آموزش فروش: مراحل هفت گانه فروش

برای موفقیت در هر کاری باید برنامه ریزی داشت و از الگوهایی پیروی کرد که بر علم، منطق و تجربه استوار هستند. فروش نیز از این قاعده مستثنی نیست و غالب فرآیندهای فروش بر طبق یک الگوی مشخص انجام می شوند. این الگو از یک چرخه هفت مرحله ای تشکیل می شود که با مشتری یابی آغاز شده و با درخواست ارجاع از مشتری به پایان می رسد. در ادامه این مطلب از سری مطالب آموزش فروش به ذکر و شرح این مراحل می پردازیم.

آموزش فروش: چرخه فروش

 

  1. مشتری یابی (Prospecting)

آموزش فروش: مشتری یابی

اکثریت فروشندگان، فهرست مشتریان احتمالی را از شرکت خود دریافت می کنند. الباقی فروشنده ها چنین فهرست هایی را خریداری می کنند یا از روش های دیگری برای یافتن مشتریان بالقوه استفاده می کنند. فارغ از روشی که برای دریافت فهرست مشتریان احتمالی استفاده می کنید، هرچه فهرست شما بهتر باشد، وقت کمتری را برای گفتگو با افرادی تلف خواهید کرد که در واقع کاندیدای خرید محصول شما به شمار نمی روند.

 

  1. تعیین قرار ملاقات

آموزش فروش: تعیین قرار حضوری

با در دست داشتن فهرست مشتریان احتمالی وقت آن فرا می رسد تا با آنها تماس بگیرید. تماس سرد از طریق تلفن تقریباً موثرترین روش برای تعیین قرار ملاقات است. با این حال، بسیاری از فروشندگان با استفاده از کانال های دیگر، مانند ایمیل، رسانه های اجتماعی و گفتگوی چهره به چهره به موفقیت های قابل توجهی دست پیدا می کنند. در واقع، بهتر است که حداقل از دو روش ارتباطی – مثلاً تلفن و ایمیل – استفاده کنید تا شانس برقراری ارتباط با هر مشتری بیشتر شود. از هر روشی که برای ارتباط استفاده می کنید، وظیفه شما این است که با استفاده از آن، مشتری را به مرحله بعد از فرآیند فروش هدایت کنید.

 

  1. صلاحیت سنجی (Qualifying)

آموزش فروش: صلاحیت سنجی

مرحله صلاحیت سنجی – یا تعیین اینکه آیا مخاطب ما می تواند مشتری کسب و کار ما باشد یا خیر – را می توان هم در ارتباط اولیه (مثلا تماس سرد) و هم در هنگام ملاقات انجام داد. این بیشتر به این بستگی دارد که طرف مقابل در طی تماس سرد چقدر برای ادامه مکالمه از خود تمایل نشان می دهد. برخی از مردم بی حوصله هستند و تمایل دارند که هرچه سریع تر تماس خاتمه پیدا کند، بنابراین پرسیدن سوال های بیشتر شانس شما برای یک قرار را از بین می برد. اگر به نظر می رسد که مشتری احتمالی نسبتاً علاقمند است، در طول همان تماس اولیه چند سوال صلاحیت سنجی از وی بپرسید تا وقت خود را برای فردی که حقیقتاً مشتری بالقوه شما به حساب نمی آید تلف نکنید.

 

  1. معرفی و سخنرانی (Presentation)

آموزش فروش: معرفی و سخنرانی

جلسه معرفی و سخنرانی برای فروش جایی نیست که بتوان به بداهه پردازی تکیه کرد. پیش از آنکه وارد محل شوید، باید بر همه آنچه که می خواهید بگویید تسلط داشته باشید و همه ابزارهایی که برای توضیح بهتر به آنها نیاز دارید (از بروشورهای گلاسه گرفته تا لپ تاپ و اسلایدهای پاورپوینت) را آماده کرده باشید. به خاطر داشته باشید که هدف جلسه معرفی این نیست که اعتبار شرکت خود را به رخ مشتریان بکشید و با ارائه انبوهی از اطلاعات فنی آن را به پایان برسانید. اگر برقی که در چشمان مشتری است جای خود را به چشمان نیمه باز بدهد، به دردسر افتاده اید. معمولاً هرچه فرآیند معرفی تعاملی تر باشد و طرف مقابل را بیشتر درگیر کند، علاقمندی بیشتری را ایجاد خواهد کرد.

 

  1. رسیدگی به ایرادها و انتقادات

آموزش فروش: رسیدگی به ایرادها و انتقادات

اگر مشتری احتمالی شما مرتباً از جملاتی که با «بله، اما…» شروع می شوند استفاده می کند یا به چیزهایی که می گویید انتقاد می کند، این در واقع یک نشانه مثبت است. حتی اگر او با همه جزئیات گفته های شما موافق نباشد، اما حداقل آنقدر علاقمند است که به چیزی که می گویید توجه می کند. فروش به مشتریانی که فقط دست به سینه می نشینند و چیزی نمی گویند بسیار دشوارتر است. در هنگام تلاش برای فروش هر محصول با انتقادات و ایرادهایی روبرو خواهید شد که با هم تشابه دارند و همین به شما فرصت می دهد تا بهترین پاسخ ها را برای مسائل رایج تهیه کنید. اگر با سوالی مواجه شدید که هرگز به گوش تان نخورده و نمی دانید که چطور باید به آن پاسخ بدهید فقط چیزی شبیه به این بگویید: «سوال خیلی خوبیه. من واقعاً نمی خوام همینطوری یک پاسخ سریع بدم، پس به من اجازه بدید که کمی تحقیق کنم و با شما تماس بگیرم.» این احترام شما به دغدغه مشتری را نشان می دهد و در عین حال فرصتی فراهم می کند تا برای ارائه یک پاسخ مناسب وقت بگذارید.

 

  1. نهایی سازی فروش (Closing)

آموزش فروش: نهایی سازی فروش

نهایی سازی هم می تواند آسانترین و هم دشوارترین مرحله چرخه فروش باشد؛ میزان دشواری آن کاملاً به این بستگی دارد که مراحل قبلی کار خود را چگونه انجام داده باشید. هر مرحله از این چرخه می تواند از نظر مشتری یک قدم به جلو یا به عقب به حساب بیاید. بنابراین، اگر حس تفاهم ایجاد کرده باشید و با احترام با مشتری برخورد کرده باشید، نهایی سازی می تواند به سادگی با گفتن «لطفاً اینجا رو امضا کنید که محصول تا دوشنبه خدمتتون ارسال بشه» انجام شود. از طرف دیگر، اگر مشتری را قانع نکرده باشید، نهایی سازی آخرین فرصت شما برای تبدیل وی به یک مشتری بالفعل است. در چنین شرایطی استفاده از یک تکنیک نهایی سازی می تواند فروش را نجات بدهد.

 

  1. درخواست ارجاع

آموزش فروش: درخواست ارجاع

ارجاع مشتری می تواند با حذف حداقل یک مرحله از فرآیند فروش (مشتری یابی)، میانبر شما در فروش محسوب شود. از آنجایی که تقریباً همه از تماس های سرد تنفر دارند، استفاده از این روش فروش را خوشایندتر می کند. بنابراین، هنگامی که فروش را به سرانجام می رسانید، نباید فقط با مشتری دست بدهید و بعد با ترس از اینکه مبادا نظر وی تغییر کند از محل بگریزید! هنگامی که نظر مشتری درباره شما و محصول مثبت است (که اگر نبود فروش انجام نمی شد) بهترین زمان است که از وی درخواست کنید تا دوستان و همکاران خود را به شما معرفی کند.

 

آیا نکته یا تجربه ای در مورد این مراحل هفت گانه فروش دارید؟ لطفا ایده ها و نظرات خود درباره بخش آموزش فروش را در زیر مطالب با ما در میان بگذارید.

تماس سرد، تماس گرم و تماس اجتماعی: تعریف و تفاوت

ما در بخش تامین محتوای بازاریابی و فروش گویا آی تی به دفعات شاهد سوء برداشت هایی نسبت به عبارت های تماس سرد یا cold calling، تماس گرم یا warm calls، تماس های اجتماعی یا social calls و حتی ارجاع در جای جای وب بوده ایم. در این مطلب مایلیم به طور ساده و صحیح، تعریفی از این موارد ارائه کرده و تفاوت آنها را روشن کنیم. بنابراین اگر مایلید که یک بار و برای همیشه این مفاهیم را درک کنید، با این مطلب از مجموعه مطالب آموزش فروش گویا آی تی همراه باشید.

 

در همین ابتدا توجه کنید که تماس سرد به این معنی نیست که ناگهان تلفن را بردارید و یک شماره تصادفی بگیرید و برای هر کسی که گوشی را بر می دارد به توضیح و معرفی محصول یا خدمات خود بپردازید. این فقط یکی از «روش» های تماس سرد و در واقع، کم بازده ترین روش شناخته شده برای فروش است.

 

تماس سرد چیست؟

تماس سرد

تماس سرد، تماس با هر مشتری بالقوه یا مشکوکی است که در حال حاضر «اعلام آمادگی» نمی کند.

بنابراین، حتی اگر با بهترین مشتری خود تماس بگیرید و از وی بخواهید که یک نفر را به شما معرفی کند، هنگامی که با آن فرد «ارجاع» شده تماس می گیرید، یک تماس سرد را برقرار کرده اید، زیرا آن مشتری بالقوه اعلام آمادگی نکرده، از شما درخواست نکرده که با وی تماس بگیرید و انتظار تماس شما را نیز نداشته است. البته این مزاحمت محسوب می شود، اما ایرادی ندارد!

 

تماس گرم چیست؟

تماس گرم

یک warm call یا تماس گرم در زمانی اتفاق می افتد که به عنوان مثال، یک مشتری بالقوه فرمی را در وبسایت شما تکمیل می کند و به نحوی علاقمندی خود را نشان می دهد.

 

مشتری راغب داغ چیست؟ (به عبارت بهتر، مشتری راغب داغ کیست؟)

مشتری داغ

مشتری راغب (lead؛ به این دلیل به lead راغب می گوییم که نسبت به خرید محصولات و خدمات ما رغبت و علاقه دارد) داغ کسی است که با شما تماس می گیرد و می گوید: «من با فلانی و بهمانی صحبت کردم، اونها سیستم شما رو خریده بودن، منم یکی میخوام!»

حالت دوم برای مشتری داغ هنگامی اتفاق می افتد که مشتریان فعلی خودتان به شما مراجعه می کنند و می گویند که از چیزی که قبلا خریده اند یا یک محصول دیگر باز هم می خواهند.

 

تماس اجتماعی چیست؟ فروش اجتماعی چیست؟

تماس یا فروش اجتماعی

تماس اجتماعی (Social call) یا فروش اجتماعی (Social selling) به معنی استفاده از ابزارهای رسانه های اجتماعی، مانند لینکدین، اینستاگرام، تلگرام و امثالهم به منظور برندسازی برای خودتان یا شرکت تان به عنوان یک متخصص در حوزه ای که فعالیت می کنید و همچنین برای جذب اطلاعات تماس مشتریان بالقوه به منظور بهره برداری از تکنیک های بازاریابی قطره ای (شرح آن در ادامه ذکر می شود) در راستای ادامه برندسازی و ایجاد و تثبیت جایگاه خود به عنوان فراهم کننده راهکار برای مسائل مشتریان بالقوه است.

حال که سخن از بازاریابی قطره ای به میان آمد، اجازه بدهید که تعریف بازاریابی قطره ای را هم یاد بگیریم:

 

بازاریابی قطره ای چیست؟

بازاریابی قطره ای یکی از استراتژی های بازاریابی است که از ارسال پیام های بازاریابی به کاربران در طول زمان بهره برداری می کند. فلسفه وجودی بازاریابی قطره ای، قانون ۲۹ است که ادعا می کند که یک کاربر به مشتری تبدیل نخواهد شد، مگر اینکه ۲۹ بار در معرض پیام های ترویجی بازاریابی قرار بگیرد. رایج ترین انواع بازاریابی قطره ای عبارتند از ایمیل و خبرنامه، کارت پستال و شبکه های اجتماعی.

 

توجه داشته باشید که یک عامل فروش، نباید «دما»ی مشتری بالقوه را بر اساس میزان شناخت خود از وی تعیین کند، بلکه این سردی، گرمی و داغی بر اساس اطلاعات و علاقمندی مشتری بالقوه نسبت به محصولات و خدماتی که فروشنده می فروشد تعیین می شود.

امیدواریم که توضیحات ما مُکفی بوده باشد. در صورتی که هنوز هم با ابهام روبرو هستید، سوالات خود را در بخش نظرات مطرح کنید.

چرا باید ادب و تعارف را از ایمیل های فروش خود کنار بگذارید

هدف از ارسال ایمیل های فروش، آغاز یک گفتگو است. شما می خواهید علاقه مخاطب خود را تحریک کنید و آنقدر منفعت و ارزش در پیشنهاد خود نشان بدهید که خواننده چاره ای جز استفاده از دکمه reply یا پاسخ نداشته باشد. در عین حال، وقتی که پشت میز می نشینید تا یک cold email یا ایمیل سرد بنویسید، غالباً نمی دانید که چه باید بگویید. با وجود اینکه ایمیل های سرد به اندازه تماس سرد (cold call) در دل شما آشوب به راه نمی اندازند، اما احتمالاً حضور نطلبیده و بی دعوت در اینباکس مخاطب همزمان با تلاش برای متقاعدکردن وی برای اینکه وقتش تلف نخواهد شد حس عجیبی را ایجاد می کند. بنابراین، احتمالاً به نشان دادن ادب و استفاده از تعارفاتی مانند «حال شما چطور است؟» یا «امیدوارم مزاحم نشده باشم» متوسل می شوید تا حس غریب و ناخوشایند خود و احتمالاً طرف مقابل را کمتر کنید. اما آیا از این طریق تاثیر کار شما بیشتر می شود؟ در این مطلب از مبحث آموزش فروش با ما همراه باشید تا به پاسخ به این سوال و ذکر ۴ نکته در همین رابطه بپردازیم.

 

مسأله این است که ادب بیش از حد و تعارف در ایمیل های سرد به شانس شما برای دریافت پاسخ لطمه می زند. تکه پاره کردن تعارف و به رخ کشیدن ادب تان علاوه بر تلف کردن وقت ارزشمند خواننده ایمیل، فریاد می زند که شما می خواهید چیزی را بفروشید.

هیچ کس دوست ندارد که کسی به او چیزی بفروشد، اما همه خرید را دوست دارند. به محض اینکه خواننده متوجه شود که شما سعی می کنید تا چیزی را به او بفروشید، کار تمام است. به همین دلیل به جای «فروش» باید لحن و محتوای خود را روی «ارائه منفعت و ارزش» متمرکز کنید.

 

مودب نباشید، با ملاحظه باشید

در حالیکه لحن مودبانه می تواند در زندگی بسیار کارساز باشد، اما در دنیای ایمیل، عموماً خبر از آن می دهد که شما از خواننده درخواستی دارید.

این سناریو را در ذهن خود مجسم کنید: شما دچار سردرد وحشتناکی شده اید، عجله دارید و می خواهید یک بسته قرص ایبوپروفن بخرید. هنگامی که به داروخانه می رسید، اولین فروشنده ای که می بینید از شما می پرسد «سلام، حال شما چطوره؟» و در ادامه به شرح یک پیشنهاد ویژه می پردازد که مختص آن روز است. نتیجه چه خواهد شد؟ با سرعت هرچه تمام تر از آن مکالمه یک طرفه فرار می کنید.

سپس یک فروشنده دیگر می بیند که سراسیمه هستید و انگار که به دنبال چیزی می گردید. او به طرف شما می آید و می گوید: «سلام، چیزی لازم داری؟ می تونم کمکت کنم؟»

در حالیکه اولین دستیار فروش ظاهراً مودب تر است، اما به نظر می رسد که بیش از نیازهای شما، به اهداف خود در رابطه با فروش اهمیت می دهد. از طرف دیگر، دومین فروشنده با پرسیدن سوالی که بر اساس رفتار شما مطرح می کند، از خود همدلی نشان می دهد و به شما سود می رساند.

چگونه می توانید در ایمیل های خود مانند دومین فروشنده به نظر برسید؟

فرض کنیم که شما خدماتی را ارائه می کنید که به شرکت ها کمک می کند تا مشکلات نرم افزاری را سریع تر تشخیص داده و برطرف کنند. به جای آنکه چند خط را صرف سلام و احوالپرسی و تعارف کنید و پس از آن در چند پاراگراف به توضیح این بپردازید که چه کسی هستید، چرا با طرف مقابل ارتباط برقرار کرده اید و حتی خدماتی که ارائه می کنید چیست، روی منافعی که ارائه می کنید تمرکز کنید.

مثلا می توانید اینطور شروع کنید: «سلام مهران، چندبار تا به حال برای پیدا کردن عیب و ایرادهای کدنویسی دچار دردسر شده ای؟» از این طریق و با بیان فوری ارزش آفرینی خود، توجه خواننده را جلب می کنید.

 

کلمات حشو و زائد را حذف کنید

در حالیکه حشویات و تعارفات فقط فضای محدود ایمیل شما را اشغال کرده و وقت ارزشمند مخاطب را تلف می کنند، از لحن صریح و دقیق حرفه ای گری و تمایل فروشنده به کارآمدی و بهره وری هرچه بیشتر می بارد و به این وسیله، احتمال متقاعدشدن کاربر به پاسخگویی به درخواست شما بیشتر می شود.

از آنجایی که سریع به سراغ اصل مطلب رفتن می تواند حس ناخوشایندی را ایجاد کند، یک روش برای طبیعی تر شدن کلام این است که به جای عبارات مودبانه و تعارف، روی تمایلات و نیازهای مشتری بالقوه خود تمرکز کنید. به عبارت دیگر، اعتماد به نفس توأم با فروتنی خود را با محوریت بخشیدن به مخاطب تان نشان دهید.

با بیان مستقیم و واضح ارزش واقعی محصول یا خدمات خود ثابت کنید که به خود و محصول یا خدمات تان اعتماد دارید. به سمت لاف زدن نروید، بلکه به تایید اجتماعی (Social proof) و چیزی تکیه کنید که ارزش آنچه که ارائه می کنید را اثبات می کند، مثلاً: «من با یک استراتژی مشابه به شرکت الف و شرکت ب کمک کردم تا میزان پاسخدهی ایمیل های خود را تا ۷۵ درصد افزایش بدهند.»

 

ایمیل خود را برای یک «انسان» بنویسید

به مکالماتی فکر کنید که به رابطه های معناداری در زندگی شما تبدیل شده اند. آیا دلیل اینکه آن رابطه ها اهمیت پیدا کرده اند، ادب طرف مقابل بوده است؟ یا اینکه به این خاطر بوده که وی از دید شما جالب به نظر رسیده یا چیزی را به زندگی تان اضافه کرده است؟

هنگامی که ایمیل سرد بعدی را می نویسید، آن گفتگوها و تعاملات را در ذهن داشته باشید. کسی که با وی ارتباط برقرار خواهید کرد یک انسان و دارای تمایلات انسانی است و باید به او انگیزه بدهید تا به ایمیل شما واکنش نشان بدهد.

به جای آنکه تلاش کنید تا از شدت ضربه ایمیل احتمالاً ناخواسته خود با عباراتی نظیر «امیدوارم ناراحت نشوید»، «امیدوارم وقت تان را نگرفته باشم»، «اگر مزاحم شدم عذرخواهی می کنم» و سایر عبارات بیش از حد مودبانه کم کنید، به مخاطب خود نشان بدهید که چیز ارزشمندی برای ارائه دارید. به علاوه، از لحنی استفاده کنید که خیلی کتابی نباشد و به لحن یک گفتگو نزدیک باشد.

تصور کنید که فروشنده یک ابزار مدیریت پروژه هستید که با استفاده از gamification یا بازی وار سازی، بهره وری تیمی را افزایش می دهد. شما با یک مشتری ایده آل برای اولین بار ملاقات می کنید و فقط چند دقیقه وقت دارید. برای تحریک حس کنجکاوی وی به نحوی که از شما اطلاعات بیشتری بخواهد چه می کنید؟

می توانید چیزی مثل این بگویید: «من می تونم نکته ای رو ذکر کنم که می تونه ارتباط تیمی رو تقویت کنه و کارآمدی رو افزایش بده و در عین حال، باعث رشد روحیه تیم هم میشه.» همین برنامه را در ایمیل خود پیاده کنید.

 

دست به کار شوید

با کمی تمایل برای کنارگذاشتن تعارفات و عدم زیاده روی در رعایت ادب، نوشتن ایمیل های تاثیرگذار کار چندان دشواری نخواهد بود. لزومی ندارد که یک نویسنده حرفه ای باشید؛ فقط باید ارزش واقعی محصول یا خدمات خود را درک کنید و آن ارزش را به وضوح و اختصار به طرف مقابل انتقال بدهید.

به این فکر کنید که چه چیزی برای مشتری هدف شما اهمیت دارد و محصول شما چگونه می تواند آن را پوشش بدهد. از این طریق می توانید گفتگو را آغاز کنید.

آیا موقعیتی را به یاد می آورید که توجه کمتر به مناسبات و تعارفات به فروش محصول یا خدمات شما کمک کرده باشد؟ لطفا ایده ها و دیدگاه های خود در رابطه با آموزش های فروش را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.

آموزش فروش: ۱۰ روش برتر برای به سرانجام رساندن فروش

اگر فرآیند فروش شما راکد مانده یا اینکه با بن بست مواجه شده اید، با ما در این مطلب از سری مقالات آموزش فروش همراه باشید و از این ۱۰ روش برتر برای تحریک مشتری بالقوه به دست به کار شدن و نهایی سازی (close) فروش استفاده کنید.

 

آیا هرگز احساس کرده اید که با یک مشتری بالقوه مناسب برای محصولات یا خدمات خود صحبت می کنید، اما فرآیند فروش راکد مانده است و به جایی که باید نمی رسد؟

آنچه در این مطلب از بخش آموزش فروش می آید، ۱۰ روش برای ترغیب مشتری به پیشرَوی و به سرانجام رساندن فروش است:

 

  1. برنامه خود را از قبل به وضوح مشخص کنید و روی آن توافق کنید

از این تکنیک قدرتمند باید در ابتدای فرآیند فروش استفاده کنید. اساساً وجود یک توافق اولیه به شما این امکان را می دهد که زمینه ای را فراهم کنید تا پس از ارائه برنامه، هم شما و هم مشتری بالقوه بتوانید تصمیم خود را به وضوح برای ادامه یا لغو فروش اعلام کنید. به یک نمونه از یک برنامه اولیه توجه کنید:

«مشتری بالقوه عزیز، آنچه در ادامه می آید پیشنهادات من برای این گفتگو است. من در ابتدا می خواهم که کاملاً نسبت به وضعیت و نیازهای شما اطلاع پیدا کنم. سپس با توجه به موقعیت شما بهترین پیشنهاداتم برای برآوردن نیازهای شما را ارائه خواهم داد. اگر ما بتوانیم بهترین راهکار را ارائه بدهیم، من شخصاً به شما خواهم گفت؛ در غیر اینصورت، به شما کمک خواهم کرد تا در مسیری قرار بگیرید که بیشتر از همه با موقعیت و نیازهای شما همخوانی دارد. البته دوست دارم شخصاً به شما کمک کنم، اما از همین ابتدا اعلام می کنم که از هر کاری که از دستم ساخته است تا بهترین گزینه را در اختیار شما قرار بدهم مضایقه نخواهم کرد. من فقط یک خواسته دارم؛ در پایان گفتگو یک پاسخ روشن و سرراست درباره تصمیم خود به من ارائه کنید. اگر پاسخ منفی بدهید هیچ ایرادی ندارد، اما پاسخ مثبت شما اتفاقات خارق العاده ای را رقم خواهد زد. من فقط می خواهم یکی از این دو پاسخ را به من بدهید، نه اینکه به پاسخ هایی مانند “درباره اش فکر می کنم و بعداً خبر می دهم” متوسل شوید. من هم از طرف خودم همین صداقت را نشان خواهم داد. آیا این لطف را به من می کنید؟ بسیار خوب، سپاسگزارم، پس با توجه به این نکات، لطفاً از وضعیت فعلی و نیازهای خود صحبت کنید.»

 

  1. ترس از دست دادن یا خسارت را برانگیزید

مردم بیش از آنکه تمایل داشته باشند که به خاطر دستیابی به چیزی دست به کار شوند، برای جلوگیری از خسارت یا از دست دادن چیزی وارد عمل می شوند. با توجه به این واقعیت، چگونه می توانید ترس از دست دادن را به شکل هدفمند و حساب شده در فرآیند فروش خود بگنجانید؟

به عنوان مثال، می توانید برای پیشنهادات خود تاریخ انقضا مشخص کنید، یا در صورتی که مشتری فوراً اقدام کند یک امتیاز اضافی یا هدیه برای وی در نظر بگیرید، یا حتی به خاطر موجودی اندک یک محصول یا امکان ارائه خدمات یک مسابقه برگزار کنید.

 

  1. روی مشکل دست بگذارید

با وجود اینکه تاکید روی منافع و دستاوردهایی که مشتری در نتیجه خرید محصول یا خدمات شما عاید خود خواهد کرد ضروری است، اما این قانون بنیادین فروش را به یاد داشته باشید: مردم بیش از آنکه تمایل داشته باشند که از یک موقعیت خوب به موقعیت بهتر کوچ کنند، برای رها شدن از چنگال مشکلات و مسائلی که با آنها مواجه هستند انگیزه دارند. بنابراین، یکی از ضروریات جدّی در فرآیند فروش، دست گذاشتن روی مشکل است. این به آن معنی است که باید ابعاد عذاب آور متنوع و مختلف درونی و عاطفی که شرایط موجود برای مشتری بالقوه ایجاد می کند را به روش های مختلف برای وی خاطرنشان کنید. عموماً این یادآوری و تاکید از طریق سوالاتی از این دست انجام می شود:

«خب، بفرمایید جناب مشتری که مشکل اصلی که با اون دست و پنجه نرم می کنید چیه؟»

«لطفا بهم بگید که اگه قرار باشه این مشکل رو حل نکنید، چقدر بدتر میشه و شما/سازمان شما رو متحمل چه هزینه هایی می کنه؟»

 

  1. از تایید اجتماعی (Social Proof) کمک بگیرید

مردم برای کارهایی که سایر افرادی آنها را انجام می دهند که مثل خودشان هستند (یا افرادی که آرزو دارند تا مثل آنها باشند) اهمیت خاصی قائل می شوند. ما انسانها دنباله رو و پیرو هستیم. به همین دلیل است که بزرگان بازار روی این موضوع که محبوب ترین محصول یا خدمات را ارائه می کنند تاکید می کنند. به همین دلیل است که داستانهایی که نشان می دهند که چطور یک مشتری مشابه با مشتری بالقوه شما از تصمیم خود برای خرید محصول یا خدمات شما بهره مند شده، سود برده و راضی است باعث ایجاد حس همزادپنداری شده و به شدت موثر واقع می شوند. به همین دلیل است که نقد و نظرات کاربران در وبسایت های دیگر اینقدر مهم است. این موضوع مهم را به شانس و بخت و اقبال خود واگذار نکنید. با دقت هرچه تمام تر، استراتژی های تایید اجتماعی را در فرآیند فروش خود بگنجانید.

 

  1. به منابع معتبر تکیه کنید

مردم به نظرات و توصیه های متخصصان و چهره های معتبر توجه می کنند و از این طریق حجت بر آنها تمام می شود. آیا می توانید خود را به مرتبه یک متخصص برسانید و آنها را به سمت محصولات یا خدمات خود هدایت کنید؟ یا اینکه آیا می توانید از یک متخصص دیگر برای توجیه خرید محصولات یا خدماتی که ارائه می دهید (مثلاً انتشار یک نقد و بررسی فوق العاده توسط فرد یا سایتی که کارش نقد و بررسی محصولات و خدمات حوزه فعالیت شما است) کمک بگیرید؟

 

  1. یک پیوند ایجاد کنید

چگونه می توانید با مشتری بالقوه خود حس تفاهم و یک پیوند عاطفی و اجتماعی به وجود بیاورید؟ به این منظور می توانید وقت بگذارید و با آنها بیشتر آشنایی پیدا کنید، از لطیفه های فروتنانه استفاده کنید تا واقعی تر و پذیراتر به نظر برسید، بخاطر توانمندی یا خصیصه ای که از مشتری بالقوه خود دیده اید صادقانه از وی تمجید کنید. ساختن مستمر پل های مِهر و اعتماد به سوی طرف مقابل یکی از وظایف شما در فرآیند فروش است.

 

  1. ارائه هدیه برای ترغیب مشتری بالقوه به جبران

هیچگاه قدرت هدیه ای که در زمان مناسبی ارائه می شود را دست کم نگیرید. این هدیه می تواند یک شیء فیزیکی یا چیز غیرملموسی مانند معرفی مشتری بالقوه به فردی باشد که به شدت مشتاق ملاقات با وی است. مسأله مهم این است که برای اینکه این کار واقعا فایده ای داشته باشد، آنچه ارائه می دهید باید در قالب «هدیه» اهدا شود.

 

  1. پیوسته و پشت سر هم روی نقاط حساس مشتری بالقوه خود انگشت بگذارید

در صورتی که مخاطب تان به شما ابراز داشته که بزرگترین pain point یا نقاط درد وی گرفتاری هایی است که مشکلش برای او ایجاد می کند، در اینصورت مرتب آن گرفتاری و ناراحتی هایی که در شرایط فعلی درگیر آنها است را به وی یادآوری کنید. اگر بزرگترین نقطه حساس مشتری بالقوه شما هزینه های مالی موقعیت فعلی او است، مرتب روی این نقطه انگشت بگذارید. یک اصل اساسی در دنیای فروش وجود دارد که می گوید «به نقاط حساس مشتری بالقوه خود بفروشید». در این راستا باید آمادگی فروش در زمینه نقاط حساس مردم را داشته باشید، اما همینطور که اطلاعات بیشتری درباره چیزهایی که برای مشتری بالقوه شما مهم تر هستند کسب می کنید، فعالیت های فروش خود را به همان نقطه اصلی و اساسی که پیدا می کنید محدود کنید.

 

  1. حذف ریسک

آخرین روش پیش از آنکه فروش را نهایی و قطعی کنید این است که بار ریسک را از دوش خریدار بردارید. برای برطرف شدن ریسک، می توانید کیفیت و عملکرد کالا و خدمات خود را ضمانت کنید، یا حتی تعهد بدهید که همانطور که در طول ۲۰ سال گذشته فعالیت تان تحت هر شرایطی یار و یاور مشتریان خود بوده اید، پشتیبانی از مشتریان جدید خود را نیز سرلوحه کارتان قرار می دهید.

به عنوان مثال، می توانید تضمین کنید که در صورت نارضایتی یا وجود مشکل در طی ۱۲ ماه اول، تمام مبلغ یا حتی دو برابر آن را به مشتری باز می گردانید. یا اینکه در صورت امکان پرداخت را به نتیجه دادن خدماتی که ارائه داده اید منوط کنید.

اگر واقعاً به ارزش چیزی که ارائه می کنید ایمان دارید، حتماً راهی وجود دارد که به واسطه آن بتوانید ریسک خرید را کمتر کنید تا مشتری بتواند آن را آسانتر بپذیرد.

 

  1. درخواست خود برای فروش را مطرح کنید

شاید عجیب به نظر برسد، اما بسیاری از عوامل ضعیف فروش از اینکه مستقیماً برای نهایی سازی فروش درخواست کنند طفره می روند. شما چنین نباشید. با شهامت هر چه تمام تر از مشتری بالقوه بخواهید تا محصول یا خدماتی که ارائه می دهید را خریداری کند. با اعتماد به نفس کامل مراحل نهایی سازی را طی کرده و در صورت لزوم کاغذبازی های ضروری را با کمک هم انجام بدهید. درخواست کنید و انتظار چیزی جز به سرانجام رسیدن فروش را نداشته باشید.


نظر شما چیست؟ آیا شما شیوه خاصی برای خود دارید؟ لطفا چنانچه از مطالب بخش آموزش فروش گویا آی تی لذت و بهره می برید، آنها را در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته و نظر خود را در زیر مطالب ارائه بفرمایید.

چگونه بهترین فروشندگان مشتری را «عاشق» می کنند

اولین وظیفه عشق، شنیدن است.

فیلسوف انگلیسی، برتراند راسل در کتاب تاثیر علم بر جامعه می گوید: «اگر عشق را احساس کنید، انگیزه ای برای موجودیت و دلیلی برای فعالیت پیدا می کنید.»

مردم دوست دارند که عاشق بشوند، و یک فروشنده باید شرایط عاشق شدن را برای آنها مهیا کند.

آیا این واقعاً جزو مباحث آموزش فروش است؟ بله، هست. برای توضیح منظورمان از این مطلب، اجازه بدهید که برای چند لحظه به عقب برگردیم. برای اینکه فروش به بهترین نحو ممکن انجام شود، باید چیزی که می خواهید بفروشید، ارزشمند، با کیفیت و حقیقتاً سودمند باشد. اگر چنین چیزی ندارید، اساساً بهتر است به سمت فروش نروید. اگر سعی کنید که چیزی را بفروشید که خودتان به آن باور ندارید یا چیزی که واقعاً چیزی نیست که باید باشد، در اینصورت شما به معنای واقعی کلمه یک «فروشنده» نیستید.

شاید این به نظر واضح برسد (یا شاید هم نرسد!)، اما در حقیقت، فروش درست با یک انتخاب اخلاقی و وجدانی برای ارائه ارزش واقعی آغاز می شود و توجه به این نکته قبل از فروش بسیار ضروری است.

در عین حال، با فرض اینکه آنچه که ارائه می کنید واقعا ارزشمند و نافع است، فروشندگی چیزی جز این نیست که به مردم کمک کنید تا خودخواه باشند و بهترین و مناسب ترین چیزها را برای خودشان بخواهند. در واقع، به عنوان یک فروشنده باید کاری کنید که مشتری به خودش «عشق» بورزد. بخشی از این از طریق شنیدن صادقانه و مشتاقانه و بخشی از آن از این طریق حاصل می شود که واقعاً برای کسی که با وی گفتگو می کنید اهمیت قائل باشید.

در وهله بعد، کار یک فروشنده این است که به مردم کمک کند تا «عاشق» چیزی شوند که زندگی آنها را بهتر می کند. کار فروشندگانی که هدف فروش شان کسب و کارهای دیگر هستند این است که به کسب و کار مشتری کمک کنند تا تسلیم چیزی شود که به درجات مختلف نرخ بازده شرکت را افزایش می دهد.

اینکه بسیاری از ما عشق را با لذات آنی جسمانی مترادف می دانیم غیرقابل انکار است. در واقع، مثل کسی که به تازگی عاشق شده، کار فروشنده این است که حقیقت را برای مشتری وسوسه انگیز و جذاب کند. حقیقتی که با شور و شوق بیان می شود، تحریک کننده ای است که بر قلب مشتری تاثیر می گذارد.

یک فروشنده خوب، مانند یک عاشق خوب، هوشیارانه خصیصه هایی مانند ظاهر، جذابیت، و از همه مهم تر کاریزمای ایمان واضح خود نسبت به یک محصول را در هم می آمیزد. این کاریزما از یک حقیقت درونی پرحرارت و یک باور واقعی نشأت می گیرد. یک فروشنده دقیق یک هیجان ملموس را از خود ساطع می کند و باید اشتیاق سوزان مشتری برای انجام کاری که به نفعش است را در او بیدار کند. فروشندگان تاثیرگذار، مبلّغان نیکی هستند.

چرا تیم فروش شما نمی فروشد؟ پنج دلیل ناکارآمدی بخش فروش

دنیای فروش تقریباً یک دنیای سیاه و سفید است و دلایل متعددی برای close نشدن یا عدم نهایی سازی فروش به تناوب و تعدد مورد نظر شما برای فروشندگان کسب و کارتان وجود دارد. در این مطلب از مجموعه آموزش فروش گویا آی تی، با پنج دلیل از این دلایل آشنا خواهید شد.

 

فروش به جز در مواردی که یک بازی انسانی است، بازی اعداد و ارقام به حساب می آید. این دوگانگی می تواند باعث ایجاد عدم تعادل در تیم فروش شما شود که به نوبه خود به افت فروش منجر خواهد شد. چگونه تیم فروش شما باید بداند که چه چیزی را باید در اولویت قرار دهد؟ شاید از نظر کمّی مشکلی وجود نداشته باشد، اما مشتریان بالقوه قلاب را گاز نمی گیرند، یا شاید رابطه عمیقی با مشتریان خود برقرار کرده اید، اما تور فروش تان به اندازه کافی گسترده نیست.

دلیل این مشکل هر چه که باشد، اگر تیم فروش شما چیزی نفروشد دچار بحران خواهید شد. با این پیش فرض که فروشندگان شما با qualify کردن یا صلاحیت سنجی مشتری راغب آشنایی دارند، موارد زیر پنج دلیل عدم کارآمدی تیم فروش شما است:

 

  1. فقدان نظم و سازماندهی

نظم لزوماً به معنی تمیز و مرتب بودن محیط کار فروشندگان شما نیست (اگرچه همین هم می تواند نشانه خوبی باشد). بی نظمی به معنی فقدان تمرکز روی چیزهایی که مشتری راغب را جذب می کند و بی برنامگی برای پیگیری و دنبال کردن مشتریان بالقوه است. تماس سرد (cold calling) و ایمیل ابزارهای خارق العاده ای هستند، اما اگر منحصراً کمیت را افزایش بدهند، استفاده درستی از آنها انجام نگرفته است.

برای پیگیری مشتریان راغب به تحقیق و تلاش مستمر نیاز دارید. ایجاد حس اعتماد با مخاطبان جدید ضروری است، اما اگر فروشنده شما بدون اینکه استراتژی مشخصی داشته باشد کورکورانه و بی هدف در میان ۵۰ اسم جستجو کند، تحقق چنین چیزی غیرممکن به نظر می رسد. اگر اعضای تیم شما در تماس های سرد تخصص دارند، اما نمی توانند خرید مشتریان مناسب را برای شما نهایی کنند، در اینصورت باید از آنها بخواهید که درنگ کرده و در رویکرد خود تجدیدنظر کنند.

 

  1. نگرش نامناسب

به منظور موفقیت در فروش به نگرش خاصی نیاز دارید. خلق و خو مهم است، اما شور و شوق مهم تر است. اشتیاق نسبت به حوزه ای که در آن کار می کنید، اشتیاق به محصول، و اشتیاق نسبت به طرف مقابل فروش (خریدار)؛ به منظور کارآمدی در فروش همه این عوامل باید به طور هم زمان وجود داشته باشند.

باید به این نکته نیز توجه کرد که موفقیت، غرور انسان را تقویت می کند، اما موفقیت در گذشته به معنی پیروزی در آینده نیست، مخصوصاً اگر قرار باشد که فروشنده فقط به افتخارات خود تکیه کند.

از طرف دیگر، عکس این حالت هم مشکل ساز است؛ فروشندگانی که نسبت به توانایی های خود تردید دارند (شاید پس از یک دوره اُفت) یا به محصولی که می فروشند اعتقادی ندارند. هرچه سریع تر نگرش های نامناسب را پیدا کرده و آنها را رفع و رجوع کنید.

 

  1. نداشتن توانایی روایتگری

واقعاً جای تعجب دارد که در شغلی که به مهارت های ارتباطی خارق العاده ای نیاز دارد، انبوهی از فروشندگان در هنگامی که نوبت به ارائه دلایل متقاعدکننده برای اعتماد به خود و محصول می رسد، به لکنت زبان دچار می شوند. مشکل از قوه تخیل یا ضعف در نوشتن متن مناسب نیست؛ مساله، ناتوانی فروشندگان در فراتر رفتن از خودِ محصول و هدف قراردادن pain point ها یا نقاط درد مشتری و مشکلاتی است که باید حل شوند.

بهترین فروشندگان در غالب موارد به جای آنکه متکلم وحده باشند، مشتری را تحریک می کنند تا لب به سخن باز کند. عوامل فروش شایسته با پرسیدن سوالات پایان باز از طریق تلفن یا ایمیل باعث می شوند که مشتری راغب درباره زندگی خود صحبت کند و اطلاعاتی را آشکار کند که حس اعتماد را برانگیخته و امکان ارتباطات دقیق تر و هدفمندتری را در تماس های بعدی فراهم می کند.

 

  1. ناهماهنگی با تیم بازاریابی

این رایج ترین رقابت در کسب و کار است: تیم فروش در برابر تیم بازاریابی. هر یک از این دو گروه نظرات خاص خود را درباره ارتباط موثر با مشتری دارد و هر یک می خواهد که از قلمروی خود دفاع کند، غافل از اینکه نقاط مشترک آنها از آن چیزی که تصور می کنند بسیار بیشتر است.

هنگامی که فروش دچار افت می شود، بخش فروش انگشت اتهام را به سوی تیم بازاریابی نشانه می رود که نتوانسته به اندازه کافی مشتریان راغب مناسب را جذب کند. به همین ترتیب، بخش بازاریابی هم از پیگیر نبودن عوامل فروش در فرآیند فروش می نالد. این یک مشکل بزرگ است که راه حل آسانی دارد.

اتحاد شرکت تان را تقویت کنید و بازاریاب ها و نمایندگان فروش خود را در قالب یک تیم قرار دهید که برای تحقق یک هدف مشترک تلاش می کنند: حل مشکلات مشتری. مانند همه منازعات، ایده گرفتن از طرف مقابل برای تقویت و افزایش کارآمدی هر دو طرف موثر و ارزشمند است.

 

  1. رهبری نامناسب

اگر تیم فروش شما نمی فروشد، اولین جایی که باید به دنبال مقصر باشید، آینه است. آیا فرآیندهایی را تثبیت کرده اید که مشتری را در اولویت قرار می دهد؟ آیا یک سیستم بازخورد راه انداخته اید که عملکرد کارکنان و شرکت را به طور منظم گزارش می دهد؟ آیا می توانید مولفه های اصلی استراتژی پیگیری خود را در چند جمله بیان کنید؟ اگر تیم فروش شما گیج و بی نظم است، سازماندهی مناسبی ندارد و باری به هر جهت کار می کند، احتمالاً دلیلش این است که از ابتدا فرآیندهای درستی وجود نداشته است.

اطمینان پیدا کنید که با فراهم کردن فرآیندها و ابزارهای مناسب، شرایط را برای موفقیت نمایندگان فروش خود مهیا می کنید و اطمینان پیدا کنید که عوامل فروش شما روش استفاده از آن فرآیندها و ابزار برای کسب بهترین اطلاعات و فهرست ها را می دانند. اگر به بازآموزی نیاز است، بهتر است که هرچه زودتر دوره های آموزش فروش را آغاز کنید. مدیر بخش فروش خود را ارزیابی کنید؛ آیا برای هدایت گروه از نگرش مناسبی برخوردار است؟

حتی اگر فروش موفقی را تجربه می کنید، باز هم بررسی این مسائل حائز اهمیت است. شما همیشه باید به دنبال سرآمد بودن باشید و بر همین اساس کار کنید. تمرکز خود را روی مشتری قرار دهید، فقط فروشندگانی را استخدام کنید که نسبت به انسانها و محصولات شما اشتیاق دارند و با ایجاد فرآیندهای صحیح و استوار، موفقیت تیم را تضمین کنید. از این طریق است که می توانید بفروشید.

 

 

۱۰ واقعیت عمومی درباره فروش که هر کارآفرینی باید آنها را بداند (و عملیاتی کند)

شما از دل و جان برای کسب و کار خود مایه گذاشته اید؛ اما این کافی نیست. باید بتوانید تولیدات خود را بفروشید. اگر تصور فروش لرزه بر اندام شما می اندازد، باید به سرعت خودتان را جمع و جور کنید! برای اینکه به موفقیت دست پیدا کنید، باید یک «فروشنده» باشید. حقیقت این است که هنگامی که پای محصولات یا خدماتی که ارائه می دهید به میان می آید، هیچ کس به اندازه خودتان نمی تواند نسبت به آنها شور، حرارت، اشتیاق و علاقه داشته باشد. اگر می خواهید بهترین فرد را برای فروش محصولات یا خدمات تان انتخاب کنید، کافی است که در آینه نگاهی بیندازید.

در عین حال، بسیاری از کارآفرینان به فروش به عنوان بخش دشوار ماجرا، کار دیگران یا چیزی نگاه می کنند که نیازی نیست درباره آن دغدغه ای داشته باشند، چرا که در هر صورت، بازار محصول جدید و بدیع آنها را قورت خواهد داد!

هیچ چیز راحت تر از این باور که اگر ایده خوبی داشته باشید خودش دنیا را پر خواهد کرد ایده های خوب را به مسلخ نمی برد. اگر چنین نگرشی دارید، به جای کارآفرینی باید در یک قرعه کشی شرکت کنید و این همه وقت خود را برای کار هدر ندهید.

حقیقت این است که بهترین فروشندگان با دیگران ارتباط قلبی برقرار می کنند. به علاوه، آنها با خودشان و اهداف و رویاهایی که دارند نیز ارتباط عمیقی برقرار می کنند. به عبارت دیگر، آنها خودشان را می شناسند و می دانند که از زندگی چه می خواهند. همین ویژگی ها درباره کارآفرینان برتر نیز صدق می کند.

اما چرا کارآفرینان از فروش فرار می کنند؟ دلیلش این است که اغلب کارآفرینان بسیار اصیل، صادق و باورپذیر هستند، در عین حال این ایده کهنه و منسوخ را پذیرفته اند که فروشندگان هر خصیصه ای که بخواهید دارند به جز این ویژگی ها.

این تصور کلیشه ای از هر کجا که می آید درست نیست. تاثیرگذارترین و کارآمدترین فروشندگان گوش های شنوای خارق العاده ای دارند، همدل، آگاه و موثق و از همه مهم تر، قابل اعتماد هستند.

اما چگونه می توانید با فروشنده درونی خود ارتباط برقرار کنید؟ با بخش آموزش فروش ما همراه باشید تا از ۱۰ حقیقت عمومی راجع به فروش، که همگی روی ایجاد ارتباطات عمیق، اصیل و اعتمادآفرین با دیگران تکیه می کنند پرده برداری کنیم.

۱۰ واقعیت عمومی

  1. موفقیت با کشف معادله رشد آغاز می شود. همه فروشندگان برتر، مسئولیت نقطه ضعف های خود را می پذیرند، عمیقاً نسبت به مشتریان خود و جهان پیرامون شان کنجکاو هستند و می خواهند سرآمد باشند. آنها خود را متعهد می دانند که از آنچه آموخته اند در راستای رشد مستمر استفاده کنند. هنگامی که معادله رشد خود را درک می کنید، نه تنها مهارت فروش تان را تقویت می کنید، بلکه زندگی خود را نیز متحول می کنید.
  2. احساسات، عامل تصمیم گیری است. تمایل به اینکه دوست مان داشته باشند، خوب به نظر برسیم، احساس خوبی داشته باشیم، در یادها ماندگار شویم و حتی احساس تعلق خاطر، بخشی از عواملی هستند که بر همه تصمیم گیری های ما تاثیر می گذارند. به همین دلیل، مهارت شما برای شناسایی انگیزه های اصلی عاطفی مشتری مهم ترین عامل موفقیت تان خواهد بود. فروش هر چیزی به درک انگیزه مشتری از خرید وابسته است و تا زمانی که فردی را نشناسید، از انگیزه های وی سر در نخواهید آورد.
  3. ساختار، زیستگاه آزادی است. خلبان ها فهرست های مقدمات پرواز را چک می کنند. قهرمانان تیراندازی از روش هایی استفاده می کنند تا همیشه به هدف بزنند. آشپزها از دستور پخت هایی استفاده می کنند که امتحان خود را پس داده اند. لذا چرا فروش باید متفاوت باشد؟ موفق ترین فروشندگان برای خود روندی را مشخص می کنند و هر بار همان فرآیند را در کار خود دنبال می کنند. شاید منطقی به نظر نرسد، اما ساختار، آزادی عمل لازم برای عملکرد درست و ایجاد رابطه های هدفمند را فراهم می کند.
  4. در دنیای فروش، هیچ گاه پاسخ منفی، منفی نیست. آیا از ترس فلج شده اید؟ ایرادی ندارد. بهترین فروشندگان می دانند که هرچه احساس ترس بیشتری داشته باشند، اهمیت غلبه بر ترس بیشتر می شود. هنگامی که از انجام کاری می ترسید، باید آن را انجام بدهید. همان سوالی که از پرسیدن آن واهمه دارید را باید حتماً بپرسید. شکست غیرقابل اجتناب است. از زمین برخاستن را یاد بگیرید. توانایی بازگشت به میدان یکی از مهارتهای مهم زندگی است که روح و ایضاً جیب شما را پر خواهد کرد.
  5. اعتماد با همدلی آغاز می شود. اعتماد از همدلی، درستی، قابل اتکا بودن و شایستگی زاده می شود. شما به هر چهار ویژگی نیاز دارید، اما بدون همدلی، فرصتی برای به نمایش گذاشتن سه مورد دیگر پیدا نمی کنید. همدلی زیربنای اعتماد است. ما نمی توانیم به همدلی تظاهر کنیم. با جهت دادن گفتگو به سمت چیزی که خودتان می خواهید بگویید یا قضاوت مشتری همدلی پدید نمی آید. برای خلق همدلی، باید فعالانه برای درک عواطف دیگران آمادگی داشته باشید. پس از آنکه اعتماد را به وجود آوردید، همه چیز در سر جای خودش قرار خواهد گرفت. اما همانند آینه، اعتماد هم اگر بشکند، هرگز نمی توانید آن را مجدداً به حالت اولیه اش برگردانید.
  6. درستی و اخلاق اهمیت دارد. پس از ایجاد حس همدلی، به هیچ عنوان نمی توانیم به مشتریان خود دروغ بگوییم یا سر آنها را کلاه بگذاریم. ما فقط در صورتی می توانیم اعتماد ایجاد شده را حفظ کنیم و از موفقیت مستمر لذت ببریم که ویژگیهای قابل احترامی همچون قابل اتکا بودن، شایستگی و درستی خود را به اثبات رسانده باشیم. همه این ویژگیها بالاخره جزئی از شخصیت شما خواهند شد و هنگامی که مشتری از شما خرید می کند، بیش از هر چیزی به خاطر شخصیت شما است که محصول یا خدمات شما را انتخاب می کند.
  7. هر چیزی که قابل گفتن است، قابل پرسیدن هم هست. هنگامی که سوالات درستی را می پرسید، چیزهایی که از همه مهم تر هستند را مشخص می کنید. سوالات اکتشافی شما پرده از نیازهای مشتریان بر می دارند، افکار آنها را در مسیر منتخب شما هدایت می کنند، کنجکاوی به وجود می آورند و سرانجام باعث می شوند که مشتریان بالقوه شما آن عملی که باید را انجام بدهند. این سوالات، حس تفاهم ایجاد می کنند، مسئولیت پذیری و تعهد شما را نشان می دهند و به مشتری بالقوه کمک می کنند تا خودش را ابراز کند. با استفاده از سوالات درست می توانید بدون اینکه نیاز باشد زیاد به خودتان زحمت بدهید، مشتری را متقاعد کنید. سوالات خوب تغییر به وجود می آورند و سوالات خارق العاده دنیا را تغییر می دهند.
  8. عوامل عاطفی بر عوامل اقتصادی تقدم دارند. بیشتر فروشندگان بر این باور هستند که با تکیه بر کمبود یک کالا یا تحریک حرص مشتری می توانند یک حس اضطرار و نیاز بوجود بیاورند. با این وجود، اگر مردم به چیزی که می فروشید اهمیت ندهند، برایشان مهم نخواهد بود که فقط دو آیتم دیگر در انبار شما باقی مانده یا اینکه همراه کالا هدیه هم ارسال می کنید. روی موارد ۵ و شش تمرکز کنید تا مولفه های اقتصادی مورد نظرتان هم محقق شوند.
  9. غلبه بر مقاومت به پشتکار احتیاج دارد. بیشتر فروشندگان به محض اینکه یک مشتری بالقوه از خود مقاومت نشان می دهد، قیمت را پایین می آورند، شرایط را تغییر می دهند یا کلاً پیشنهاد دیگری را مطرح می کنند. اما حقیقت این است که فقط در آن هنگام می توانید فروش را نهایی کنید که فرد مقابل در حالت عاطفی پذیرش قرار داشته باشد. هر کار دیگری که انجام می دهید فقط توهم پیشروی را ایجاد می کند، در حالیکه تنها چرخه فروش را طولانی تر می کند و وقت و نیروی بیشتری را صرف فروشی می کند که بعید است به سرانجام برسد. بنابراین با پشتکار، تلاش و برنامه ریزی، شرایط لازم برای ایجاد حالت عاطفی و روانی مناسب را فراهم کنید.
  10. جستجو برای نکات منفی، شخصیت مثبتی را از شما به نمایش نمی گذارد. شما هر روز و در هر لحظه قدرت انتخاب دارید. شما می توانید به دنبال این باشید که یک تجربه یا شخص چه ابعاد مثبتی دارد، یا اینکه به دنبال ایرادات و نکات منفی باشید. هنگامی که با مشتریان بالقوه و بالفعل خود ارتباط برقرار می کنید، به دنبال دلایل خودداری آنها از خرید نباشید. در عوض، برای آنها دلایلی را فراهم و ایجاد کنید تا محصول یا خدمات شما را خریداری کنند. گفتگو و تعامل خود را در یک مسیر مثبت حفظ کنید. بر مزایا و فرصت ها تاکید کنید. تکیه بر نکات منفی و ایجاد ترس وسوسه انگیز و بعضاً موثر است، اما هرگز نمی تواند مبنای رابطه های باثبات باشد و غالباً باعث سلب اعتماد می شود.

شاید این ۱۰ حقیقت عمومی به طرز غریبی ساده به نظر برسند، اما برای پیاده سازی آنها به نظم و ساختار نیاز دارید، به خصوص اگر شما نیز همانند اغلب کارآفرینان زمان خود را بین فروش و ده ها کار دیگری که باید انجام بدهید تقسیم کرده اید.

خبر خوب این است که شما اثبات کرده اید که مهارت فروش را در وجود خود دارید، زیرا با وجود اینکه شاید بخواهید از عناوین دیگری برای کار خود استفاده کنید، اما خود را از طریق فروش به اینجا رسانده اید. اگر نمی توانستید ایده خود را به شرکا، همکاران، سرمایه گذاران و مشتریان بفروشید (بقبولانید)، هرگز نمی توانستید کسب و کار خود را راه بیندازید.

فروش، یک بازی دشوار و مملو از طردشدن، استرس و تردید در توانایی های خود است. اما هنگامی که رویاهای شما از ترس تان نیرومندتر می شود، متوجه می شوید که پاداشی که به دست می آورید از سختی ها به مراتب بیشتر است. و اساساً به همین دلیل است که در این کار از دل و جان خود مایه گذاشته اید.


نظر شما چیست؟ آیا شما هم می توانید موارد دیگری را ذکر کنید. لطفا تجربه ها، ایده ها و همچنین نظرات خود درباره بخش آموزش فروش گویا آی تی را با ما در میان بگذارید.

قوانین فروش: چطور بفروشیم؟

فروشندگان حوزه های مختلف از تکنیک های فروش متفاوت و متنوعی استفاده می کنند. طبیعتاً اگر می خواهید محصولات گرانقیمتی را به شرکت های بزرگ بفروشید، باید از روش کاملا متفاوتی نسبت به فردی که در کتابفروشی محله کتاب می فروشد استفاده کنید. در عین حال، فارغ از نوع محصول و جامعه مشتریان، قوانین اصلی فروش همه محصولات یکسان است. در این مطلب از سری مطالب آموزش فروش به ذکر ۵ قانون اصلی فروش می پردازیم:

قانون شماره ۱ فروش: محصول را بشناسید

اگر درک کاملی نسبت به چیزی که می فروشید نداشته باشید، مشتریان زیادی را از دست خواهید داد.

بدون شناخت کامل محصول، نمی توانید متناسب ترین مشتری را برای محصول خود پیدا کنید، بنابراین نمی توانید در جذب مشتریان بالقوه عملکرد خوبی از خود نشان بدهید. در این حالت، شما از مزایای محصول اطلاعی ندارید، و این یعنی مرتباً فرصت تحت تاثیر قرار دادن مشتری را از دست می دهید. به علاوه، اگر مشتری بالقوه یک سوال فنی از شما بپرسد، از پاسخ به سوال وی در می مانید و همین تخصص یا توانمندی شما برای ارائه مشاوره و فروش را زیر سوال می برد. فروش بدون اطلاع از محصول مانند دویدن در ماراتون با کفش های آهنی است.

 

قانون شماره ۲ فروش: به مشتریان بالقوه خود احترام بگذارید

اگر مخاطبان خود را حقیر بشمارید یا آنها را دست کم بگیرید، فارغ از اینکه چقدر برای پنهان کردن این حس خود تلاش کنید، خیلی سریع متوجه خواهند شد. پیش از آنکه به تلفن دست بزنید یا از هر طریقی در جهت برقراری ارتباط با مشتری بالقوه تلاش کنید، باید رویکرد خود را بر مبنای احترام و ارائه کمک به او تنظیم کنید. بیشتر مردم به فروشندگان به عنوان انسانهای خودخواهی نگاه می کنند که فقط تلاش می کنند تا چیزی را بفروشند و منافعی را برای خود کسب کنند، لذا رویکرد مشورتی بسیار تاثیرگذار است و این تصور کلیشه ای را از بین می برد. از طرف دیگر، اگر خودتان را مقدم بشمارید، مشتری بالقوه شما احساس نارضایتی کرده و بیشتر مقاومت می کند. این به نوبه خود به این معنی است که آن مشتری تقریباً بدون شک درباره بی علاقگی یا تنفر خود نسبت به شما با خانواده، دوستان و همکاران خود صحبت خواهد کرد. قاعدتاً این آن بازاریابی دهان به دهانی نیست که باید یکی از اهداف اصلی شما باشد.

 

قانون شماره ۳ فروش: صادق باشید

یکی دیگر از تصورات رایج درباره فروشندگان که باید بر آن غلبه کنید، ترفندبازی و غیرقابل اعتماد بودن آنها است. این صفات به فروشندگانی تعلق دارند که محصولاتی را به فروش می رسانند که به یک هفته نرسیده خراب می شوند یا با ترفندهای خود مشتری را متقاعد می کنند تا بیش از نیاز خود خرید کند.

این بار هم مشابه کلیشه قبلی، روش غلبه بر این احساس شوم این است که به رفتارهای متضاد مُسبب این صفات متوسل شوید. با صداقت و روراستی با مشتریان بالقوه خود آنها را به طرز مثبتی تحت تاثیر قرار می دهید و همین باعث می شود که باز هم برای خرید به شما مراجعه کنند و حتی چه بسا دوستان و آشنایان خود را نیز برای خرید به شما ارجاع بدهند.

 

قانون شماره ۴ فروش: دوست داشتنی باشید

موفقیت در فروش از جهات بسیاری به شخصیت فروشنده وابسته است. اگر از یکصد فروشنده موفق درباره رویکردشان نسبت به فروش سوال کنید، یکصد و یک پاسخ دریافت خواهید کرد. اما نقطه مشترک همه آنها شخصیت خوشایندشان است. تقریبا همه مقاومت ها نسبت به خرید از ترس مشتری بالقوه نشأت می گیرند. هرچقدر هم که یک محصول خارق العاده و بی همتا باشد، اگر مشتری از فروشنده آن خوشش نیاید، بسیار بعید است که آن محصول را خریداری کند. اما اگر خریدار از فروشنده خوشش بیاید و احساس کند که با او راحت است، در اینصورت احتمال اینکه حتی بخواهد ریسک کند نیز افزایش پیدا می کند.

 

قانون شماره ۵ فروش: هیچگاه رشد و تقویت مهارتهای خود را متوقف نکنید

اصول بنیادین فروش یکسان هستند، اما ابزارها و تکنیک هایی که می توانید از آنها استفاده کنید مرتباً تغییر می کنند. فروشندگان هم به مانند پزشکان و وکلا باید همیشه از تغییراتی که در ابزارهای کارشان پدید می آید آگاه باشند. این تغییرات هم تغییرات داخلی شرکت، مانند تغییر در سیاست ها و بروزرسانی محصولات، و هم تعییرات بیرونی، مانند رشد رسانه های اجتماعی یا وضع قوانین کشوری، محلی یا حتی جهانی در حوزه فعالیت شما را در بر می گیرد.

یک فروشنده هیچ گاه نمی تواند از یادگیری و رشد دست بردارد. در عین حال، این برای فروشندگی یک عیب یا ایراد به حساب نمی آید، چرا که اگر همیشه در حال آموختن و توسعه مهارت های خود باشید، بعید است که از شغل خود خسته شوید. به جای آنکه هر روز برای متقاعد کردن مشتری بالقوه از چند جمله تکراری استفاده کنید، تاکتیک ها و روش های جدید را بررسی کنید و سبب ساز رشد بیشتر خود بشوید.

فروش یک فرآیند حرفه ای است و نیاز به مهارت و تخصص دارد. ما در ادامه بیشتر به مبحث آموزش فروش خواهیم پرداخت. اما نظر شما چیست؟ آیا از این قوانین استفاده کرده اید؟ لطفاً تجربه های خود را در بخش دیدگاه های این مطلب با ما و سایر کاربران گویا آی تی در میان بگذارید.

آموزش فروش: چگونه هر چیزی را به هر کسی بفروشیم؟

شاید متوجه نباشید، اما حساس ترین و مهم ترین دو راهی های حرفه ای شما با فروش در ارتباط هستند. چه اینکه تلاش می کنید تا خدمات یا محصولات خود را به مشتری بفروشید، یا اینکه ایده یا برنامه خود را به مدیریت یا سرمایه گذاران، و یا حتی خودتان را به یک کارفرما بقبولانید، در هر صورت توانایی شما برای فروش نقش مهمی را در موفقیت تان بر عهده دارد.

متاسفانه، مهارت فروش ذاتاً در بسیاری از مردم وجود ندارد. و البته فقط این نیست؛ گاهاً شاهد آن هستیم که در مقایسه با تولید، نسبت به فروشندگی دیدگاه مثبتی هم وجود ندارد، و این در حالی است که فروشندگی نیاز به مهارتهایی دارد تا در بازار رقابتی امروز بتواند مصرف کننده را متقاعد کند که محصول یا خدمات مورد نظر، دقیقا همان چیزی است که او به دنبال آن است. در واقع، کسب و تقویت مهارت فروش کار ساده ای نیست، بلکه به آموزش نیاز دارد و قرارگرفتن تحت آموزش فروش از نیازهای بی چون و چرای هر فروشنده است.

اما برای اینکه بتوانید به مهارت فروشندگی دست پیدا کنید و هر چیزی را به هر کسی بفروشید، در ابتدا باید چهار مفهوم اساسی را درک کنید. این موارد را یاد بگیرید، آنها را تمرین کنید، و از همه مهم تر ببینید که چگونه می توانید آنها را برای خود و به تناسب نیازها، توانمندی ها، موقعیت و اهدافی که می خواهید به آنها دست پیدا کنید اختصاصی کنید.

شناخت پیدا کنید

مشتری، سهامدار، مخاطب و هر کسی که می خواهید چیزی به وی بفروشید (فروش = اقناع) را بشناسید. نقش ها، مسئولیت ها و اهداف آنها را درک کنید. ببینید که فروش شما چه منافعی برای آنها می تواند داشته باشد. درباره رقبا و تمامی اعتراضات و مشکلات احتمالی که ممکن است با آنها مواجه شوید آگاهی پیدا کنید.

درباره هر چیزی که برای فروش آن تلاش می کنید شناخت پیدا کنید. آن را درک کنید. موضوع فروش شما چه یک ایده است، چه یک محصول، برنامه یا هر چیزی که هست، با زیر و زبر آن آشنایی پیدا کنید. شناخت شما نسبت به آن باید از هر کس دیگری و مخصوصاً از مخاطب تان بیشتر باشد.

هیچ چیز بدتر از این نیست که فقط به این خاطر که شناخت کاملی نداشته اید، در مقابل مشتری، رئیس، یا یک سرمایه گذار، به اصطلاح کم بیاورید و در نهایت فقط وقت آنها را تلف کرده باشید. در اینصورت، به احتمال قریب به یقین، باید با آن مشتری بالقوه -گاهی برای ابد- خداحافظی کنید.

 

بپرسید و گوش کنید

بله، شما اطلاعات کافی و وافی دارید و اکنون همه چیز را می دانید. شما آنقدر آمادگی و شور و شوق دارید که چشم انتظار اولین فرصت هستید تا بمباران اطلاعاتی را شروع کنید. پیشنهاد ما: این کار را نکنید! به این دلیل: اگر دست به چنین کاری بزنید، احتمالا ظاهر خوبی نخواهد داشت؛ سمج به نظر خواهید رسید. انگار که می خواهید اهمیت خود را نشان بدهید، در حالیکه مهم فردی است که در طرف مقابل شما نشسته است. مهم، نیازها و اهداف او است.

بنابراین بپرسید؛ بپرسید که چگونه می توانید به آنها کمک کنید. از آنها بپرسید که هدف شان چیست. بپرسید که چه دغدغه هایی دارند. پس از آن گوش کنید. سوال های محرک را بپرسید و بیشتر گوش کنید. تا زمانی که نسبت به مهم ترین مسائل آگاهی پیدا نکرده اید، به شنیدن ادامه دهید.

مواظب باشید که سماجت نکنید. کمی گوش کنید، کمی صحبت کنید، چند جلسه این بده و بستان را ادامه بدهید. همین کافی است. بهتر است که انعطاف پذیر باشید و تحمیل گر به نظر نرسید. فقط ببینید که آیا می توانید کاری کنید که ابتدا طرف مقابل شما صحبت کند یا خیر. اطلاعات، قدرت می آورد.

به علاوه، در شنیده های خود به دنبال این باشید تا بفهمید که چه چیزی واقعاً و حقیقتاً برای آنها اهمیت دارد. شاید حرف های زیادی بزنند، اما اگر به درستی گوش کنید، منافع آنها، چیزی که به آنها انگیزه می دهد و موانعی که باید بر آنها غلبه کنید را تشخیص خواهید داد. این دقیقاً مثل شکستن گردو است؛ اگر فشار زیادی وارد کنید اصل و فرع له می شود و چیز دندانگیری برای شما باقی نمی ماند، اما اگر نقطه مناسب را پیدا کنید و کارتان را به درستی انجام دهید، مغز گردو کامل و تمیز در می آید. فروش هم همینطور است.

 

یک ارتباط واقعی ایجاد کنید

اگر بزرگترین ایده یا محصول کهکشان را دارید، این بسیار عالی است؛ مطمئناً غوغا به پا خواهید کرد. در غیر اینصورت، به این نکته توجه کنید: هر تعامل کاری در بردارنده یک پیوند اصیل و واقعی مابین طرف های معامله است. این رابطه همیشه عمیق نیست، اما به هر حال یک رابطه است.

برای ایجاد رابطه با مردم، باید توضیحات شما به گونه ای باشد که به مذاق آنها خوش بیاید. اگر شناخت درستی پیدا کرده باشید، سوالات مناسبی پرسیده باشید و به دقت گوش کرده باشید، در اینصورت باید بدانید که طرف مقابل شما به دنبال چه چیزی است و چگونه می توانید دغدغه های وی را رفع کنید و نیازهایش را برآورده کنید.

بهترین راه برای انجام این کار، این است که به دو شیوه متوسل شوید: یک ارتباط صادقانه و واقعی با آنها برقرار کنید و در ارتباط خود از حکایات، ضرب المثل ها و قیاس هایی استفاده کنید که در وجودشان رسوخ می کند و به مذاق آنها خوش می آید. در واقع، مردم فقط با منطق و اطلاعات تحریک نمی شوند، آنها به واسطه نیازهای عاطفی و اولیه خود نیز انگیزه پیدا می کنند.

مردم دوست دارند که درباره ایده ها، ویژگیها و عملکرد، اطلاعات کسب کنند. آنها نیاز دارند که از منافع موضوع فروش آگاهی پیدا کنند. اما پس از آنکه همه چیز گفته و انجام شد و برای تصمیم گیری به خودشان واگذار شدند، چیزی که در یادشان خواهد ماند، ارتباط عاطفی با داستان ها و انسان ها است. و همین چیزی است که به آنها انگیزه می دهد تا دست به کار شوند.

 

دقت کنید که طرف چه کسی هستید

درک این مفهوم برای مردم دشوار است، اما نکته مهمی است که باید به آن دقت کرد. شاید در طرف مقابلِ مخاطب هدف خود و از نظر فیزیکی رو در روی هم نشسته باشید، اما در واقع، هر دوی شما در یک جبهه قرار دارید. هر چه زودتر چنین طرز فکری پیدا کنید، سریع تر موفق خواهید شد.

در حقیقت، بسیاری از مردم مفهوم فروش را به درستی درک نکرده اند. چیزی که هست این است که شما عملاً برای مشتری یا هر کسی که طرف مقابل فروش شما است کار می کنید. دلیلش هم این است که کار شما این است که نیاز آنها را درک و آن را برآورده کنید و به آنها کمک کنید تا به هدف خود دست پیدا کنند. این کار شما است و به این معنی است که برای آنها کار می کنید.

در عین حال، مشتری هم باید این را بداند. او باید بداند که شما می خواهید به او کمک کنید تا به هدفش برسد، باید بداند که شما با هم همکار هستید، باید بداند که حاضرید به خاطرش تا قله قاف هم بروید؛ و غالباً برای انجام معامله، جز این هم نمی تواند باشد.

چنین چیزی حتی در مورد سازمانهای بزرگ هم مصداق دارد. بخش فروش در واقع حامی حقوق مصرف کننده است. مدیر بخش فروش در جلسات مدیریتی نماینده مشتریان است. البته که او برای شرکت خودش کار می کند، اما ما ضمانت می دهیم که اگر او در داخل شرکت به عنوان مامور برآوردن نیازهای مشتریان عمل نکند، آن نیازها برآورده نخواهند شد.

هنگامی که مردم اعتقاد پیدا می کنند که شما واقعا مشتاق و توانمند هستید که به آنها در راستای نیل به موفقیت کمک کنید، همین بیش از هر چیز دیگری به شما کمک خواهد کرد تا معامله را به سرانجام برسانید. از هیمن طریق است که شما هم موفق می شوید؛ با متقاعدکردن دیگران نسبت به اینکه می توانید آنها را به موفقیت برسانید و سپس عملی کردن آن.