود و این‌چنین اظهار کرد که حتی مقامات ایالتی نیز نتوانستند مانع او شوند. دونالد ترامپ از ابتدای شیوع همه‌گیری رفتار مشابهی داشته و از دستورالعمل‌های اساسی بهداشت در کاخ سفید، که اکنون مرکز شیوع بیماری است، امتناع ورزیده است. رئیس جمهور ایالات متحده از چند روز پیش بر اثر ابتلا به ویروس کرونا در بیمارستان بستری شده و تحت درمان قرار گرفته است.

اقدامات ترامپ و طرفدارانش اصلا تعجب‌آور نیست. رئیس جمهور ایالات متحده طی هشت ماه گذشته در مورد خطرات ناشی از ویروس کرونا دروغ گفته و اقدامات برای مهار آن را بی‌اهمیت جلوه داده است. او حتی در مصاحبه‌ای اظهار کرده است که به طور عمد در ابتدای شیوع همه‌گیری اخبار نادرست داده بود. ترامپ علاوه بر این که مردم را به اعتراض علیه قوانین قرنطینه تشویق می‌کرد، استفاده از ماسک و رعایت فاصله اجتماعی را نیز بسیار کمرنگ و بی‌اهمیت جلوه می‌داد.

حتی دولت آمریکا نیز دانشمندانی را که درباره کاهش آسیب ویروس مطالعه می‌کنند، تضعیف، سرکوب و سانسور کرده است. منصوبان ترامپ با ایجاد تجهیزات سیاسی از مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری‌های ایالات متحده (CDC) و سازمان غذا و دارو (FDA)، به سازمان‌ها دستور داده‌اند تا اطلاعات نادرستی ارائه دهند، راهنمایی‌های بهداشتی غلط و درمان شناخته‌نشده برای ویروس کرونا نیز به مردم توصیه کنند.

جفری شمن (Jeffrey Shaman)، متخصص اپیدمیولوژی در دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک، که تکامل ویروس را الگوبرداری کرده است و روی اقدامات اولیه‌ای که باعث نجات جان انسان‌ها در ایالات متحده شد، مطالعاتی انجام داده است، می‌گوید:

این نه تنها یک بی‌کفایتی است، بلکه به یک خرابکاری نیز شباهت دارد. دونالد ترامپ به جای ایمن نگه داشتن مردم، ضد آن را انجام داده است.

آمارها بسیار نگران‌کننده است. ایالات متحده، با منابع علمی و اقتصادی گسترده، بیش از هر کشور دیگری بیشتر از 7 میلیون موارد ابتلا به ویروس کرونا و بیش از دویست هزار مورد قربانی داشته است. البته ایالات متحده تنها 4 درصد از جمعیت کل جهان را تشکیل می‌دهد و با این آمار در رده پنجم جهان قرار گرفت. بررسی مسئولیت ترامپ در مورد مرگ و میر ناشی از بیماری در سراسر کشور بسیار دشوار است و سایر کشورهای ثروتمند نیز برای مهار ویروس تلاش کرده‌اند. اما انگلستان پس از بررسی میزان جمعیت، تعداد قربانیانی مانند ایالات متحده داشته است.

اما جناب جفری شمن و سایرین باور دارند که اگر کشور زودتر به این چالش می‌پرداخت، ممکن بود مردم بیشتری که جان خود را در اثر همین ویروس در ایالات متحده از دست داده‌اند، را نجات دهد. بسیاری از کارشناسان، از جمله اولیویا تروئه (Olivia Troye)، عضو گروه ویژه ویروس کرونا در کاخ سفید، ترامپ را مقصر اصلی موفق نشدن این کشور در مهار همه‌گیری می‌دانند. او در ماه سپتامبر گفت که رئیس جمهور بارها به جای تلاش برای مهار ویروس و نجات جان انسان‌ها به اقدامات سیاسی کمپین خود پرداخته است.

دونالد ترامپ قصد دارد در انتخابات 3 نوامبر دوباره کاندید شود؛ اما اقدامات او در برابر ویروس کرونا تنها یک نمونه از تخریب‌هایی است که در طول این چهار سال گذشته به علوم و موسسات وارد کرده است و نتایج آن تنها به ضرر مردم و رفاه آن‌ها بوده است. ترامپ و منصوبینش همچنین اقدامات خود را برای جلوگیری از انتشار گازهای گلخانه‌ای، محدود کردن آلودگی و کاهش نقش علم در آژانس حفاظت از محیط زیست ایالات متحده (EPA) تغییر داده‌اند. کارشناسان سیاسی او نیز می‌گویند دولت او با سرکوب کردن یا تغییر دادن شواهد برای حمایت از تصمیمات سیاسی در میان دیگر ادارات، تمامیت علمی را از بین برده است.

کریستین تاد ویتمن (Christine Todd Whitman) که در زمان رئیس جمهور سابق جمهوری‌خواه جورج دبلیو بوش (George W. Bush)، ریاست آژانس حفاظت از محیط زیست ایالات متحده را برعهده داشت، این‌چنین بیان کرده است:

من هرگز چنین جنگی در برابر محیط زیست یا علم را مشاهده نکرده بودم.

ترامپ با استفاده از سیاست‌های انزوا طلبانه، مواضع آمریکا را در صحنه جهانی از بین برده است. او کشور را به روی بسیاری از توریست‌ها و مهاجران غیر اروپایی بسته است؛ که این امر خود باعث شده تا دانشجویان و محققان خارجی کمتری به ایالت متحده سفر کنند. ترامپ با بد جلوه دادن انجمن‌های بین‌المللی مانند سازمان بهداشت جهانی، توانایی آمریکا در پاسخ به بحران‌های جهانی را کاهش داد و علم را نیز به انزوا کشاند.

حامیان ترامپ، بدون رعایت فاصله اجتماعی و استفاده از ماسک در نوادا

در تمام این مدت، رئیس جمهور برای پیشرفت برنامه سیاسی خود و رسوا کردن رقیبان، آشفتگی و ترس را به جای واقعیت‌ها نشان داده است. در چندین مصاحبه نیز محققان این نکته را بسیار نگران‌کننده جلوه داده‌اند؛ زیرا اعتماد مردم را به اهمیت حقیقت که زمینه ساز علم و دموکراسی است، بی‌ارزش می‌کند. سوزان هاید (Susan Hyde)، دانشمند سیاسی در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی که درباره فراز و نشیب‌های دموکراسی پژوهش می‌کند، این‌چنین گفته است:

این موضوع از بسیاری جهات ترسناک است؛ این که می‌بینم عملکرد اساسی دولت به ویژه اقداماتی که برای بقای ما نیز بسیار مهم‌اند، مورد تجاوز قرار گرفته، بسیار ناراحت‌کننده است.

رئیس جمهور می‌تواند به برخی پیشرفت‌های مثبت در علم و فناوری نیز اشاره کند. اگرچه ترامپ اولویت خود را در این حوزه‌ها قرار نداده بود، دولت به او فشار آورد تا فضانوردان را به ماه بازگرداند و در زمینه‌هایی مانند هوش مصنوعی و محاسبات کوانتومی توسعه یابد. در شهریور ماه (ماه اوت)، کاخ سفید بیش از یک میلیارد دلار بودجه جدید برای این فناوری‌ها و سایر تکنولوژی‌های پیشرفته در نظر گرفت.

بسیاری از دانشمندان و مقامات دولت سابق اظهار کرده‌اند که این نمونه‌ها در دوره ریاست جمهوری ارزش علم را در تدوین سیاست‌های عمومی بی‌ارزش کرده است. (یک جدول زمانی نیز اقدامات ترامپ در رابطه با علم را شرح داده است.) اگر ترامپ در انتخابات ماه نوامبر انتخاب نشود، بسیاری از آسیب‌هایی که به علم وارد شده بود از جمله تغییرات نظارتی و مشارکت‌های بین المللی، قابل جبران خواهد بود. در آن صورت، تنها چیزی که ملت و جهان از دست داده‌اند، زمان بسیار گران‌بهایی است که برای کم کردن تغییرات آب و هوایی و تجمع در برابر ویروس در میان دیگر چالش‌ها به هدر رفته است. طبق اظهارات دانشمندان و کارشناسان سیاسی، آسیب به سلامت علمی و اعتماد عمومی مردم ایالات متحده حتی بعد از دوره ترامپ نیز ماندگار خواهد بود.

با نزدیک شدن به انتخابات، برخی خبرگزاری‌ها لحظات مهمی که رئیس جمهور بیشترین آسیب را به علوم آمریکا وارد کرد و اینکه چگونه در طی سالیان آینده (چه ترامپ پیروز شود و چه حریف انتخاباتی او جو بایدن (Joe Biden) پیروز انتخابات باشد) رو به ضعف پیش خواهد رفت، را بیان می‌کنند.

تغییرات آب و هوایی

اقدامات منفی دونالد ترامپ در برابر علم حتی قبل از روی کار آمدن او آغاز شده بود. او در کمپین انتخاباتی ریاست جمهوری خود در سال 2016، گرم شدن کره زمین را حقه و فریب خواند و قول داد که آمریکا را از توافقنامه مهم آب و هوا (توافقنامه پاریس 2015 که به امضای بیش از 190 کشور رسیده است) خارج سازد. کمتر از پنج ماه بعد از ورود به کاخ سفید، او اعلام کرد که به این تعهد عمل خواهد کرد.

این توافق‌نامه برای اینکه تحسین رهبران خارجی و فعالان جهانی را بدست بیاورد، محدودیت‌های انرژی و هزینه‌های شغلی در پی دارد و اقتصاد را نیز مختل می‌کند. ترامپ این‌چنین گفت:

من به نمایندگی از شهروندان پیتسبورگ انتخاب شدم، نه پاریس.

آن چیزی که ترامپ آن را تایید نکرد این است که توافق پاریس از بسیاری از جهت‌ها برای ایالات متحده طراحی شده بود. این توافق یک پیمان داوطلبانه است که سعی دارد با اجازه دادن به کشورها برای طراحی تعهدات، فرصتی برای شفافیت ارائه دهد و عقب‌افتادگی‌ها را نیز آشکار کند. دیوید ویکتور (David Victor)، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه کالیفرنیا، سن دیگو گفته است که ترامپ با خارج ساختن ایالات متحده از توافق و عقب نشینی از این تعهدات مربوط به شرایط آب و هوایی، فشار بر سایر کشورها برای اقدام را نیز کاهش داده است. او اینچنین می‌گوید:

کشورهایی که باید در این عهدنامه شرکت کنند، دیگر این فشار را احساس نمی‌کنند.

آژانس حفاظت از محیط زیست اقدامات مربوط به انتشار گازهای گلخانه‌ای را لغو کرده است.

بعد از اینکه ترامپ تصمیم خود را در مورد توافق‌نامه پاریس اظهار کرد، منصوبان وی در سازمان حفاظت از محیط ‌زیست، سیاست‌های آب و هوایی که در زمان باراک اوباما (Barack Obama) رئیس جمهور سابق آمریکا، قرار داده شده بود را متوقف کردند. در طول 15 ماه گذشته، دولت ترامپ تمامی مقررات را متوقف کرده و استانداردهای ضعیف‌تری را جایگزین آن‌ها کرده است؛ این امر باعث صرفه‌جویی هزینه‌ها در صنعت می‌شود و اثر چندانی در کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای نداشته است.

حتی صنایع نیز به لغو این مقررات اعتراض کرده بودند. تلاش‌های دولت باعث اعتراض چندین شرکت‌های خودروسازی مانند فورد و هوندا شد. این کارخانه‌ها سال گذشته توافق‌نامه جداگانه‌ای برای حفظ استاندارد با کالیفرنیا امضا کرده بودند. کارخانجات بزرگ انرژی نیز مانند Exxon Mobil و BP با اقدام دولت علیه شرکت‌های نفت و گاز (با محدود کردن میزان انتشار متان، یک گاز گلخانه‌ای قدرتمند) مخالفت کردند.

طبق ارزیابی که از گروه Rhodium، مشاور مستقر در شهر نیویورک، انجام شده است، اقدامات دولت می‌تواند انتشار مواد را معادل 1.8 میلیارد تن دی‌اکسید ‌کربن تا سال 2035 افزایش دهد؛ تقریباً 5 برابر انتشار سالانه در انگلستان. گرچه اقدامات دولت ممکن است توسط دادگاه‌ها یا دولت جدید لغو شود، اما ترامپ برای کشور و کره زمین زمان با ارزشی صرف کرده است. لیا استوکس (Leah Stokes)، پژوهشگر حوزه آب و هوا در دانشگاه کالیفرنیا، سانتا باربارا، گفته است:

دوران ترامپ برای این کره زمین واقعاً زمان وحشتناکی بوده است.

سال گذشته دولت ترامپ به طور رسمی مدارک خروج از توافق پاریس را ثبت کرد و خروج دولت آمریکا در 4 نوامبر، یک روز پس از انتخابات ریاست جمهوری، رسمی خواهد شد. اکثر کشورها متعهد شده‌اند که حتی بدون ایالات متحده نیز تلاش کنند و اتحادیه اروپا نیز برای پر کردن خلا رهبری، کشورها را برای افزایش تلاش‌های خود کمک کرده است. چین هم در 22 سپتامبر اعلام کرد که هدف خنثی‌سازی کربن تا سال 2060 را در سر دارد. جو بایدن متعهد شده است که اگر در انتخابات پیروز شود، مجدداً به این توافق‌نامه وارد خواهد شد. اما برای ایالات متحده بسیار دشوار خواهد بود که بتواند نوع نفوذ بین‌المللی که در زمان اوباما (کسی که به مذاکرات آب و هوا توان بخشیده بود و کشورها را برای توافق سال 2015 به عضویت در آورد) دوباره بدست آورد. ویکتور گفته است:

ملحق شدن دوباره به این عهدنامه بسیار آسان است، مسئله اصلی در این میان، اعتبار است؛ آیا بقیه دنیا به چیزی که می‌گوییم اعتماد خواهند کرد؟!

جنگ در محیط زیست

ترامپ فقط به دنبال قوانین و مقررات نبوده است. دولت او در سازمان حفاظت محیط زیست، تلاش کرده است تا استفاده از علم برای تصمیم‌گیری در مورد بهداشت عمومی را ضعیف کند.

میزان این تهدیدات در 31 اکتبر سال 2017 مورد توجه قرار گرفت. هنگامی که اسکات پرویت (Scott Pruitt)، مدیر آژانس حفاظت از محیط زیست، حکمی را امضا کرد که بدین منظور دانشمندان دارای کمک هزینه فعال پژوهشی در این  آژانس را از حضور در مجمع‌های مشاوره علمی منع می‌کند. برای افرادی که بیشترین تخصص را دارند بسیار دشوار می‌شود تا به آژانس برای دستیابی به مقررات علمی کمک کنند. این امر منجر به جایگزینی دانشمندان حوزه صنایع به جای پژوهشگران دانشگاهی شد و آن‌ها نیز مجبور شدند تا از امتیازات خود صرف‌نظر کرده یا استعفا دهند.

جان باچمان (John Bachmann)، که بیش از سه دهه در برنامه هوا سازمان حفاظت از محیط زیست مشغول به کار بوده و اکنون نیز پس از اقدامات ترامپ، در گروهی از کارمندان بازنشسته این سازمان برای دفاع از دانشمندان و صداقت علمی فعال است. او این‌چنین اظهار کرده است که:

نتیجه مطلوبی و صادقی وجود ندارد. مسئله فقط این نیست که آن‌ها نظرات خود را دارند، بلکه اینان مطمئن‌اند که نظراتشان در روند کار تاثیر بیشتری خواهد داشت.

حکمی که پرویت ارائه داده بود، بخشی از تلاش گسترده‌تر برای افزایش گردش مالی و تعیین افراد جدید در مجامع بود. البته این حکم توسط قاضی فدرال لغو شد. این تنها شروع کار بود. پرویت در آوریل 2018 قانون «شفافیت علمی» را مطرح کرد که برای کاهش توانایی سازمان برای ایجاد مقرراتی که به طور عمومی در دسترس نبود، انجام می‌شد. این اقدام می‌تواند برخی از دقیق‌ترین پژوهشات اپیدمیولوژیک را که ارتباط بین آلودگی ریزگردها و مرگ زودرس را بررسی می‌کند، لغو کند. این به این دلیل است که بسیاری از اطلاعات مهم بیمار به دلیل حریم خصوصی حفظ می‌شود. منتقدان بر این باورند که این سیاست با ایجاد تردید در مورد این علم و آسان‌تر کردن استانداردهای ضعیف آلودگی هوا انجام شده است.

جناب پرویت در جولای 2018 استعفا داد، اما روند این اقدامات همچنان ادامه دارد. آندرو ویلر (Andrew Wheeler)، تحت مدیریت جدید خود، برای کاهش مقررات مربوط به مواد شیمیایی در آلودگی آب و هوا تلاش می‌کند.

ویتمن (Whitman)، رئیس سابق سازمان حفاظت محیط زیست، بیان کرده است که هیچ مشکلی در مرور تصمیمات نظارتی دولت‌های گذشته و تغییر آن ندارد. اما تصمیمات باید بر اساس یک تحلیل علمی جامع باشد. او این‌چنین می‌گوید:

با این دولت همچین چیزی مشاهده نمی‌کنیم.

یکی از بزرگترین تصمیمات اخیر در سازمان حفاظت از محیط زیست مربوط به برنامه کیفیت هوا بود. در بین همه‌گیری ویروس کرونا، در 14 آوریل سال جاری، سازمان حفاظت محیط زیست علی‌رغم توصیه‌های دانشمندان که از مقررات دقیق‌تر حمایت کرده‌اند، پیشنهاد کرد استانداردهای فعلی را برای آلودگی ریزگردها حفظ کند. فرانچسکا دومینیکی (Francesca Dominici)، متخصص اپیدمیولوژیک در دانشگاه هاروارد در بوستون، ماساچوست و گروهش دریافتند که بهبود استانداردها سالانه ده‌ها هزار زندگی را نجات خواهد داد. او گفته است:

این موضوع کاملا ویران‌گر است. عدم بهره‌برداری از علم و لغو مقررات زیست‌محیطی به اندازه جان مردم آمریکا هزینه دارد.

مشکلات همه‌گیری

ویروس کرونا خطرات نادیده گرفتن علم را نشان داده است و چیزی که اکنون واضح است این است که در اوایل شیوع ویروس کرونا، رئیس جمهور ایالات متحده با اینکه می‌دانست آن تهدید بزرگی برای کشور است، ولی درباره‌اش دروغ گفت.

ترامپ در 7 فوریه طی مصاحبه‌ای که با باب وودوارد (Bob Woodward)، روزنامه نگار واشنگتن پست، انجام شده بود مشخص شد که 12 نفر در ایالات متحده تست کرونایشان مثبت اعلام شده است، این ویروس را حتی از «شدیدترین بیماری آنفلوآنزا» پنج برابر کشنده‌تر دانست. او در این مصاحبه که در ماه سپتامبر منتشر شد، گفت:

این ویروس، ویروس کشنده و مهلکی است.

با این وجود، رئیس جمهور آمریکا پیام بسیار متفاوتی به مردم ارائه داد. در 10 فوریه، دونالد ترامپ به طرفداران خود در یک راهپیمایی گفت که نگران نباشند و تا فروردین ماه (آوریل)، هنگامی که هوا گرم‌تر شود، ویروس نیز به طور معجزه آسایی از بین خواهد رفت. او در 26 فوریه در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد: «این ویروس مانند آنفولانزا است.» در یک مصاحبه تلویزیونی هم‌چنین یک هفته بعد گفت که این بیماری زیاد جدی نیست. در مصاحبه دیگری با وودوارد در 19 مارس، ترامپ گفت که او از ابتدا خطر را کم‌اهمیت جلوه داده بود:

من هنوز هم می‌خواهم آن را کم‌اهمیت جلوه دهم؛ زیرا دوست ندارم باعث وحشت عموم شوم.

پس از انتشار این نوارهای ضبط شده، ترامپ برای حفظ آرامش مردم تلاش می‌کرد؛ اما همزمان نیز در صورت وجود خطر، آن را بی‌اهمیت جلوه می‌داد. اما کارشناسان بهداشت گفته‌اند که این توضیح چندان منطقی نیست و رئیس جمهور با بیان غلطی از تهدیدات ناشی از ویروس، مردم را به خطر انداخت.

دانشمندان اکنون می‌دانند که انتقال ویروس در سراسر کشور در حال افزایش است. دولت دونالد ترامپ به جای آنکه قدرت و منابع دولت فدرال را برای مهار ویروس با یک برنامه جامع آزمایش به کار گیرد، این موضوع را به شهرها و ایالت‌ها که ارائه اطلاعات دقیقی به شهروندان غیرممکن بود، کشاند. وقتی که مقامات محلی در اوایل ماه مارس شروع به تعطیلی مشاغل و مدارس کردند، ترامپ آن‌ها را مورد انتقاد قرار داد. او اینچنین توییت زد:

سال گذشته سی و هفت هزار آمریکایی بر اثر آنفولانزا جان خود را از دست دادند. هیچ چیز تعطیل نیست، زندگی و اقتصاد ادامه پیدا می‌کند.

در عرض یک ماه، تعداد قربانیان ویروس کرونا در ایالات متحده بیست و یک هزار نفر شد؛ شیوع ویروس در حال گسترش بود، و روزانه حدود دو هزار آمریکایی جان خود را بر اثر این ویروس از دست می‌دادند.

شمن و همکارانش در کلمبیا تصمیم گرفتند اتفاقاتی که در صورت اقدام زودتر دولت رخ می‌داد را بررسی کنند. آن‌ها مدلی را تولید کردند که نشان می‌داد اگر دولت از ماه فوریه تا اوایل ماه مه در شهرستان‌های مختلف ایالات متحده برای جلوگیری از سرایت ویروس، تجارت و مدارس را تعطیل می‌کرد، چه اتفاقی می‌افتاد؟ اکنون نیز این سوال مطرح می‌شود: اگر همه یک هفته زودتر به این روش پیش می‌رفتند، چه اتفاقی می‌افتاد؟

نتایج اولیه نشان می‌دهد که با این اقدامات ممکن بود جان حدودا 35000 انسان (بیش از نصف قربانیان از سوم ماه می) را نجات داد. اگر همین اقدام دو هفته زودتر انجام شده بود، می‌شد تقریبا 90 درصد تعداد قربانیان را کاهش داد. با کاهش این موارد می‌شد زمان بیشتری روی آزمایشات با برنامه‌های هدفمند صرف کرد. شمن می‌گوید:

هیچ دلیلی روی زمین وجود ندارد که این اتفاق بیفتد. اگر زودتر اقدام می‌کردیم، ممکن بود نتایج بهتری بگیریم.

جراردو شول (Gerardo Chowell)، متخصص اپیدمیولوژیستی در دانشگاه ایالتی جورجیا در آتلانتا، می‌گوید که پژوهش شمن اعداد تقریبی از تغییر مسیر همه‌گیری در صورت اقدامات زودتر را ارائه می‌دهد. اگرچه کم کردن اعداد دقیق با توجه به کمبود اطلاعات در اوایل همه‌گیری و چالش مدل‌سازی ویروس که دانشمندان هنوز در تلاش برای درک آن هستند، دشوار است. ترامپ به طور علنی به مطالعه کلمبیا پاسخ داد و آن را به عنوان «اقدام سیاسی» توسط «نهادی کاملاً آزادی‌خواه» نپذیرفت.

به دنبال کنترل پیام باشید، نه ویروس!

ترامپ با دیدن اقتصاد در حال سقوط و افزایش تعداد قربانیان، چین را هدف انتقادات بسیار کوبنده خود قرار داد. رئیس جمهور با حمایت از نظریه‌ای بی‌اساس مبنی بر اینکه ویروس ممکن است از آزمایشگاهی در ووهان آغاز شده باشد، اظهار داشت که مقامات بهداشت بین‌المللی به کشور چین کمک کرده‌اند تا در اولین روزهای شیوع، بیماری را پنهان کند. در تاریخ 29 مه، ترامپ تهدیدات خود را درباره خارج ساختن ایالت متحده از سازمان بهداشت جهانی را برآورده ساخت؛ به گفته بسیاری از افراد، این اقدام توانایی کشور در پاسخ به بحران‌های جهانی را کاهش داده و علم را منزوی می‌کند.

از نظر بسیاری از کارشناسان، این حرکت سیاسی نامناسب دیگری از رئیس جمهور بود که بیش از ویروس، به کنترل پیام علاقمند بود. در آخر، دونالد ترامپ در هر دو مورد شکست خورد. انتقادات مانند گسترش ویروس کرونا در حال افزایش یافتن بود. تام فریدن (Tom Frieden)، که ریاست مرکز کنترل بیماری‌ها را در زمان اوباما بر عهده داشت، اظهار کرد:

این ویروس تنها با سیاست‌ها و برنامه‌های مبتنی بر علم نتیجه می‌دهد.

همانطوری که همه‌گیری گسترش پیدا می‌کرد، رئیس جمهور نیز همچنان با هشدارهای دانشمندان درباره بازگشایی مدارس مخالفت می‌کرد. فریدن و سه مدیر سابق مرکز کنترل بیماری‌ها در سرمقاله خود در واشنگتن پست در ماه ژوئیه، در پی تلاش‌های بی‌سابقه ترامپ و دولتش برای تضعیف مقامات بهداشت عمومی، توبیخ شدیدی صادر کردند.

نگرانی‌های از این قبیل نیز برای تایید واکسن نهایی ویروس کرونا با اداره مواد غذایی و دارویی ایالات متحده آمریکا وجود دارد. در تاریخ 29 سپتامبر هفت عضو هیئت سابق اداره مواد غذایی و دارویی ایالات متحده آمریکا سرمقاله دیگری را در واشنگتن پست منتشر کردند. این مقاله درباره مداخلات ترامپ و الکس آذر (Alex Azar)، دبیر وزارت بهداشت و خدمات انسانی (HHS)، در فرایندی که قرار است توسط دانشمندان دولت هدایت شود، بود.

ایزاکل ایمانوئل (Ezekiel Emanuel)، متخصص ‌اخلاق زیستی و معاون ابتکارات جهانی در دانشگاه پنسیلوانیا در فیلادلفیا گفته است که این نوع دخالت‌های سیاسی نه تنها پاسخ بهداشت عمومی را ضعیف می‌کند، بلکه باعث از بین رفتن اعتماد مردم به واکسن می‌شود. او می‌گوید:

همه در عجب‌اند، آیا می‌توانم به تصمیم سازمان غذا و دارو در مورد واکسن اعتماد کنم؟ پرسیدن این سوال خود نشان می‌دهد که ترامپ قبلاً این سازمان را بی‌اهمیت جلوه داده بود.

الیاس زرهونی (Elias Zerhouni)، که از سال 2002 تا 2008 تحت ریاست جمهوری سابق بوش، رئیس موسسه‌های ملی بهداشت ایالات متحده بوده است، گفته است که دولت ترامپ نتوانست ویروس کرونا را کنترل کند. این دولت اکنون نیز در تلاش است تا سازمان‌های دولتی را به استفاده از اعتبار خود و دستکاری علم برای حمایت از مبارزات انتخاباتی او مجبور کند. زرهونی درباره ترامپ و منصوبینش این چنین اظهار دارد:

آن‌ها واقعا از علم سر در نمی‌آورند. اگر علمی متناسب با نظرات سیاسی آن‌ها نباشد، رد می‌شود.

کاخ سفید و سازمان حفاظت محیط زیست به چندین درخواست پاسخ ندادند.  وزارت بهداشت و خدمات انسانی ایالات متحده آمریکا با صدور بیانیه‌ای گفت:

وزارت بهداشت و خدمات انسانی ایالات متحده آمریکا همیشه اطلاعات بهداشت عمومی را بر اساس دانش دقیقی ارائه داده است. در طی پاسخ به ویروس کرونا، تصمیمات این سازمان براساس علم و اطلاعات هدایت می‌شد. ترامپ پاسخی بی‌سابقه و کلی به این ویروس داده است.

علم انزوا طلبی

وزارت امنیت داخلی ایالات متحده در 24 سپتامبر قانون جدیدی را برای محدود کردن زمان ماندن دانشجویان بین‌المللی در ایالات متحده پیشنهاد کرد. این اقدام ویزای اکثر دانشجویان را به چهار سال محدود کرده، که پس از آن تمدید می‌شود. برای دانشجویان از ده‌ها کشور که خطر بالایی برای ایالت متحده دارند (از جمله کشورهایی که به عنوان حامیان تروریست شناخته می‌شوند مانند عراق، سوریه و جمهوری دموکراتیک کره) محدودیت دو ساله اعمال می‌کنند.

با اینکه هنوز روشن نیست که این قانون چه تأثیراتی می‌تواند داشته باشد، اما بسیاری از دانشمندان و کارشناسان سیاسی از این بیم دارند که این سیاست و سایر سیاست‌های مهاجرتی، تأثیر پایداری بر علم آمریکا بگذارد. لیزبت بوروگس (Lizbet Boroughs)، معاون رئیس اتحادیه دانشگاه‌های آمریکایی در واشنگتن دی سی، به نمایندگی از 65 موسسه گفته است:

این امر ممکن است ایالات متحده را در جذب دانشجویان تحصیلات تکمیلی و دانشمندان، در معرض آسیبی عظیم قرار دهد.

این قانون با محدودیت‌هایی برای سفر که قبلاً اعمال شده بود، کاملا متناسب است. این امر بازدید، تحصیل و کار در ایالات متحده را برای خارجیان از کشورهای خاص، از جمله دانشمندان، سخت‌تر می‌کند. این سیاست‌ها نشان می‌دهد که این دولت نسبت به دولت‌های قبلی تغییر بزرگی کرده است؛ دولت‌های قبلی به طور فعال به دنبال استعداد‌هایی از کشورهای دیگر برای آزمایشگاه‌ها و انجام نوآوری‌های علمی بودند.

محققان اکنون فکر می‌کنند این قانون ورود دانشمندان خارجی به ایالت متحده را کاهش می‌دهد. همین موضوع تلاش‌های این کشور در زمینه علم و فناوری را مختل خواهد کرد. امانوئل گفته است اگر برترین دانش‌آموزان سایر کشورها به رفتن به کشورهای دیگر بروند، علم آمریکا آسیب زیادی خواهد دید:

نحوه برخورد ما با دانشجویان سایر کشورها بسیار اثرگذار است. من برای کشور می‎ترسم.

این قانون پیشنهادی یک نگاه کوتاهی به چگونگی دوره دوم ترامپ دارد و ممکن است تأثیرات نامحسوسی را بر روی علوم ایالات متحده حتی با وجود پیروزی بایدن در ماه نوامبر به جا بگذارد. بایدن می‌تواند برخی از تصمیمات نظارتی دولت ترامپ را لغو کرده و به عضویت مجدد سازمان‌های بین المللی درآید، اما جبران آسیب به اعتبار ایالات متحده زمان می‌‌برد.

جیمز ویلسدون (James Wilsdon)، محقق سیاسی-علمی در دانشگاه شفیلد انگلیس، وضعیت ایالات متحده در دوران ترامپ و خروج انگلستان از اتحادیه اروپا را مقایسه می‌کند و می‌گوید هر دو کشور در معرض خطر برای از دست دادن نفوذ در سطح بین‌المللی هستند. او می‌گوید:

قدرت نرم تحت تأثیر درک و اعتبار است. این‌ها به طور اساسی دارایی‌های پنهان نظام علمی در صحنه بین‌المللی هستند.

اینکه با چه سرعتی قدرت جذب دانشمندان و دانشجویان بین‌المللی از دست می‌رود، مشخص نیست، زیرا دانشمندان می‌دانند که دونالد ترامپ نماینده علوم ایالات متحده نیست. بسیاری از دانشمندان می‌ترسند این حس بدبینی برای سال‌های سال ادامه داشته باشد. این امر باعث می‌شود سازمان‌های دولتی برای انجام اقدامات خود، پیشبرد سیاست‌های مبتنی بر علم و جذب نسل جدید برای جایگزینی بسیاری از دانشمندان و مقامات ارشد بازنشسته تحت نظر ترامپ، دشوارتر شوند.

اندرو روزنبرگ (Andrew Rosenberg)، رئیس مرکز علم و دموکراسی در اتحادیه دانشمندان و گروه حامی مستقر در کمبریج، ماساچوست (جایی که بیش از 150 اقدام تهدیدات‌آمیز ترامپ به علم به ثبت رسانده شده است) گفته است که ایجاد یکپارچگی علمی در سازمان‌هایی که دانشمندان دولتی توسط منصوبین سیاسی نادیده گرفته شده‌اند، کار آسانی نخواهد بود. او اینچنین اظهار کرد:

منصوبان سیاسی در دوره ترامپ این اختیار را دارند که اگر علمی با برنامه سیاسی آن‌ها مطابقت نداشته باشد، آن را نادیده بگیرند.

یکی از مقامات ارشد سازمان حفاظت محیط زیست (از نام بردن معذوریم، زیرا ایشان مجاز به گفتگو با مطبوعات نبوده‌اند) گفته است به عنوان مثال برای سازمان حفاظت از محیط زیست، این به معنای بازسازی کل نیروی تحقیقاتی سازمان و قدرت بخشیدن برای مقاومت در برابر نهادهای نظارتی است که تصمیمات سیاسی می‌گیرند. این مشکل قبل از ترامپ شروع شد، اما تحت رهبری او نیز سرعت گرفت. او گفته است که بدون اقدام اثربخش، تحقیقاتی که از تصمیمات نظارتی تاثیر می‌پذیرد، ممکن است به سادگی از بین برود.

اگر ترامپ در ماه نوامبر در انتخابات پیروز شود، محققان از بدترین حالت این اقدامات می‌ترسند. ویکتور می‌گوید:

حامیان ترامپ اسیدی روی موسسات دولتی ریخته‌اند که بسیار قدرتمندتر از هر چیزی است که قبلاً مشاهده کرده‌ایم. مردم می‌توانند ریاست جمهوری او را پس از یک دوره لغو کنند، اما انتخاب مجدد او با توجه به همه اقداماتی که انجام داده است، غیرمعمولی خواهد بود و خسارت وارد شده نیز بسیار بیشتر خواهد شد.

نوشته دونالد ترامپ چه بلایی بر سر علم آورد و چرا قابل جبران نیست؟! اولین بار در اخبار فناوری و موبایل پدیدار شد.

کلاغ‌ها از آن‌چه که شما فکر می‌کنید بسیار باهوش‌تر هستند!

تحقیقات جدیدی که روی ذهن کلاغ‌ها انجام شده است، یافته‌‌ای شگفت‌انگیز را نشان می‌دهد؛ کلاغ‌ها فقط موجودات باهوشی نیستند، بلکه از نوعی آگاهی نیز برخوردارند. آن‌ها می‌توانند در یک زمان به طور آگاهانه از دنیای اطراف خود باخبر باشند. به عبارت دیگر، از تجربیات ذهنی برخوردارند.

این نوع از آگاهی، آگاهی اولیه یا حسی نامیده می‌شود که فقط در پستانداران دیده شده بود؛ این یعنی باید در تحقیقات خود درباره مغز پرندگان و درک‌مان از چگونگی هوشیاری آن‌ها تجدیدنظر کنیم. آندریاس نیدر (Andreas Nieder)، فیزیولوژیست حوزه حیوانات از دانشگاه توبینگن، این‌چنین گفته است:

نتایج پژوهش ما می‌تواند راه جدیدی برای بررسی تکامل آگاهی و محدودیت‌های عصب‌شناختی باز کند.

آگاهی در حیواناتی که قادر به صحبت کردن نیستند، بسیار دشوار است. این توانایی شامل آگاهی از خود و دنیای اطراف، دانسته‌ها و تفکر درباره آن دانش است. این آگاهی مهارت حل مسئله و تصمیم‌گیری را بهبود می‌بخشد و کلاغ‌ها در هر دو بسیار عالی ظاهر شدند.

هوشیاری اولیه، ابتدایی‌ترین شکل آگاهی است، چون آگاهی از درک جهان در حال حاضر (گذشته و آینده نزدیک) طبقه‌بندی می‌شود. در درجه اول، این آگاهی با غشاء مغزی ابتدایی، منطقه لایه لایه پیچیده در مغز پستانداران، در ارتباط است.

اما ساختار مغز پرندگان کاملاً متفاوت از مغز پستانداران بوده و در جایی که مغز پستانداران لایه لایه است، مغز پرندگان صاف است. خانواده پرندگان (متشکل از کلاغ و زاغ) به طرز باورنکردنی باهوش هستند و از توانایی‌های شناختی که در بین پستانداران وجود دارد، برخوردارند؛ اما سوالاتی نیز در این بین درباره اینکه آیا این موجودات می‌توانند از مرز اندیشه آگاهانه عبور کنند، وجود دارد.

برای درک این مسئله، نیدر و همکارانش آزمایشی را روی چند کلاغ انجام دادند تا بفهمند پرندگان تجربه‌های ذهنی در اختیار دارند یا خیر. در ابتدا به پرندگان آموزش داده شد هنگامی که محرک‌های بینایی را مشاهده کردند به آن پاسخ دهند. در آنجا صفحاتی بود که چراغ‌ها روی آن نمایش داده می‌شد. اگر کلاغ‌ها چراغ‌ها را می‌دیدند، با حرکت دادن سر خود اعلام می‌کردند که چیزی مشاهده کردند. بیشتر چراغ‌ها روشن و به راحتی قابل مشاهده بودند و کلاغ‌ها نیز با اطمینان نشان می‌دادند که آن‌ها را دیده‌اند.

اما تشخیص بعضی از چراغ‌های کم نور، بسیار دشوارتر بود. کلاغ‌ها گاهی اوقات نشان می‌دادند که سیگنال‌ها را دیده‌اند، و گاهی نیز این کار را انجام نمی‌دادند. در اینجا تجربه حسی ذهنی که نقش بسیار مهمی دارد، وارد کار می‌شود.

برای این آزمایش، تقریباً هر یک از کلاغ‌ها بیست هزار سیگنال که در ده‌ها جلسه پخش شده بود را نشان دادند. در همین حال، الکترودهای کار گذاشته شده در مغزشان فعالیت عصبی کلاغ‌ها را نیز ثبت کرد.

هنگامی که کلاغ‌ها به محرک‌های بینایی پاسخ «بله» داده بودند، فعالیت عصبی در فاصله بین دیدن نور و ارسال پاسخ ثبت شده بود. وقتی پاسخ به محرکی توسط آن‌ها ثبت نشد، فعالیت عصبی نیز دیده نمی‌شد. این ارتباط به اندازه‌ای موثق بود که امکان پیش‌بینی پاسخ کلاغ بر اساس فعالیت مغز وجود داشت. نیدر در این باره می‌گوید:

انتظار می‌رود سلول‌های عصبی که ورودی بینایی را بدون بخش‌های ذهنی نشان می‌دهند، به همان روش به یک محرک بینایی با شدت ثابت پاسخ دهند. با این حال، نتایج ما به طور قطعی نشان می‌دهند که سلول‌های عصبی در سطح پردازش بالاتر مغز کلاغ تحت تأثیر تجربه ذهنی قرار می‌گیرند، یا به طور دقیق‌تر، تجربیات ذهنی تولید می‌کنند.

نتایج آزمایشات تأیید می‌کنند که تجربیات ذهنی تنها منحصر به مغز نخستی‌ها نمی‌شود و لایه پیچیده مغز پستانداران برای هوشیاری مورد نیاز نیست. در حقیقت، مطالعه جدید دومی که انجام شده بود، نشان می‌دهد که نرمی موجود در مغز پرندگان به هیچ وجه نشان‌دهنده عدم پیچیدگی نیست.

مارتین استاچو (Martin Stacho)، روانشناس مشغول در حوزه زیست شناسی، از دانشگاه Ruhr Bochum در آلمان و همکارانش، آزمایشی با استفاده از تصویربرداری نور سه بعدی و تکنیک‌های ردیابی مدار عصبی انجام دادند که ساختمان مغز کبوتر و جغد را نشان می‌داد. این‌چنین دریافتند که ساختار مغزی در هر دو پرنده به طرز باور نکردنی شبیه ساختار مغزی پستانداران است.

اکنون این امکان وجود دارد که توانایی‌های شناختی مشابه هم در پرندگان و هم در پستانداران به طور مستقل تکامل یافته است، این پدیده به تکامل همگرا یا تکامل توام معروف است. اما این احتمال نیز وجود دارد که به پاسخ این اختلاف بسیار نزدیک باشیم. استاچو و همکارانش این چنین پاسخ می‌دهند:

یافته‌های ما نشان می‌دهد که به احتمال خیلی زیاد ریزمدار قدیمی که قبلاً در آخرین ساقه مشترک وجود داشته، ممکن است از نظر تکاملی حفظ شده باشد و تا حدی در پرندگان و پستانداران اصلاح شده باشد.

جناب نیدر با این تصور احتمالی موافق است و او این‌چنین اظهار کرد که:

آخرین نسل‌های مشترک انسان و کلاغ 320 میلیون سال پیش زندگی می‌کردند. امکان دارد این آگاهی در آن زمان بوجود آمده و از آن زمان منتقل شده باشد. در هر صورت، توانایی تجربه آگاهانه را می‌توان در مغزهایی با ساختار متفاوت و مستقل از قشر مغز نیز بدست آورد.

این بدان معناست که هوشیاری اولیه در بین پرندگان و پستانداران بسیار شایع‌تر از آن است که ما می‌دانیم. اگر این واقعیت به اثبات برسد، سوال بعدی و حتی جالب‌تر می‌تواند این باشد: آیا این موجودات دارای هوشیاری ثانویه یا فرعی نیز هستند؟ آیا آ‌ن‌ها از این آگاهی باخبر هستند؟

نوشته کلاغ‌ها از آن‌چه که شما فکر می‌کنید بسیار باهوش‌تر هستند! اولین بار در اخبار فناوری و موبایل پدیدار شد.

در زمان شیوع ویروس کرونا حیوانات خانگی می‌توانند به کاهش استرس و سلامت روان کمک ‌کنند!

خبر خوبی برای صاحبان حیوانات خانگی، نه فقط افرادی که از سگ و گربه نگه‌داری می‌کنند، منتشر شده است. به نظر می‌رسد داشتن حیوان خانگی چه حیوانات خزدار و چه حیوانات مزرعه‌ای، به سلامت روان افراد کمک می‌کند تا با تنهایی ناشی از قرنطینه و استرس ناشی از ویروس کرونا، کنار بیایند.

طبق پژوهشی که در انگلستان انجام شده است، حیوانات خانگی منبع مهمی برای حمایت عاطفی در حین قرنطینه بوده که باعث کاهش تنهایی افراد و بهبود سلامت عمومی می‌شد.
محققی در حوزه رفتار حیوانات، دانیل میلز (Daniel Mills) از دانشگاه لینکلن می‌گوید:

این اقدام در زمان فعلی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است؛ زیرا نشان می‌دهد که داشتن حیوان خانگی می‌تواند افراد را از برخی فشارهای روانی مرتبط با قرنطینه محافظت کند.

همانطور که می‌دانیم تنهایی با خطر بیشتر ابتلا به سایر مشکلات بهداشت روان مانند افسردگی و اضطراب در ارتباط است و از تحقیقات قبلی، شاهد بودیم که حیوانات خانگی می‌توانند از افرادی که مبتلا به بیماری روانی شدید مانند اختلال دو قطبی و اسکیزوفرنی هستند، به طور جدی حمایت کنند.

با این حال، این پژوهش شامل نظرسنجی از همه اقشار و در شرایط بی‌سابقه همه‌گیری ویروس کرونا انجام شده است. اواسط ماه فروردین تا اردیبهشت (بین اواسط آوریل و اواخر ماه مه)، نزدیک به 6000 نفر از مردم انگلیس که در قرنطینه بودند، در مورد سلامت روان و حیوانات خانگی‌شان مورد بررسی قرار گرفتند.

بیشتر شرکت‌کنندگان در این پژوهش حداقل یک حیوان خانگی داشتند، بنابراین اگرچه محققان از هزاران نفر نظر سنجی کردند، اما تنها بخش کوچکی از افراد دارای حیوانات خانگی نبودند، این به این معنی است که نتایج یافته‌ها نسبت به دوستداران حیوانات نزدیک‌تر است.

نویسندگان در مقاله خود این‌گونه توضیح می‌دهند:

نتایج بدست آمده باید با توجه به این نکته تفسیر شود. با این وجود، در نمونه‌های «دوستداران حیوانات»، داشتن حیوان خانگی با تأثیرات ناشی از قرنطینه بر سلامت روان و تنهایی مرتبط بود.

از افرادی که به این نظرسنجی پاسخ دادند، سوالاتی در مورد حس صمیمیت آن‌ها با حیوان خانگی خود و احساس راحتی که حیوان خانگی‌شان به همراه دارد و همچنین روش‌های مختلفی که حیوانات خانگی‌شان در هنگام قرنطینه بر سلامتی آن‌ها تاثیر گذاشته است، پرسیده شد. این مسئله می‌تواند به فعال بودن صاحبان آن‌ها و یا ارتباط اجتماعی با افراد دیگر کمک کند.

شرکت‌کنندگان همچنین با پاسخ دادن به پرسشنامه‌هایی درباره احساس‌شان قبل و در حین قرنطینه در انگلیس، سلامت روان و احساس تنهایی خود را ارزیابی کردند. با تجزیه و تحلیل داده‌ها، محققان موارد دیگری را که ممکن است بر سلامت روانی فرد تأثیر بگذارد، برآورد کردند؛ از جمله این که فرد قبل از قرنطینه تا چه حد تنها بوده است، سن آن‌ها و اینکه اگر به تنهایی یا با افراد دیگر زندگی می‌کردند و یا هر تعداد ارتباط اجتماعی (با دوستان) که هر هفته داشته‌اند.

اکثر صاحبان حیوانات خانگی (از جمله بیش از 90 درصد صاحبان سگ، اسب و گربه) گفته‌اند که حیوانات خانگی‌شان به آن‌ها کمک کرده است تا از نظر احساسی با این شرایط کنار بیایند و همچنین تأثیرات مثبتی بر خانواده‌شان داشته باشند.

افرادی که حیوانات خانگی دارند با اینکه هنوز هم تحت تأثیر قرنطینه قرار دارند، اما نسبت به افرادی که از هیچ حیوانی سرپرستی نمی‌کنند، کمتر احساس تنهایی کرده و از سلامت روان بیشتر برخوردارند.

نتایج بدست آمده مشابه یافته‌های قبل از همه‌گیری بیماری ویروس کرونا است که به عنوان مثال، حیوانات خانگی می‌توانند با تشویق به روابط اجتماعی بیشتر، باعث کاهش تنهایی شوند.

بیشتر پژوهشات این‌چنینی تا به امروز بر روی حیواناتی مانند سگ و گربه متمرکز بوده است، اما جای تعجبی نیست که امروزه افراد می‌توانند با هر نوع حیوان خانگی ارتباط عاطفی قوی برقرار کنند. این حتی به نوع حیوانی که انتخاب می‌کنیم نیز بستگی ندارد.

هنگامی که محققان درگیر پژوهشاتی در این باره بودند که آیا دارا بودن حیوانات خانگی نقش خاصی در زندگی افراد مانند حیوان درمانی دارد (که می‌تواند سلامت روانی فرد را به طرز چشمگیری بهبود بخشد)، مشاهده کردند که تفاوت قابل‌توجهی بین پیوندهای عاطفی افراد با حیوانات خانگی‌شان وجود ندارد.

النا راتچن (Elena Ratschen)، نویسنده اصلی و محقق بهداشت روان، از دانشگاه یورک این‌چنین گفته است:

در آزمایشات ما افراد به یک اندازه به حیوان خانگی خود مثلا خوکچه هندی با سگ احساس نزدیکی می‌کردند.

بنابراین حیوانات خانگی دیگر را نیز نادیده نگیرید؛ به یاد داشته باشید که حتی بزها نیز می‌توانند مانند سگ‌ها حیوانات دوست‌داشتنی به حساب بیایند. این پژوهش همچنین به ارتباطات خوب بین سلامت روان و پیوندهای عاطفی افراد با حیوانات خانگی‌شان پی برده است.

افرادی که در این پژوهش پیوند قوی‌تری با حیوانات خانگی خود گزارش کردند، تمایل داشتند که از ابتدا سلامت روانی کمتری را ارائه دهند؛ این ممکن است به معنای آن باشد که آن‌ها تا حدودی در برابر نوسانات سلامت روانی خود آسیب‌پذیرند و احتمالاً متکی به حمایت حیوان خانگی خود هستند.

نویسندگان این‌گونه اظهار کردند که:

جالب توجه است که پیوندهای قوی‌تر بین حیوان‌ها و انسان با سلامت روان ضعیف‌تر قبل قرنطینه مرتبط است، این نشان می‌دهد که پیوندهای نزدیک با حیوانات ممکن است آسیب پذیری روانی در صاحبان را آشکار کند.

در این مطالعه، داشتن حیوانات خانگی علاوه بر کاهش استرس، گاهی اوقات نیز به استرس‌های حین قرنطینه افزوده است. بیش از دو سوم صاحبان حیوانات خانگی اظهار کردند که در حین قرنطینه نگران حیوانات خانگی خود هستند. برخی از افراد در این نظرسنجی نگران این بودند که در صورت ابتلا به بیماری چه کسی از حیوان خانگی آن‌ها مراقبت می‌کند. صاحبان دیگر حیوانات خانگی از این بابت نگران بودند که هنگامی که پس از قرنطینه به محل کار خود بازگردند، حیوان‌شان خیلی خوب با آن‌ها کنار نیایند.

همچنین لازم به ذکر است که اگرچه ممکن است صاحبان حیوانات خانگی در قرنطینه کمتر احساس تنهایی کنند، اما تفاوت کلی در بهداشت روانی افرادی که از حیوانات نگهداری می‌کنند و افرادی که از هیچ حیوانی نگه‌داری نمی‌کنند، دیده نمی‌شود. این بدان معناست که نمی‌توان نتیجه‌گیری خوبی برای اینکه داشتن حیوان خانگی می‌تواند تمام نگرانی‌های فرد را برطرف کند، انجام داد.

راتسچن و همکارانش در این حوزه خاطرنشان کردند که:

در حالی که پژوهش ما نشان داده است که داشتن یک حیوان خانگی ممکن است برخی از اثرات روانی نامناسب قرنطینه ناشی از همه‌گیری را کاهش دهد، اما این یافته از اهمیت بالینی کمتری برخوردار است.

این یعنی تغییرات سلامت روان افراد شرکت‌کننده در این پژوهش آنچنان عمیق نبود؛ پس نمی‌توان آن را به عنوان درمانی برای افراد دیگر توصیه کرد. راتسچن این‌چنین خاطرنشان کرد:

این مسئله هیچ توصیه‌ای مبنی بر اینکه افراد باید برای بهبود سلامت روانی خود در طی همه‌گیری ویروس کرونا حیوانی را خریداری کنند، تضمین نمی‌کند.
با این وجود، تقاضای پذیرش حیوانات خانگی در طی این همه‌گیری، از نیویورک تا سیدنی، افزایش یافته است و اکنون این نگرانی وجود دارد که هنگامی که افراد به مدرسه و محل کار خود باز می‌گردند، یا اینکه هنگامی که دیگر توانایی مالی برای مراقبت از آن‌ها ندارند، بسیاری از این حیوانات رها شوند. بنابراین مراقب حیوانات خانگی خود باشید، دقیقا مانند آن‌ها که مراقب ما هستند. این مطالعه در مجله PLOS One منتشر شده است.

نوشته در زمان شیوع ویروس کرونا حیوانات خانگی می‌توانند به کاهش استرس و سلامت روان کمک ‌کنند! اولین بار در اخبار فناوری و موبایل پدیدار شد.

ویروس همه‌گیر بعدی کی و از کجا پیدا خواهد شد؟!

منشا آغاز شیوع بیماری‌های متعدد از ابولا تا زیکا می‌تواند به دلیل ویروس‌هایی باشد که از حیوانات به انسان‌ها منتقل می‌شوند. با توجه به شباهت ویروس کرونا سندرم حاد تنفسی ۲ (SARS-CoV-2) به ویروس‌های کرونا که در خفاش‌ها یافت می‌شود، این احتمالاً آغاز بیماری کووید-19 را نیز نشان می‌دهد.

همانطور که می‌دانیم در طول تاریخ ویروس‌ها از حیوانات به انسان‌ها منتقل شده‌اند و همچنان ادامه خواهند داشت. اما عواملی که بر منشأ جغرافیایی این وقایع تأثیر می‌گذارند، علیرغم اهمیت بالایی که دارند، روشن نیستند. اگر مکان وقوع این ویروس‌ها را بدانیم، می‌توانیم دلایل انتقال آن‌ها به گونه‌ها را با مشاهده صفات ویروس‌های موجود در آن اکوسیستم، بیابیم.

اما شناسایی منشا ویروس گاهی اوقات دشوار است. حرکت انسان مداوم و دامنه گسترده‌ای دارد، این می‌تواند به این معنی باشد که اولین مورد یک بیماری ممکن است صدها یا هزاران مایل از جایی که منتقل شده است، دورتر باشد. با توجه به این موضوع، کجا باید به دنبال ویروسی باشیم که ممکن است باعث شیوع بیماری همه‌گیر بعدی شود؟!

فراتر از آفریقا و آسیا

به طور کلی، ویروس‌ها در جایی که انسان و حیوانات ناقل ویروس باهم در ارتباط هستند، ظاهر می‌شوند. تعامل مکرر بین انسان‌ها، حیوانات یا حشرات و محیط وسیع‌تر که ویروس بتواند در آن در گردش باشد، فرصت انتقال آن را به گونه‌ها افزایش می‌دهد. اعتقاد بر این است که این انتقال‌ها نادر باشد و احتمالاً به دلیل مجموعه خاصی از شرایط که قابل پیش‌بینی نیستند، اتفاق می‌افتند.

انسان‌ها همیشه در معرض ویروس‌های مختلف قرار دارند. اما بیشتر آن‌ها منجر به انتقال ویروس و ایجاد بیماری نمی‌شود. اما گاهی اوقات ممکن است ویروس تکرار شود و به یک میزبان جدید منتقل شود، یا اگر ناقل باشد، منجر به ایجاد یک چرخه انتقال جدید خواهد شد.

پیدایش ویروس سندروم حاد تنفسی 2 ابتدا در چین آغاز شد، اما سپس ویروس به سراسر جهان منتقل شد!

انتقال ویروس می‌تواند در سراسر جهان رخ ‌دهد اما تیتر اخبار اخیر این تصور را ایجاد می‌کند که بعضی از مناطق در خطر بیشتری نسبت به مناطق دیگر قرار دارند. خصوصا اهمیت شیوع بیماری‌هایی مانند سارس در آسیا و ابولا در آفریقا باعث می‌شود، این گونه فکر کنیم که این تنها مکان‌هایی است که این اتفاق می‌افتد؛ اما این‌گونه نیست.

به عنوان مثال، ویروس اشمالنبرگ (Schmallenberg) که در درجه اول دام را آلوده می‌کند و باعث سقط جنین خود به خود در حیوانات آلوده می‌شود، اخیراً در اروپا ظاهر شده است. گرچه ما در مورد ویروس‌هایی که از آمریکای جنوبی ظاهر می‌شوند اطلاعات زیادی در اختیار نداریم، اما این دلیل نمی‌شود که در این مناطق چیزی اتفاق نیفتد. ویروس انسفالیت ونزوئلایی و ویروس مایارو بارها در آمریکای جنوبی و مرکزی شیوع پیدا کرده‌اند اما چون این بیماری‌ها به آن طرف قاره آمریکا گسترش نیافته‌اند، پس شناخته شده نیستند.

عامل دیگری که از جلب توجه بیشتر ویروس مایارو جلوگیری کرده، این است که علائم آن بسیار شبیه به بیماری ناشی از ویروس دیگری است، چیکونگونیا که اغلب به عنوان تب دنگی به اشتباه تشخیص داده می‌شود، و تمام این‌ها نشان می‌دهد که تعداد واقعی موارد مایارو گزارش نشده است.

ویروس‌ ناشی از پشه‌های زیکا، دنگه، مایارو و چیکونگونیا همگی می‌توانند باعث درد عضلات و مفاصل، آکنه و تب شوند.

این موضوع به مسئله گسترده‌تری نیز اشاره می‌کند، آن می‌تواند این باشد که بیشتر ویروس‌ها در ابتدا علائم بسیار مشابهی ایجاد می‌کنند. در مناطقی که دنگی یا مالاریا بومی است، تا زمانی که شیوع ویروس‌های جدید نادیده گرفته شود، بیشتر بیماری‌های ویروسی به این عفونت‌ها نسبت داده می‌شوند. در این مرحله ممکن است از مبدا گسترش یافته باشند. قبل از اینکه این ویروس‌ها فرصتی برای انتقال به چرخه‌های جدید پیدا کنند، تشخیص سریع‌تر و موثرتری برای شناسایی انواع بیماری‌ها لازم است.

انسان‌هایی که در محل بومی ویروس قرار دارند، ممکن است همیشه شواهدی از ظهور آن را نشان ندهند و احتمال دارد در اثر تماس منظم با ویروس، هیچ علامتی از عفونت را نیز نشان ندهند. همچنین ممکن است پس از انتقال ویروس به افرادی که در معرض آن قرار ندارد، موارد کافی مبتلا شناسایی شود. در دنیای به هم پیوسته امروز نیز، این می‌تواند ناتمام باشد.

میزبان‌ها باید مورد بررسی قرار بگیرند!

اگر با نگاه کردن به نقشه نتوانیم تشخیص دهیم که بیماری اپیدمی بعدی در کجای جهان آغاز می‌‌شود، پس چه کاری باید انجام دهیم؟ خب، روش بهتری که وجود دارد این است که چرخه انتقال بومی ویروس‌ها را شناسایی کنیم؛ یعنی حیوانات و محیط‌هایی را که در آن‌ها ویروس بدون ایجاد بیماری انسانی تکثیر شده‌اند، مورد بررسی قرار دهیم و سپس برنامه‌ریزی کنیم.

اگر بفهمیم چه ویروسی در حیوانات وجود دارد، ریشه بسیاری از بیماری‌های انسانی را نیز در هنگام شیوع جدید پیدا می‌کنیم. این دانش برای درک خطرات احتمالی در مناطق مختلف جهان بسیار مهم است. همچنین می‌تواند به ما کمک کند تا عوامل احتمالی انتقال ویروس‌ها به انسان را تجزیه و تحلیل کنیم.

 

ویروس‌های سارس، مرس، ابولا و تعدادی از بیماری‌های دیگر در خفاش‌ها وجود دارند!
به عنوان مثال، تحقیقات قبلی در مورد چرخه‌های انتقال ویروس‌های خفاش در چین بخاطر ویروس سندروم حاد تنفسی 2 بود که به شناسایی این حیوانات به عنوان منشا احتمالی ویروس کرونا کمک کرد. حالا این امکان وجود دارد که روی خفاش‌ها که اغلب در ایجاد ویروس در انسان نقش دارند، تحقیقاتی انجام دهیم.

 

ممکن است سازگاری ویروس کرونا با خفاش‌ها احتمال انتقال آن‌ها به سمت سایر گونه‌های پستانداران از جمله انسان را افزایش دهد. به همین ترتیب، ممکن است فیزیولوژی خفاش‌ها آن‌ها را ناقل ویروس کند. با این حال، سایر اقدامات اخیر نشان می‌دهد که ویروس‌ها معمولاً از خفاش‌ها ناشی می‌شوند، اما این به این دلیل نیست که خفاش‌ها میزبانی استثنایی هستند، بلکه به دلیل تعداد زیاد گونه‌های آن‌هاست.

تصور ما این است که گونه‌های ویروس موجود در خفاش‌ها و سایر گونه‌ها تنها در ابتدا وجود دارد؛ در واقع، مطالعه‌ای که به ریشه‌یابی ویروس سندروم حاد تنفسی 2 در خفاش‌ها در چین می‌پرداخت، اخیراً متوقف شده است. اگر ما واقعا برای پیش بینی ویروس خطرناک بعدی و یافتن مکان شیوع آن جدی باشیم، باید این نوع اقدامات را گسترش داده و آن را متوقف نکنیم.

نوشته ویروس همه‌گیر بعدی کی و از کجا پیدا خواهد شد؟! اولین بار در اخبار فناوری و موبایل پدیدار شد.

کشف یک شباهت عجیب بین گوریل‌ها و انسان‌ها

گوریل‌هایی که در گروه‌های بزرگتر زندگی می‌کنند، ممکن است دوستان بیشتری برای انتخاب کردن داشته باشند، اما تحقیقات جدید نشان می‌دهد در یک زمان خاص، آن‌ها به روابط نزدیک‌تر بیشتر اهمیت می‌دهند.

این بسیار شبیه همان چیزی است که تصور می‌شود در گونه‌های خود ما انسان‌ها نیز اتفاق می‌افتد، جایی که ارتباطی بین اندازه مغز و اندازه گروه منجر به این ایده معروف شده است که ما فقط می‌توانیم حدود 150 رابطه دوستانه پایدار را حفظ کنیم، این مسئله به عنوان «شماره دانبار» شناخته می‌شود که از رابین دانبار، روانشناس تکامل انگلیسی گرفته شده است. ‌وقتی گروهی بزرگ‌تر می‌شود، به این معنی نیست که روابط درون آن قوی‌تر یا پیچیده‌تر می‌شود.

براساس اندازه مغز و زمان موجود در هر روز برای حفظ پیوند اجتماعی نزدیک، تصور می‌شود که نخستی‌‌های غیر انسانی حدود 50 دوستی پایدار را حفظ می‌کنند؛ با این حال یک مطالعه جدید در مورد گوریل‌ها در رواندا نشان می‌دهد که فراتر از یک گروه معمول 12 تا 20 نفره، زندگی اجتماعی پیچیده‌تر نمی‌شود. گرچه دانشمندان از وجود این الگو خیلی مطمئن نیستند، اما آن‌ها فکر می‌کنند که این ممکن است مربوط به زمان و تلاشی باشد که برای حفظ یک حلقه اجتماعی قوی برای نخستی‌های اولیه لازم است.

 

رابین موریسون (Robin Morrison)، انسان‌شناسی که در صندوق فاسی و دانشگاه اکستر در انگلستان مشغول به کار است، می‌گوید:
مطالعات ما نشان می‌دهد که تنوع اجتماعی در گروه‌های بسیار بزرگ، کمتر است؛ گوریل‌ها نیز باید روابط بیشتری را که جزو ضعیف‌ترین گروه‌ها قرار می‌گیرد، حفظ کنند.

معمولاً فرض بر این است که هرچه جمعیت بیشتر باشد، زندگی اجتماعی یک حیوان متنوع و پیچیده‌تر خواهد بود. در واقع، طبق فرضیه مغز اجتماعی دانبار، به همین دلیل است که مغز پستانداران بزرگ از نظر تاریخی بسیار بزرگ هستند، ما برای توسعه و حفظ محافل رو به رشد اجتماعی خود به قدرت ذهنی بیشتری نیاز داشتیم. اما ممکن است ارتباط بین اندازه یک گروه و پیچیدگی آن خیلی آسان نباشد. محققان با استفاده از داده‌های دوازده ساله 13 گروه گوریل در رواندا، از جمله بیش از 150 گوریل، دریافتند که این گوریل‌ها چه مدت را برای حرکت، تغذیه و ساختن خانه با یکدیگر صرف می‌کنند.

موریسون این‌چنین بیان کرد:

در بسیاری از نخستی‌ها، تعامل اجتماعی را می‌توان با مدت زمانی که افراد برای نظافت کردن یکدیگر صرف می‌کنند، اندازه‌گیری کرد. با این حال، گوریل‌ها نسبت به بسیاری از نخستی‌های دیگر زمان کمتری را به نظافت اختصاص می‌دهند. در عوض، بسیاری از جامعه گوریل‌ها این‌گونه هستند که می‌خواهند کنار چه کسانی بنشینند و از چه کسانی دوری کنند.

این اطلاعات به عنوان «داده‌های هم‌جواری» شناخته می‌شود، و با جمع آوری آن‌ها طی چندین سال، نویسندگان دریافتند که اندازه گروه، جانشینی ضعیف برای تنوع رابطه است.
به‌طور خلاصه می‌توان گفت:
پیچیدگی اجتماعی اندازه‌گیری‌شده در سطح هر گروه ممکن است نشان‌دهنده پیچیدگی اجتماعی که توسط افراد موجود در آن گروه‌ها تجربه شده است، نباشد.

 این نشان می‌دهد که گوریل‌ها مانند انسان‌ها تعداد محدودی از دوستان صمیمی با روابط ضعیفی دارند که فقط می‌توانند آن‌ها را مدیریت کنند. علاوه بر این، درست مثل گونه‌های خود ما، بعضی از گوریل‌ها در معاشرت بهتر از دیگران هستند. لورن برنت (Lauren Brent)، زیست شناسی که تحول جامعه‌پذیری را در دانشگاه اکستر مطالعه می‌کند، گفت:

نه تنها گروه‌های بالاتر از یک اندازه خاص از نظر اجتماعی متنوع نبودند، بلکه افرادی که در همان گروه زندگی می‌کردند دارای سطح متغیر پیچیدگی اجتماعی بودند، برخی از گوریل‌ها از تنوع روابط اجتماعی بیشتری نسبت به دیگران برخوردار بودند. این مدرک بزرگی است که نشان می‌دهد، چه انسان باشید یا اینکه گوریل باشید یا نوع دیگری از حیوانات اجتماعی، همه افراد دنیای اجتماعی خود را به همان شیوه تجربه نمی‌کنند.

به عنوان مثال، گوریل‌های زن و مرد در بزرگسالی روابط متنوع مشابهی را حفظ کردند، اما هرچه پیرتر می‌شدند، دو جنس شروع به جدا شدن می‌کردند. از یک طرف، مشخص شد که گوریل‌های ماده تنوع روابط نسبتاً مداومی را در طول زندگی خود حفظ می‌کنند، در حالی که مردان تمایل به قطع رابطه با تعداد بیشتری از همسالان خود در دوران نوجوانی دارند (راهی برای فاصله گرفتن از محیط خود)، قبل از اینکه به زندگی اجتماعی‌تری وارد شوند.

اگر محققان فقط اندازه گروه را بررسی می‌کردند، این پیچیدگی‌های ظریف هرگز نمایان نمی‌شدند. در حالی که تعداد گوریل‌های یک گروه می‌تواند به ما نشان دهد که چگونه بسیاری از برخوردها به طور منظم اتفاق می‌افتد، این تنها یک عامل کوچک از زندگی اجتماعی یک گوریل است.

نویسندگان این‌چنین نتیجه گرفتند:

مطالعات متکی بر اندازه گروه که به عنوان معیار سنجش پیچیدگی اجتماعی است، ممکن است محدود باشد، به ویژه هنگامی که صحبت از درک خواسته‌های شناختی توسط افراد می‌شود. در مقابل، این نشان می‌دهد که تنوع روابط اجتماعی به تنهایی ممکن است پیچیدگی اجتماعی را به طور کامل توصیف نکند.

اگر واقعاً بخواهیم دامنه پیچیده روابط نخستی‌ها را درک کنیم، باید از رویکرد جامع‌تری استفاده کنیم. مقایسه ساده اندازه مغز و اندازه گروه کافی نیست. تارا استوینسکی (Tara Stoinski)، رئیس و مدیر عامل صندوق گوریل دیان فاسی این‌گونه استدلال کرد:

نظارت و محافظت طولانی‌مدت از گوریل‌های کوهستانی در معرض خطر، بسیار مهم است. اهمیت آن نه تنها برای حفاظت از آن‌هاست بلکه برای هر چیزی که می‌توانیم از این گونه هوشمند و کاملاً اجتماعی در مورد چگونگی تکامل رفتارهای پیچیده اجتماعی مانند رفتارهای خود بیاموزیم، مهم هستند.

 این بررسی در مجله Proceedings of the Royal Society B منتشر شده است.

نوشته کشف یک شباهت عجیب بین گوریل‌ها و انسان‌ها اولین بار در اخبار فناوری و موبایل پدیدار شد.

کشف یک شباهت عجیب بین گوریل‌ها و انسان‌ها

گوریل‌هایی که در گروه‌های بزرگتر زندگی می‌کنند، ممکن است دوستان بیشتری برای انتخاب کردن داشته باشند، اما تحقیقات جدید نشان می‌دهد در یک زمان خاص، آن‌ها به روابط نزدیک‌تر بیشتر اهمیت می‌دهند.

این بسیار شبیه همان چیزی است که تصور می‌شود در گونه‌های خود ما انسان‌ها نیز اتفاق می‌افتد، جایی که ارتباطی بین اندازه مغز و اندازه گروه منجر به این ایده معروف شده است که ما فقط می‌توانیم حدود 150 رابطه دوستانه پایدار را حفظ کنیم، این مسئله به عنوان «شماره دانبار» شناخته می‌شود که از رابین دانبار، روانشناس تکامل انگلیسی گرفته شده است. ‌وقتی گروهی بزرگ‌تر می‌شود، به این معنی نیست که روابط درون آن قوی‌تر یا پیچیده‌تر می‌شود.

براساس اندازه مغز و زمان موجود در هر روز برای حفظ پیوند اجتماعی نزدیک، تصور می‌شود که نخستی‌‌های غیر انسانی حدود 50 دوستی پایدار را حفظ می‌کنند؛ با این حال یک مطالعه جدید در مورد گوریل‌ها در رواندا نشان می‌دهد که فراتر از یک گروه معمول 12 تا 20 نفره، زندگی اجتماعی پیچیده‌تر نمی‌شود. گرچه دانشمندان از وجود این الگو خیلی مطمئن نیستند، اما آن‌ها فکر می‌کنند که این ممکن است مربوط به زمان و تلاشی باشد که برای حفظ یک حلقه اجتماعی قوی برای نخستی‌های اولیه لازم است.

 

رابین موریسون (Robin Morrison)، انسان‌شناسی که در صندوق فاسی و دانشگاه اکستر در انگلستان مشغول به کار است، می‌گوید:
مطالعات ما نشان می‌دهد که تنوع اجتماعی در گروه‌های بسیار بزرگ، کمتر است؛ گوریل‌ها نیز باید روابط بیشتری را که جزو ضعیف‌ترین گروه‌ها قرار می‌گیرد، حفظ کنند.

معمولاً فرض بر این است که هرچه جمعیت بیشتر باشد، زندگی اجتماعی یک حیوان متنوع و پیچیده‌تر خواهد بود. در واقع، طبق فرضیه مغز اجتماعی دانبار، به همین دلیل است که مغز پستانداران بزرگ از نظر تاریخی بسیار بزرگ هستند، ما برای توسعه و حفظ محافل رو به رشد اجتماعی خود به قدرت ذهنی بیشتری نیاز داشتیم. اما ممکن است ارتباط بین اندازه یک گروه و پیچیدگی آن خیلی آسان نباشد. محققان با استفاده از داده‌های دوازده ساله 13 گروه گوریل در رواندا، از جمله بیش از 150 گوریل، دریافتند که این گوریل‌ها چه مدت را برای حرکت، تغذیه و ساختن خانه با یکدیگر صرف می‌کنند.

موریسون این‌چنین بیان کرد:

در بسیاری از نخستی‌ها، تعامل اجتماعی را می‌توان با مدت زمانی که افراد برای نظافت کردن یکدیگر صرف می‌کنند، اندازه‌گیری کرد. با این حال، گوریل‌ها نسبت به بسیاری از نخستی‌های دیگر زمان کمتری را به نظافت اختصاص می‌دهند. در عوض، بسیاری از جامعه گوریل‌ها این‌گونه هستند که می‌خواهند کنار چه کسانی بنشینند و از چه کسانی دوری کنند.

این اطلاعات به عنوان «داده‌های هم‌جواری» شناخته می‌شود، و با جمع آوری آن‌ها طی چندین سال، نویسندگان دریافتند که اندازه گروه، جانشینی ضعیف برای تنوع رابطه است.
به‌طور خلاصه می‌توان گفت:
پیچیدگی اجتماعی اندازه‌گیری‌شده در سطح هر گروه ممکن است نشان‌دهنده پیچیدگی اجتماعی که توسط افراد موجود در آن گروه‌ها تجربه شده است، نباشد.

 این نشان می‌دهد که گوریل‌ها مانند انسان‌ها تعداد محدودی از دوستان صمیمی با روابط ضعیفی دارند که فقط می‌توانند آن‌ها را مدیریت کنند. علاوه بر این، درست مثل گونه‌های خود ما، بعضی از گوریل‌ها در معاشرت بهتر از دیگران هستند. لورن برنت (Lauren Brent)، زیست شناسی که تحول جامعه‌پذیری را در دانشگاه اکستر مطالعه می‌کند، گفت:

نه تنها گروه‌های بالاتر از یک اندازه خاص از نظر اجتماعی متنوع نبودند، بلکه افرادی که در همان گروه زندگی می‌کردند دارای سطح متغیر پیچیدگی اجتماعی بودند، برخی از گوریل‌ها از تنوع روابط اجتماعی بیشتری نسبت به دیگران برخوردار بودند. این مدرک بزرگی است که نشان می‌دهد، چه انسان باشید یا اینکه گوریل باشید یا نوع دیگری از حیوانات اجتماعی، همه افراد دنیای اجتماعی خود را به همان شیوه تجربه نمی‌کنند.

به عنوان مثال، گوریل‌های زن و مرد در بزرگسالی روابط متنوع مشابهی را حفظ کردند، اما هرچه پیرتر می‌شدند، دو جنس شروع به جدا شدن می‌کردند. از یک طرف، مشخص شد که گوریل‌های ماده تنوع روابط نسبتاً مداومی را در طول زندگی خود حفظ می‌کنند، در حالی که مردان تمایل به قطع رابطه با تعداد بیشتری از همسالان خود در دوران نوجوانی دارند (راهی برای فاصله گرفتن از محیط خود)، قبل از اینکه به زندگی اجتماعی‌تری وارد شوند.

اگر محققان فقط اندازه گروه را بررسی می‌کردند، این پیچیدگی‌های ظریف هرگز نمایان نمی‌شدند. در حالی که تعداد گوریل‌های یک گروه می‌تواند به ما نشان دهد که چگونه بسیاری از برخوردها به طور منظم اتفاق می‌افتد، این تنها یک عامل کوچک از زندگی اجتماعی یک گوریل است.

نویسندگان این‌چنین نتیجه گرفتند:

مطالعات متکی بر اندازه گروه که به عنوان معیار سنجش پیچیدگی اجتماعی است، ممکن است محدود باشد، به ویژه هنگامی که صحبت از درک خواسته‌های شناختی توسط افراد می‌شود. در مقابل، این نشان می‌دهد که تنوع روابط اجتماعی به تنهایی ممکن است پیچیدگی اجتماعی را به طور کامل توصیف نکند.

اگر واقعاً بخواهیم دامنه پیچیده روابط نخستی‌ها را درک کنیم، باید از رویکرد جامع‌تری استفاده کنیم. مقایسه ساده اندازه مغز و اندازه گروه کافی نیست. تارا استوینسکی (Tara Stoinski)، رئیس و مدیر عامل صندوق گوریل دیان فاسی این‌گونه استدلال کرد:

نظارت و محافظت طولانی‌مدت از گوریل‌های کوهستانی در معرض خطر، بسیار مهم است. اهمیت آن نه تنها برای حفاظت از آن‌هاست بلکه برای هر چیزی که می‌توانیم از این گونه هوشمند و کاملاً اجتماعی در مورد چگونگی تکامل رفتارهای پیچیده اجتماعی مانند رفتارهای خود بیاموزیم، مهم هستند.

 این بررسی در مجله Proceedings of the Royal Society B منتشر شده است.

نوشته کشف یک شباهت عجیب بین گوریل‌ها و انسان‌ها اولین بار در اخبار فناوری و موبایل پدیدار شد.

کشف یک شباهت عجیب بین گوریل‌ها و انسان‌ها

گوریل‌هایی که در گروه‌های بزرگتر زندگی می‌کنند، ممکن است دوستان بیشتری برای انتخاب کردن داشته باشند، اما تحقیقات جدید نشان می‌دهد در یک زمان خاص، آن‌ها به روابط نزدیک‌تر بیشتر اهمیت می‌دهند.

این بسیار شبیه همان چیزی است که تصور می‌شود در گونه‌های خود ما انسان‌ها نیز اتفاق می‌افتد، جایی که ارتباطی بین اندازه مغز و اندازه گروه منجر به این ایده معروف شده است که ما فقط می‌توانیم حدود 150 رابطه دوستانه پایدار را حفظ کنیم، این مسئله به عنوان «شماره دانبار» شناخته می‌شود که از رابین دانبار، روانشناس تکامل انگلیسی گرفته شده است. ‌وقتی گروهی بزرگ‌تر می‌شود، به این معنی نیست که روابط درون آن قوی‌تر یا پیچیده‌تر می‌شود.

براساس اندازه مغز و زمان موجود در هر روز برای حفظ پیوند اجتماعی نزدیک، تصور می‌شود که نخستی‌‌های غیر انسانی حدود 50 دوستی پایدار را حفظ می‌کنند؛ با این حال یک مطالعه جدید در مورد گوریل‌ها در رواندا نشان می‌دهد که فراتر از یک گروه معمول 12 تا 20 نفره، زندگی اجتماعی پیچیده‌تر نمی‌شود. گرچه دانشمندان از وجود این الگو خیلی مطمئن نیستند، اما آن‌ها فکر می‌کنند که این ممکن است مربوط به زمان و تلاشی باشد که برای حفظ یک حلقه اجتماعی قوی برای نخستی‌های اولیه لازم است.

 

رابین موریسون (Robin Morrison)، انسان‌شناسی که در صندوق فاسی و دانشگاه اکستر در انگلستان مشغول به کار است، می‌گوید:
مطالعات ما نشان می‌دهد که تنوع اجتماعی در گروه‌های بسیار بزرگ، کمتر است؛ گوریل‌ها نیز باید روابط بیشتری را که جزو ضعیف‌ترین گروه‌ها قرار می‌گیرد، حفظ کنند.

معمولاً فرض بر این است که هرچه جمعیت بیشتر باشد، زندگی اجتماعی یک حیوان متنوع و پیچیده‌تر خواهد بود. در واقع، طبق فرضیه مغز اجتماعی دانبار، به همین دلیل است که مغز پستانداران بزرگ از نظر تاریخی بسیار بزرگ هستند، ما برای توسعه و حفظ محافل رو به رشد اجتماعی خود به قدرت ذهنی بیشتری نیاز داشتیم. اما ممکن است ارتباط بین اندازه یک گروه و پیچیدگی آن خیلی آسان نباشد. محققان با استفاده از داده‌های دوازده ساله 13 گروه گوریل در رواندا، از جمله بیش از 150 گوریل، دریافتند که این گوریل‌ها چه مدت را برای حرکت، تغذیه و ساختن خانه با یکدیگر صرف می‌کنند.

موریسون این‌چنین بیان کرد:

در بسیاری از نخستی‌ها، تعامل اجتماعی را می‌توان با مدت زمانی که افراد برای نظافت کردن یکدیگر صرف می‌کنند، اندازه‌گیری کرد. با این حال، گوریل‌ها نسبت به بسیاری از نخستی‌های دیگر زمان کمتری را به نظافت اختصاص می‌دهند. در عوض، بسیاری از جامعه گوریل‌ها این‌گونه هستند که می‌خواهند کنار چه کسانی بنشینند و از چه کسانی دوری کنند.

این اطلاعات به عنوان «داده‌های هم‌جواری» شناخته می‌شود، و با جمع آوری آن‌ها طی چندین سال، نویسندگان دریافتند که اندازه گروه، جانشینی ضعیف برای تنوع رابطه است.
به‌طور خلاصه می‌توان گفت:
پیچیدگی اجتماعی اندازه‌گیری‌شده در سطح هر گروه ممکن است نشان‌دهنده پیچیدگی اجتماعی که توسط افراد موجود در آن گروه‌ها تجربه شده است، نباشد.

 این نشان می‌دهد که گوریل‌ها مانند انسان‌ها تعداد محدودی از دوستان صمیمی با روابط ضعیفی دارند که فقط می‌توانند آن‌ها را مدیریت کنند. علاوه بر این، درست مثل گونه‌های خود ما، بعضی از گوریل‌ها در معاشرت بهتر از دیگران هستند. لورن برنت (Lauren Brent)، زیست شناسی که تحول جامعه‌پذیری را در دانشگاه اکستر مطالعه می‌کند، گفت:

نه تنها گروه‌های بالاتر از یک اندازه خاص از نظر اجتماعی متنوع نبودند، بلکه افرادی که در همان گروه زندگی می‌کردند دارای سطح متغیر پیچیدگی اجتماعی بودند، برخی از گوریل‌ها از تنوع روابط اجتماعی بیشتری نسبت به دیگران برخوردار بودند. این مدرک بزرگی است که نشان می‌دهد، چه انسان باشید یا اینکه گوریل باشید یا نوع دیگری از حیوانات اجتماعی، همه افراد دنیای اجتماعی خود را به همان شیوه تجربه نمی‌کنند.

به عنوان مثال، گوریل‌های زن و مرد در بزرگسالی روابط متنوع مشابهی را حفظ کردند، اما هرچه پیرتر می‌شدند، دو جنس شروع به جدا شدن می‌کردند. از یک طرف، مشخص شد که گوریل‌های ماده تنوع روابط نسبتاً مداومی را در طول زندگی خود حفظ می‌کنند، در حالی که مردان تمایل به قطع رابطه با تعداد بیشتری از همسالان خود در دوران نوجوانی دارند (راهی برای فاصله گرفتن از محیط خود)، قبل از اینکه به زندگی اجتماعی‌تری وارد شوند.

اگر محققان فقط اندازه گروه را بررسی می‌کردند، این پیچیدگی‌های ظریف هرگز نمایان نمی‌شدند. در حالی که تعداد گوریل‌های یک گروه می‌تواند به ما نشان دهد که چگونه بسیاری از برخوردها به طور منظم اتفاق می‌افتد، این تنها یک عامل کوچک از زندگی اجتماعی یک گوریل است.

نویسندگان این‌چنین نتیجه گرفتند:

مطالعات متکی بر اندازه گروه که به عنوان معیار سنجش پیچیدگی اجتماعی است، ممکن است محدود باشد، به ویژه هنگامی که صحبت از درک خواسته‌های شناختی توسط افراد می‌شود. در مقابل، این نشان می‌دهد که تنوع روابط اجتماعی به تنهایی ممکن است پیچیدگی اجتماعی را به طور کامل توصیف نکند.

اگر واقعاً بخواهیم دامنه پیچیده روابط نخستی‌ها را درک کنیم، باید از رویکرد جامع‌تری استفاده کنیم. مقایسه ساده اندازه مغز و اندازه گروه کافی نیست. تارا استوینسکی (Tara Stoinski)، رئیس و مدیر عامل صندوق گوریل دیان فاسی این‌گونه استدلال کرد:

نظارت و محافظت طولانی‌مدت از گوریل‌های کوهستانی در معرض خطر، بسیار مهم است. اهمیت آن نه تنها برای حفاظت از آن‌هاست بلکه برای هر چیزی که می‌توانیم از این گونه هوشمند و کاملاً اجتماعی در مورد چگونگی تکامل رفتارهای پیچیده اجتماعی مانند رفتارهای خود بیاموزیم، مهم هستند.

 این بررسی در مجله Proceedings of the Royal Society B منتشر شده است.

نوشته کشف یک شباهت عجیب بین گوریل‌ها و انسان‌ها اولین بار در اخبار فناوری و موبایل پدیدار شد.

چشم‌های ما حرف‌های زیادی برای گفتن دارند!

احتمالا امروز پس از خروج از خانه از ماسک استفاده می‌کنید؛ این ماسک‌ها دهان شما را پنهان می‌کنند. چنین پوششی می‌تواند توانایی ما در برقراری ارتباط را تحت تأثیر قرار دهد و برای افرادی که برای درک گفتار نیاز به دیدن لب‌ها دارند، چالش خاصی ایجاد ‌کند.

 

اما از چشم‌هایی که بدون پوشش باقی مانده‌اند چه می‌توان گفت؟ شکسپیر می‌گوید که چشم، پنجره‌های روح است. در مورد «روح» مطمئن نیستم، اما کاملاً واضح است که چشم‌ها می‌توانند اطلاعات زیادی به طرف مقابل ارائه دهند.

به همین دلیل است که بازیکنان پوکر گاهی اوقات به دلیل ترس از فاش کردن سرنخ‌های بازی، از عینک‌های تیره استفاده می‌کنند. این ممکن است مسئله‌ای رایج باشد، اما علمی پشت این قضیه نهفته است که آن را پشتیبانی می‌کند.

احساسات ما این‌گونه است که ما چگونه دیگران را درک می‌کنیم و آن‌ها نیز چطور این کار را انجام می‌دهند. تحقیقات نشان داده است که می‌توان احساسات افراد را با تجزیه و تحلیل چشمان آن‌ها تفسیر کرد. در سال 2017، محققان دانشگاه کرنل به داوطلبان تصاویری از چشمان افراد که احساسات مختلفی ابراز می‌کرد، نشان دادند که شامل غم، تنفر، عصبانیت، شادی، تعجب یا ترس بود.

شرکت‌کنندگان به طور مداوم در حال ارزیابی این بودند که توصیف کلمات مختلف چقدر با حالات روانی چشمان مطابقت دارند. محققان به این نتیجه رسیدند که چشم‌ها بینش اساسی بین‌فردی را فراهم می‌کنند و جنبه‌های مختلف چشم (از جمله میزان باز بودن یا شیب داشتن ابرو) اطلاعاتی در مورد حالت‌های مختلف روانی ارائه می‌دهد.

علوم اعصاب اینجا نیز بسیار جالب است. همانطور که می‌دانیم، انسان‌ها نسبت به تغییرات بسیار کوچک در نگاه افراد بسیار حساس هستند. وقتی شما دارید نگاه می‌کنید که فرد مقابل‌تان به کدام سمت نگاه می‌کند، بادامه مغز یا همان آمیگدالا فعال می‌شود و همین‌طور می‌دانیم که این بخش از مغز با احساساسات همراه است. این نشان می‌دهد که بین احساس و چشمان در سطح عصبی رابطه‌ای وجود دارد.

همانطور که می‌دانیم، آمیگدالا در همه کارها با احساسات مرتبط است و بیشتر به دلیل نقش آن در ترس و دخیل در پاسخ واکنشی «جنگ یا گریز» شناخته می‌شود. تحقیقات بیشتر نشان داده است که آمیگدالا مسئولیت کنترل نگاه‌های شخص به ما و تغییر زاویه دید آن را بر عهده دارد.

این موضوع می‌تواند اهمیت چشم‌ها در یافتن همسر، ابراز علاقه به دیگران یا شناسایی تهدیدهای دیگران را نشان دهد. به طور خلاصه، می‌توان اطلاعات را از چشم‌ها استخراج کرد؛ اطلاعاتی که به ما کمک می‌کنند تا احساسات اطرافیان خود را ارزیابی کنیم و بنابراین به ما امکان می‌دهد تا با افراد ارتباط موثرتری برقرار کنیم.

شواهد دیگری نیز در مورد اهمیت چشم‌ها در نوروشیمی (شیمی اعصاب) وجود دارد. می‌دانیم که اکسی توسین، هورمونی است که به طور طبیعی تولید می‌شود و در تعاملات اجتماعی نقش بسیار مهمی دارد و ممکن است در نحوه درک چهره اطرافیان نیز مهم واقع شود.

پژوهشگران دریافته‌اند که وقتی تصاویر از چهره افراد نشان داده می‌شود، افرادی که به آن‌ها اکسی توسین داده می‌شود، بیشتر از افرادی که به آن‌ها دارونما داده شده است، به چشم‌های افراد نگاه می‌کنند. از آنجا که اکسی توسین عاملی در تعاملات اجتماعی است، این یافته نشان می‌دهد که چشم‌ها در نحوه درک تعامل و همکاری با اطرافیان بسیار مهم هستند. به نظر می‌رسد کسانی که دارای سطح بالای اکسی توسین هستند، چشم‌ها را جستجو می‌کنند تا به آن‌ها برای برقراری ارتباط اجتماعی بهتر با دیگران یاری کند.

برای دوست‌داران سگ در میان ما، برخی تحقیقات نیز حاکی از این است که وقتی سگ‌ها و صاحبان آن‌ها به چشمان یکدیگر نگاه می‌کنند، سطح اکسی توسین در انسان و حیوانات خانگی افزایش می‌یابد که این نشان دهنده افزایش پیوند اجتماعی بین آن دو است. به نظر می‌رسد این فقط در مورد سگ‌های اهلی اتفاق می‌افتد که پیوند اجتماعی نزدیک با آن‌ها برای صاحبان و حیوانات بسیار مهم است، اما این نتایج در مورد گرگ‌ها صدق نمی‌کند.

چشمان ما هر چیزی را باور نمی‌کنند!

البته مواردی وجود دارد که چشم‌ها نمی‌توانند به ما بگویند. افسانه‌ای وجود دارد که از اصطلاح «برنامه نویسی عصبی زبانی» (NLP) ناشی می‌شود؛ رویکردی که اغلب مورد پسند کسانی است که دوست دارند ادعا کنند می‌توانند از روانشناسی برای دستیابی به برتری نسبت به دیگران استفاده کنند.

این تئوری می‌گوید اگر کسی هنگام صحبت به سمت بالا و راست خود نگاه کند، این به نوعی نشان می‌دهد که این فرد دروغ می‌گوید. اما هنگامی که محققان از گروهی از افراد که داستان‌های راست و دروغ می‌گفتند، فیلمبرداری کردند و سپس از گروه دیگری خواستند که با نگاه کردن به چشمان سخنگوها داستان دروغ را تشخیص دهند، هیچ مدرکی برای ارتباط بین دروغگویی و حرکات چشم پیدا نکردند.

اگر می‌خواهید بدانید که فردی که صورتش را با ماسک پوشانده است، چه حسی دارد، ممکن است چشم‌ها پاسخی را که به دنبال آن هستید، داشته باشند. قطعاً می‌توانیم با نگاه کردن به چشمان مردم، تشخیص دهیم که لبخند می‌زنند یا خیر؛ چون اکنون لبخند زدن بیش از هر زمان دیگری بسیار مهم تلقی می‌شود.

نوشته چشم‌های ما حرف‌های زیادی برای گفتن دارند! اولین بار در اخبار فناوری و موبایل پدیدار شد.

جهان مدرن چگونه ۵۰۰ سال پیش توسط بیماری‌های همه‌گیر شکل گرفت؟!

ویروس همه‌گیر کرونا با بسیاری از بیماری‌های واگیردار قبلی، از جمله طاعون بزرگ و بیماری همه‌گیر آنفلوانزای اسپانیایی در سال 1918 مقایسه شده است. هر چند احتمالاً مهم‌ترین قسمت تاریخی بیماری، مورد توجه قرار نگرفته است. همانطور که می‌دانیم جهان مدرن بدون بیماری‌های همه‌گیر که در قرون 16 و 17 قاره آمریکا را فرا گرفته بود، به وجود نمی‌آمد. این بیماری‌های همه‌گیر باعث به وجود آمدن دنیای مدرن شدند.

به دنبال سفرهای اکتشافی کریستوفر کلمب (Christopher Columbus)، تعداد زیادی افراد اروپایی به قاره آمریکا وارد شدند. این افراد یک‌سری ویروس‌هایی مانند آبله، آنفلوانزا، سرخک، اوریون و آبله مرغان را با خود به همراه آوردند که بومیان آمریکایی هیچ‌گونه تماس قبلی و مصونیتی با آن‌ها نداشتند. تاریخ‌دانان همه‌گیری‌های حاصل را بیماری‌های مسری خاک بکر می‌نامند.

ویروس کرونا تاثیری را که بیماری‌های همه‌گیر می‌تواند بر روی یک جمعیت آسیب‌پذیر داشته باشد، نشان داده است. به همین ترتیب، این بیماری‌های مسری خاک بکر به سرعت جوامع بومی آمریکا را فرا گرفت. جوامع در این بیماری‌ها غوطه‌ور شده بودند. همه به یک باره بیمار شدند، کسی برای مراقبت از بیماران و یا برای کاشت یا برداشت محصولات نبود.

اثرگذاری بیماری‌های واگیردار بسیار گسترده بود. در یک رده، این بیماری‌ها افرادی را که در برابر گسترش اروپا مقاومت می‌کردند، از بین بردند. بررسی‌های کنونی حاکی از آن است که جمعیت قاره آمریکا ممکن است قبل از مواجه با اروپایی‌ها به 100 میلیون نفر نیز رسیده باشد. در طی یک قرن پس از قرار گرفتن در معرض این بیماری‌ها در بسیاری از مناطق 95 درصد از جمعیت، جان خود را از دست دادند.

ما به خوبی از امپراتوری آزتک و اینکا باخبر هستیم، اما جوامع مانند آن اگر کاملاً پیچیده نباشد، در قسمت‌های دیگر نیز وجود داشته است. هنگامی که هرناندو دو سوتو در دهه 1540 جنوب شرقی ایالات متحده را کشف کرد، دریافت که می‌توان ارتش‌هایی با هزاران مرد از جمعیت محلی ساکن در شهرهای بزرگ را نیز پرورش داد. هنگامی که جستجوگران انگلیسی در اواخر قرن بعد وارد منطقه شدند، فقط چند قبیله پراکنده پیدا کردند.

در طی سالیان متعدد، تاریخ‌دانان درستی سفر‌های هرناندو دو سوتو را زیر سوال بردند. با این حال، اکنون باستان‌شناسی بسیاری از توصیفاتی را که افراد او ارائه داده‌اند، تأیید کرده است. این جوامع با این که ارتباطات زیاد مستقیمی با اروپاییان نداشتند، توسط بیماری‌های واگیردار خاک بکر از بین رفتند.

این بیماری‌ها نه تنها باعث از بین رفتن مردم شد، بلکه تمدن و روحیه را نیز از بین برد. بیشتر جوامع بومی آمریکایی بی‌سواد بودند، آن‌ها زبان نوشتاری نداشتند. بنابراین، هنگامی که افراد ارشد در یک زمان درگذشتند، بسیاری از تمدن و دانش جامعه نیز از بین رفت. این خسارت منجر به یک چرخه یاس و ناامیدی شد که هم مقاومت بومیان آمریکا را سست کرد و هم دلیلی برای گسترش اروپا فراهم آورد.

تقدیر آشکار

برخی از رویت‌گران در شرق آسیا شکست دولت‌های غربی در کنترل ویروس کرونا را مدرکی بر سستی و بی‌ثباتی دموکراسی غربی دانسته‌اند. به همین طریق در قرن شانزدهم، اروپاییان همه‌گیری‌های خاک بکر را اثبات برتری اخلاقی و بیولوژیکی خود دانستند. آن‌ سندی بود بر اینکه خداوند قصد داشته اروپایی‌ها کنترل قاره آمریکا را در دست بگیرند.

وقتی مسافران در دهه 1620 به نیوانگلند رسیدند، متوجه شدند که جمعیت محلی از قبل به دلیل بیماری از بین رفته است. در امتداد ساحل روستاهای متروکه‌ای وجود داشت که مکانی برای اسکان عالی را فراهم می‌کرد. گویی خداوند رسالت مسافران را برکت بخشیده بود.

بیماری‌های همه‌گیر خود به عقلانیت استعمار کمک کردند؛ در حقیقت این خواسته خداوند بود. آن‌ها به اروپایی-آمریکایی‌ها اجازه دادند سرزمین‌های بومی خود را بدون هرگونه سرزنشی تصاحب کنند و امپریالیسم (استعمارطلبی) خود را به عنوان «سرنوشت آشکار» از پیش تعیین شده از نظر الهی ببینند.

ما هنوز درباره اینکه اثرات اجتماعی و اقتصادی طولانی‌مدت ویروس کرونا تا چه اندازه گسترده خواهد بود اطلاعی نداریم، اما این بیماری‌های همه‌گیر خاک بکر پیامدهای غیر منتظره‌ای به همراه داشت. تعداد زیادی از ماجراجویان اولیه اروپا پیش‌ بینی می‌کردند که بومیان آمریکا نیروی کار برای کار در زمین‌های خود را فراهم می‌کنند. هنگامی که این افراد شروع به تولید محصولات اصلی پرمنفعتی مانند شکر، قهوه و تنباکو کردند، تقاضا برای نیروی کار زیاد شد. بدون وجود جمعیت محلی برای بهره‌برداری این محصولات، اروپاییان برای تأمین نیروی کار خود به آفریقا روی آوردند.

تجارت برده اقیانوس اطلس

تجارت برده از مدت‌ها قبل به شیوه‌های مختلف وجود داشته است، اما اندازه آن در قرن 17 و 18، روش‌های استفاده شده و دلایل ارائه شده بی‌سابقه بوده است. مالکیت مطلق مردم، برده‌داری، که با مفاهیم برتری نژادی اثبات می‌شود، از بسیاری جهات، نتیجه این بیماری‌های مسری خاک بکر بود.

 

اگرچه «تاریخچه جانشین» می‌تواند سخت و خطرناک باشد، اما آشکار است که اگر این همه‌گیری‌های خاک بکر، قاره آمریکا را از بین نمی‌برد، جهان مدرن بسیار متفاوت توسعه می‌یافت و ملل آمریکا، مخصوصا آمریکا، به حالت فعلی خود وجود نداشت.

تبعیض نژادی و احساس برتری واضح اروپاییان که در قرن هجدهم پدیدار شد و از آن زمان جهان را به ستوه درآورده بود، به همان شکل رشد نمی‌کرد. همچنین ممکن است در نظر بگیریم که آیا اروپاییان بدون سود حاصل از ثروت طبیعی قاره آمریکا می‌توانستند با این اندازه در جهان حکم‌فرما شوند یا خیر. بدون وجود بیماری‌های همه‌گیر خاک بکر، جهان می‌توانست بسیار متفاوت باشد. باید صبر کنیم تا ببینیم ویروس کرونا تا کجا دنیا را دگرگون خواهد کرد.

نوشته جهان مدرن چگونه 500 سال پیش توسط بیماری‌های همه‌گیر شکل گرفت؟! اولین بار در اخبار فناوری و موبایل پدیدار شد.

ساعت نیویورک اکنون به جای نشان دادن ساعت، زمان باقی‌مانده از عمر را نشان می‌دهد!

مترونوم شامل یک ساعت الکترونیکی 15 رقمی با عرض 62 فوت روبه‌روی میدان اتحادیه در منهاتن قرار گرفته که یکی از برجسته‌ترین و گیج‌کننده‌ترین پروژه‌های هنری عمومی شهر بیش از بیست سال بوده است.

نمایشگر دیجیتالی آن زمان را به روش منحصر به فرد خود، با شمارش ساعت، دقیقه و ثانیه‌ها (و کسرهای آن) یک بار تا نیمه شب، بیان می‌کرد. اما در تمامی این سال‌ها افرادی که این ساعت را مشاهده کرده بودند و از نحوه کار کردن آن مطلع نبودند، اظهار داشتند که این ساعت در حال اندازه‌گیری چندین هکتار از جنگل‌های بارانی است که هر ساله از بین می‌رود، جمعیت جهان را ردیابی می‌کند و یا حتی ارتباطی با عدد پی دارد.

روز شنبه، مترونوم یک مأموریت حساس مربوط به محیط زیست را اتخاذ کرد. اکنون، به جای اندازه‌گیری دوره 24 ساعته، در حال سنجش چیز مهمی است که دو هنرمند، گان گولان (Gan Golan) و اندرو بوید (Andrew Boyd)، به عنوان دریچه‌ای مهم برای اقدامی برای جلوگیری از غیرقابل برگشت بودن اثرات گرم شدن کره زمین، ارائه می‌دهند.

 

از سمت چپ، هنرمندان اندرو بوید و گان گولان در میدان اتحادیه در منهاتن.

ساعت 3:20 بعد از ظهر روز شنبه، پیام‌هایی از جمله «زمین هم محدودیت زمانی دارد» روی صفحه نمایش ساعت ظاهر شدند. سپس اعداد 7: 103: 15: 40: 07 که نشان دهنده سال، روز، ساعت، دقیقه و ثانیه‌ها تا آن زمان است، پدیدار شدند.

همانطور که تعداد کمی از حمایت‌گران تماشا می‌کردند، به گفته این دو فرد اعداد نیز براساس محاسبات موسسه تحقیقاتی مرکاتور در زمینه عوامل جهانی و تغییرات اقلیمی در برلین، ثانیه به ثانیه شروع به نزول می‌کند.

آقای گولان درست قبل از شروع شمارش معکوس بیان کرد:

این روش ما برای فریاد زدن این اعداد از پشت بام‌ها است. دنیا به معنای واقعی کلمه روی ما حساب می‌کند.

همان‌طوری خالقان این پروژه آن را ساعت آب و هوا می‌نامند، این ساعت تا تاریخ 27 سپتامبر، پایان هفته آب و هوا، در ساختمان خیابان 14، در میدان جنوبی اتحادیه نمایش داده می‌شود. خالقان آن می‌گویند هدف آن‌ها این است که این ساعت را به طور دائمی در آن قسمت یا هرجای دیگر نمایش دهند.

آقای گولان گفته است که حدود دو سال پیش اندکی پس از تولد دخترش، ایده‌ای برای نشان دادن ضرورت مبارزه با تغییرات آب و هوایی به طور علنی ارائه داده است. او از آقای بوید که یک فعال در Lower East Side در همسایگی نیویورک است، خواست تا با او در این پروژه همکاری کند.

این دو فرد این‌چنین اظهار داشته‌اند که قبلاً یک ساعت دستی آب و هوایی برای گرتا تونبرگ (Greta Thunberg)، نوجوان فعال سوئدی، قبل از حضور او در اجلاس اقدامات اقلیمی سازمان ملل در سال گذشته تهیه کرده بودند.

هدف سازندگان این ساعت از ایجاد آن در مقیاس بزرگ، تا حدودی تحت تأثیر ساعت رستاخیز (the Doomsday Clock) بود که توسط نشریه دانشمندان اتمی به صورت آنلاین نگهداری می‌شد و ساعت ملی Debt در نزدیکی پارک برایانت در منهاتن بود. آقای گولان و آقای بوید تصمیم گرفتند که اگر ساعت آب و هوا در یک فضای عمومی برجسته نمایش داده شود و مانند یک مجسمه یا یک اثر هنری به نمایش درآید، بیشترین تأثیر را خواهد داشت. آقای بوید نیز این‌چنین بیان کرد:

 

مطمئنا این مهم‌ترین شماره در جهان است؛ یک تندیس اغلب به این معناست که جامعه چه چیزهای مهمی را نشان می‌دهد، چه چیزی را تبلیغ می‌کند و چه چیزی بسیار مورد توجه قرار دارد.

در نهایت آقای گولان و آقای بوید «مترونوم» را که یک کار ترکیبی از رسانه‌های اندرو گینزل (Andrew Ginzel) و کریستین جونز (Kristin Jones) بود و منطقه‌ای به ارتفاع 10 طبقه در دیوار شمالی میدان جنوبی اتحادیه را پوشش می‌دهد، به دست آوردند. این کار همچنین شامل دایره‌های هم مرکز با آجرهایی ساخته شده از رگه‌های طلا است که از یک دهانه گرد به سمت بیرون موج می‌زند. هنگامی که این ساعت در سال 1999 رونمایی شد، ابرهایی از بخار و نوای موسیقی از قسمت خارجی آن خارج می‌شد.

با گذشت سال‌ها صدا و بخار متوقف شده است. با این حال، اعداد همچنان در حرکت بودند. هنرمندان اصلی در فکر تجدید نظر در کار برای حل و فصل بحران آب و هوا بودند که در ماه فوریه نامه‌ای از آقایان گولان و آقای بوید دریافت کردند. خانم جونز (Jones) این‌چنین پاسخ داد:

 

آن مانند نوعی جادو بود، همزمانی زیبا !

استفان راس (Stephen Ross)، رئیس شرکت‌های مرتبط، توسعه‌دهنده و مالک میدان جنوبی اتحادیه، در بیانیه‌ای گفته است:

ساعت آب و هوا هر روز به دنیا یادآوری می‌کند که ما تا چه حد خطرناکی به انتها نزدیک شده‌ایم، این ابتکار عمل همه را تشویق می‌کند تا برای جنگی برای آینده سیاره‌مان به ما بپیوندند.

آقایان گولان و بوید وب‌سایتی با عنوان climateclock.world برای توصیف پروژه طراحی کرده‌اند. این سایت شامل توضیحی درمورد اعداد ساعت آب و هوا، از جمله لینکی برای گزارشی توسط هیئت بین دولتی تغییر اقلیم، سازمان ملل متحد است که علم مربوط به تغییر اقلیم را ارزیابی می‌کند.

در این گزارش که در سال 2018 صادر شد، بیان شده است که گرمای کره زمین اگر با سرعت کنونی ادامه یابد، احتمالاً بین سال‌های 2030 تا 2052 به 1.5 درجه سانتی‌گراد نسبت به سطح قبل از صنعتی شدن خواهد رسید. در این گزارش گفته شده است که این سطح گرما احتمالا باعث افزایش خسارت به بسیاری از اکوسیستم‌ها و خسارت تقریبی 54 تریلیون دلاری می‌شود.

سایت مذکور همچنین درصد افزایشی انرژی تأمین شده جهان از منابع تجدیدپذیر را دنبال می‌کند و دستورالعمل‌هایی درباره چگونگی ساخت ساعت‌های کوچک و کم هزینه مانند ساعتی را که به خانم تونبرگ داده شده است، ارائه می‌دهد. آقای بوید نیز روز شنبه در حوالی میدان اتحادیه گفت:

شما نمی‌توانید با علم بحث کنید، فقط باید سعی کنید با آن کنار بیایید.

نوشته ساعت نیویورک اکنون به جای نشان دادن ساعت، زمان باقی‌مانده از عمر را نشان می‌دهد! اولین بار در اخبار فناوری و موبایل پدیدار شد.