بهبود همزمان تجربه کاربری و فروش

این روزها تعامل با برندها و سازمان های مختلف، پیچیده تر و پویاتر شده و ظرافت خاصی پیدا کرده است. مشتریان امروزی نه تنها از دستگاه ها و پلتفرم های مختلفی برای گشت و گذار در اینترنت و خرید استفاده می کنند، بلکه معمولاً از همه این دستگاه ها و پلتفرم ها به موازات یا در امتداد هم استفاده می کنند. به عنوان نمونه، چه بسا مشتری شما خرید خود را روی گوشی موبایلش آغاز کند و تکمیل و پرداخت آن را از طرق لپ تاپ یا کامپیوتر خانگی خود انجام بدهد. به علاوه، این امکان نیز وجود دارد که مشتری خرید خود را با موبایل شروع کند و شخصاً برای دریافت کالا مراجعه نماید.

شاید این سوال برای شما مطرح شده باشد که همه اینها به تجربه کاربری (UX) و اصول طراحی تجربه مشتری (CX) چه ارتباطی پیدا می کند. پاسخ این است که همه چیز به همین تجربه ها بستگی دارد. کار شما به عنوان یک فروشنده، بهبود این تجارب در همه مسیرها و کانال های خرید است تا فرآیند سفر مشتری راحت، خوشایند و بدون هیچ مشکلی انجام بگیرد. چه در حال طراحی وبسایت باشید، یا توسعه یک اپ موبایلی و یا سیستم های تعامل جامع و یکپارچه، در هر صورت باید اطمینان پیدا کنید که مخاطب و مشتری مورد نظر در کل مسیر حرکت خود به سوی انجام عمل مورد نظر و بعد از آن، اوقات مفرح و خوشی را سپری می کند.

متعاقب فراهم آمدن این شرایط، اتفاقات مثبتی به نفع شما و کسب و کارتان رقم خواهد خورد. به عنوان مثال، اگر مشتریان تان خشنود و راضی باشند، مجدداً برای خرید به شما مراجعه خواهند کرد یا با تعریف از شما در نزد دوستان و اطرافیان خود مشتریان جدیدی را به سمت تان ارجاع می دهند. در طرف مقابل، ۸۸ درصد از کاربران اینترنت پس از یک تجربه ضعیف، دیگر به سایت مورد نظر مراجعه نمی کنند. باید به خاطر داشته باشید که ۹۴ درصد از حس و حال اولیه ای که وبسایت در مخاطب ایجاد می کند، به طراحی آن وابسته است که این طراحی به نوبه خود، سبک و سیاق برند و سازمان شما را انعکاس می دهد.

علاوه بر این، چنانچه از فرآیندهای بهتری برای بهبود تجربه کاربری و طراحی استفاده کنید، به طور طبیعی و به شکل همزمان فروش بهتری را نیز تجربه خواهید کرد. در اینجا اما و اگر دیگر جایگاهی ندارد و باید به این پرسش پاسخ بدهیم که چطور؟

ما در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی به شش روش و نکته اشاره خواهیم کرد که به کمک آنها می توانید در آنِ واحد یک تجربه کاربری بهتر را برای مشتری و فروش بهتری را برای خودتان رقم بزنید:

 

  1. سهولت دسترسی و کاربری یک ضرورت است

سهولت دسترسی به همه موارد مورد نیاز، برای بهبود تجربه کاربری مخاطب شما ضروری است. این نیازی است که هیچ سن و سال یا معلولیتی نباید به آن خللی وارد کند. اطمینان پیدا کنید که ویترین مجازی تان برای همه سهل الاستفاده است و مراجعه به بخش های مختلف آن نیاز به توانایی یا اطلاعات پیش زمینه ای خاصی ندارد. این امر به کمک انجام بهینه سازی های فنی امکانپذیر است. به عنوان مثال، استفاده از تگ های متا، متن جایگزین (alt text) و عنوان برای تصاویر می تواند برای افرادی که به هر دلیلی قادر به مشاهده تصاویر مربوطه نیستند سودمند واقع شود. چنانچه از ویدیو استفاده می کنید، حتماً برای آن زیرنویس تهیه کنید تا افرادی که مشکل شنوایی دارند را از جمع مشتریان تان حذف نکرده باشید. برای اطمینان از دقت زیرنویس، ویدیو را به دقت از ابتدا تا به انتها تماشا کنید.

البته توجیه این موارد از نظر تجربه عمومی دشوار است، چرا که بیشتر مواردی که اِعمال می کنید به چشم بسیاری از کاربران نخواهد آمد. در عین حال باید توجه داشته باشید که آنهایی که نیاز به وجود این قابلیت ها را احساس می کنند، نه تنها قدردان شما خواهند بود، بلکه عموماً به مشتریان وفادارتان نیز تبدیل خواهند شد.

 

  1. محتوا پادشاهی می کند

روزگاری که با یک وبسایت ساده و خالی می توانستید گلیم تان را از آب بیرون بکشید به سر رسیده است. امروزه مردم خواهان یک تجربه غنی هستند که تنها از طریق ارائه مستمر محتوای باکیفیت امکانپذیر است. احتمالاً عبارت «محتوا پادشاه است» به گوش تان خورده است. بدانید و آگاه باشید که این جمله هیچگاه به اندازه عصر حاضر مصداق نداشته است.

از این هم مهم تر، باید محتوای ارائه شده را به نحوی تقطیع و سازماندهی کنید که کاربر بدون هیچ دردسر و مشکلی بتواند به چیزی که به دنبال آن است دست پیدا کند. این از طریق یکی از مولفه های طراحی، به نام «سیلوی محتوا» امکانپذیر می شود. سیلوی محتوا یک رویکرد بخش بندی و تقسیم بندی شده به مرور و جابجایی در وبسایت است. برای اطلاعات بیشتر، عبارت Content Silo را در گوگل جستجو کنید.

 

  1. برای فضای منفی ارزش قائل باشید

فضای منفی (Negative Space) همان فضای خالی بین آیتم های محتوایی، متن و عناصر طراحی است که گاهی با عنوان فضای سفید نیز از آن یاد می شود. وجود این فضا یک زنگ تفریح مطلوب در میان هجمه مطالب ارائه شده است که به خصوص در محیط موبایل ضرورت دارد. گاهی اجازه می دهید که پس زمینه محتوا به کاربر رخ بنمایاند و گاهی هم فقط یک فضای سفید است و بس. در هر صورت، استفاده مناسب از این مولفه می تواند به زیباتر و بهتر شدن طرح کلی بینجامد.

تصمیم گیری برای زمان و مکان استفاده از فضای منفی به خلاقیت شما بستگی دارد، اما گاهی برای متمایز شدن و برجسته به نظر رسیدن یک گزینه یا آیتم می توانید از یک فضای خالی در اطراف آن کمک بگیرید.

 

  1. بپرسید

شما می توانید وقت تان را برای حدس زدن یا پیش بینی مواردی که احتمالاً مخاطبان و مشتریان تان واکنش بهتری نسبت به آنها نشان خواهند داد پُر کنید. البته، توجه به آمار و ارقام و نتایج تحلیلی، کار را برای شما آسانتر می کند. بخشی از هدف ما در اینجا این است که قبل از آنکه حتی خود مشتری احساس کند، بدانیم که چه نیاز یا خواسته ای دارد. لذا از ملغمه ای از اطلاعات موجود، رفتار و عملکرد مشتری و روندهای جاری برای تشخیص فرصت های احتمالی استفاده می کنیم.

با وجود اینکه این یک مسیر و روش مهم و کاربردی است، اما راه دیگری هم وجود دارد و آن این است که فقط بپرسید. از نظرسنجی، پرسشنامه و مواردی از این قبیل برای دریافت مستقیم اطلاعات از کاربران وفادارتان استفاده کنید.

ببینید که کاربران شما بیشتر از چه چیز سایت شما لذت می برند، یا برعکس از کدام بخش متنفرند. درباره تجربه هایی که داشته اند سوال کنید، مثلاً بهترین یا بدترین تجربه در استفاده از وبسایت و سایر کانال ها. موشکافی کنید و ببینید که درباره برند و پلتفرم های شما چه احساسی دارند و انتظارات و خواسته هایشان چیست. بیشتر مردم با کمال میل نظرات خود را با شما در میان می گذارند، لذا از این فرصت برای بهبود فرآیند سفر مشتری استفاده کنید.

 

  1. از طراحی شبکه ای (Grid-based) استفاده کنید

طرح های مبتنی بر گرید در سالهای اخیر جایگاه ویژه ای پیدا کرده اند. اگر بخواهیم فقط یک دلیل برای این رواج ذکر کنیم، باید به هماهنگی بسیار خوب اینگونه طرح ها با سیستم ها و طرح بندی های مدرن اشاره کنیم.

گرید ۱۲ ستونه ای که در فریم ورک بوت استرپ (Bootstrap) ارائه می شود بسیار کاربردی است، اما همه از این فریم ورک استفاده نمی کنند. به علاوه، قالب های گرید محور زیادی برای وردپرس، دروپال و سایر سیستم های مدیریت محتوا در دسترس است. حتی می توانید از گریدهای CSS مانند PureCSS استفاده کنید که در صورت لزوم مستقل از فریم ورک کار می کنند.

 

  1. «فولد» دیگر اهمیتی ندارد

منظور از فولد (fold) همان قسمت بالایی صفحه وبسایت، ایمیل یا هر محیط دیگری است که کاربر بدون اسکرول کردن قادر به مشاهده آن است. مدت های مدیدی است که یکی از اصول اصلی طراحی مدرن، گنجاندن و به اصطلاح «چپاندن» همه آیتم های مهم در قسمت بالایی صفحه بوده است، چرا که چشم کاربر در ابتدا به این قسمت می افتد و بر اساس آن برای مطالعه ادامه مطلب تصمیم می گیرد. امروزه دیگر توجه به قاعده بالای فولد ضروری نیست، چرا که به واسطه طرح های واکنشگرا یا ریسپانسیو و طراحی مخصوص موبایل، کاربران دیگر با اسکرول کردن صفحات طولانی آنچنان مشکلی ندارند.

البته هنوز هم بهتر است که جزئیات محرک به عمل را در دید مخاطب قرار بدهید، اما این لزوماً به معنای گنجاندن همه چیز در همان قسمت بالایی نیست. در واقع، دیگر نباید تأکید سابق را روی این قاعده داشته باشید.

 

تجربه کاربری، مقصد و مقصود طراحی مدرن است

با وجود اینکه شاید این عنوان کمی احساسی و ادبی به نظر برسد، اما چیزی جز حقیقت محض نیست. هنگامی که سخن از طراحی مدرن –چه در وب و چه برای اپ- به میان می آید، تجربه کاربری شاه کلیدی است که قفل های پیش روی مشتری را باز کرده و مسیر را هموارتر می کند، یا حداقل مانع اضافی بر سر راه وی قرار نمی دهد. به هر حال، طبیعتاً هیچ کس تمایل ندارد که از اپ یا وبسایتی استفاده کند که وی را گیج می کند یا اعصابش را به هم می ریزد. این مخصوصاً در مورد دستگاه های همراه و موبایل مصداق بیشتری دارد.

با در نظر داشتن مواردی که در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به آنها اشاره شد، اطمینان پیدا می کنید که سفر مشتری در کمال آرامش و بدون یا با حداقل مشکلات انجام می شود. نتیجه کار، یک معامله برد-برد خواهد بود: یک مشتری راضی خواهید داشت که با کمال میل باز هم از شما خرید می کند و حتی احتمالاً دوستان و اعضای خانواده خود را نیز برای خرید از شما تشویق خواهد کرد.


نویسنده این مطلب خانم لِکسی لو است. خانم لو یک طراح وب و کدنویس و همچنین نویسنده محتوای اینترنتی است.

 

استندآپ کمدی بداهه چگونه می تواند به فروش کمک کند

استندآپ کمدی بداهه یا ایمپراو (Improv) نوعی از کمدی است که بر پاشنه بداهه پردازیِ آنی و در لحظه می چرخد. من برای تمرین سخنرانی در جمع شرکت در کلاسهای کمدی بداهه را آغاز کردم و باید اذعان کنم که واقعاً معتاد شدم، چرا که ایمپراو کاملاً در طرف مقابل اجراهای خسته کننده از پیش تمرین شده قرار می گیرد؛ همه چیز به طرز غریبی جنون آمیز و آزاد است. کمدی بداهه به جای تریبون و عصا قورت دادن، روی تخیل و شادمانی تکیه می کند. در واقع، کمدی بداهه می تواند برای تقویت اعتماد به نفس و راحت تر شدن صحبت کردن در جمع به شما کمک کند، اما مزایای آن به همینجا ختم نمی شود. کمدی بداهه می تواند شما را پویاتر، خوش بین تر و قابل درک تر کند و از شما یک هم تیمی بهتر و در ابعاد مختلف، یک فروشنده بهتر بسازد.

احتمالاً کنجکاو شده اید که این کمدی بداهه چه سبک و سیاقی دارد. برای آشنایی با ایمپراو، این تمرین را انجام بدهید: من یک کلمه به شما می دهم، شما چشم تان را از صفحه مانیتور یا گوشی بر می دارید و به اولین هفت صفتی فکر می کنید که به ذهن تان می رسد.

شروع می کنیم، کلمه: «شرکت»

۱،۲،۳،۴،۵

چطور بود؟ احتمالاً همینطور که جلو می رفتید، کار دشوارتر می شد، چرا که کفگیر پاسخ های آماده مغزتان به ته دیگ می رسید. دلیل این محدودیت ذهنی این است که شما یک فیلتر فعال در ذهن تان دارید که به شما می گوید که قبل از صحبت کردن باید فکر کنید. قطعاً این حرف بیراهی نیست، اما در کمدی بداهه باید این فیلتر را بردارید و یاد بگیرید که اولین چیزهایی که به ذهن تان می آید را بیرون بریزید. معمولاً بعد از پنجمین صفت، ذهن ناخودآگاه شما شروع به تولید پاسخ هایی می کند که از آن فیلتر عبور می کنند و مستقیماً از دل بر می آیند. این پاسخ ها می توانند مضحک به نظر برسند، چون به طرز آزاردهنده ای صادقانه به نظر می رسند.

شاید کمدی بداهه به نظر دشوار برسد، اما اینطور نیست. فقط باید قوانین آن را تمرین کنید. ما در ادامه این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی به ۵ قانون از کمدی بداهه اشاره می کنیم که با به کارگیری آنها در حرفه فروشندگی خود خواهید دید که چگونه قواعد کمدی آزاداندیش مبتنی بر بداهه پردازی می تواند از شما یک فروشنده کارآمدتر بسازد:

 

قانون شماره ۱: «بله، و …»

همیشه بپذیرید و پیشنهاد بدهید. نگویید «خیر»، بگویید «بله!» و ادامه بدهید. در کمدی بداهه اگر یک نفر به شما یک خرچنگ خیالی بدهد، آن را می گیرید و شروع به پخت و پز می کنید. حتی اگر خرچنگ دوست ندارید، به هر حال می گویید «بله» و سپس جهت داستان را عوض می کنید. از این طریق، فضا به یک سمت و سوی مثبت به پیش می رود.

به عنوان فروشنده: انسان مثبت تری خواهید شد. شما متوجه می شوید که چقدر با کلمه قدرتمند «نه» یکدیگر را آزار می دهیم و اصطکاک غیرضروری ایجاد می کنیم. شما خودتان را به زره «بله» مجهز می کنید که ادامه تعامل را امکانپذیر می سازد. حتی اگر با طرف مقابل هم عقیده نیستید، می توانید بگویید «بله، و …» تا جهت گفتگو را عوض کنید یا مودبانه واقعیات را به اطلاع وی برسانید. از این طریق به کسی تبدیل خواهید شد که همه به دنبال تعامل با وی هستند و این باعث می شود که در داخل و خارج از شرکت به یک آچار فرانسه تبدیل شوید.

 

قانون شماره ۲: مشارکت کنید

به این منظور، باید ارزش آفرینی کنید، سود و منفعت برسانید و منفعل نباشید. کسی که می گوید «حالا چکار کنیم؟» همه مسئولیت ها را به دوش همکار کمدین خود می اندازد تا برای حرکت بعدی تصمیم بگیرد. اینطور نباشید. با ارائه پیشنهاد، مسئولیت بپذیرید. به جای آنکه به مشتری بالقوه ایمیل بزنید که «چه وقتی برای ملاقات مناسب است؟» خودتان زمان هایی را پیشنهاد بدهید که با برنامه شما همخوانی دارند. اگر دیدید که یکی از هم تیمی هایتان روی صحنه کم آورده، خودتان را جلو بیندازید و او را نجات بدهید. همیشه باید به یکدیگر کمک کنید و کاری کنید که همگی خوب و بهتر به نظر برسید.

به عنوان فروشنده: یک هم تیمی بهتر می شوید. متوجه خواهید شد که درک شما از فضای پویای کار گروهی افزایش پیدا کرده است. هنگامی که به گوش تان می خورد که فروشنده های هم تیمی دیگرتان با تماس های دشواری دست و پنجه نرم می کنند که پیشبرد فرآیند فروش را غیرممکن می سازد، ماژیک را بر می دارید و توصیه های کاربردی یا حامیانه خود را روی وایت بورد می نویسید. اگر ببینید که یک سخنران مهمان از یک جماعت ساکت سوالی می پرسد و کسی صدایش در نمی آید، شما دست تان را بالا می برید و او را نجات می دهید. از این طریق، روحیه کار تیمی تان تقویت خواهد شد و به یک شریک کاری کارآمد و یک مرجع تبدیل می شوید.

قانون شماره ۳: خیلی زور نزنید!

هنگامی که تلاش می کنید تا بامزه باشید، شوخ طبعی تان از بین می رود، چرا که اصالت و صداقت از میان رفته است. اگر خودتان باشید، موقعیت های بامزه به صورت طبیعی پیش می آیند. اگر کمدینی را دیده باشید که هیچ کس به او نمی خندد و برایش ناراحت شده باشید، دقیقاً می دانید که این چه وضعیت آزاردهنده ای است.

این به اصطلاح «زور نزدن» یکی از موثرترین پادزهرهای آفت کسب و کارهای مدرن نیز محسوب می شود: صحبت های قلمبه سلمبه سازمانی. این زبانی است که مملو از لغات خاص و سنگینی است که هضم آنها آسان نیست. این یک زبان تصنعی است و مردم هم فوراً متوجه آن می شوند. به کمک کمدی بداهه، بیشتر از کلمات ملموس استفاده می کنید و هر چیزی را همانطوری که هست مطرح می کنید و مردم هم به همین خاطر به شما علاقمند می شوند.

به عنوان فروشنده: ارتباط برقرار کردن با شما آسانتر می شود. در محیط کار از علامه دهر بودن و همه کس بودن برای همه دست بر می دارید. اجازه می دهید که شخصیت تان نمود پیدا کند. هنگامی که پاسخی را نمی دانید، ظاهرسازی نمی کنید، بلکه در عوض به مشتری می گویید که بعداً تماس خواهید گرفت و پاسخ کامل را ارائه خواهید داد. ضمناً از واکنش به هر جمله با کلمه «عالیه» دست بر می دارید؛ کاری که حالت پیش فرض بسیاری از فروشندگان است. خیلی از چیزهایی که مشتری به زبان می آورد عالی که هیچ، حتی خوب هم نیستند، بنابراین صادق باشید. با تلاش نکردن برای اینکه بی نقص به نظر برسید، بیشتر بُعد انسانی خود را نشان می دهید و تعامل پذیرتر و قابل اعتمادتر به چشم می آیید. مشتریان احساس می کنند که با بقیه فرق می کنید و کسی هستید که می تواند محرم آنها باشد. در این حالت، گفته های رقبا را هم با شما در میان می گذارند که در یک بازار رقابتی می تواند به سود شما باشد.

 

قانون شماره ۴: کاری کنید که همکارتان خوب به نظر برسد

در کمدی بداهه باید هر کسی و هر کاراکتری باشید که صحنه می طلبد. گاهی باید یک آدم خل وضع باشید، در حاشیه قرار بگیرید یا نقش مخالف خوانی را بر عهده بگیرید که طرف مقابل تان به آن واکنش نشان می دهد. گاهی باید یک گوژپشت خوش برخورد باشید، یا یک خدمتکار مجنون یا یک معدنچی بی سواد. در هر صورت، جالبی همه اینها به این است که هیچ وقت نمی دانید که چه نقشی را باید برعهده بگیرید. این هیچ ایرادی ندارد، چرا که معمولاً هنگامی که با بی اطلاعی از نقش تان راحتید و روی کمک به دیگران برای پیدا کردن نقش شان تمرکز می کنید اتفاقات خارق العاده ای روی می دهد.

به عنوان فروشنده: پویاتر و فعالتر می شوید. پیش نیاز ناراحتی و درماندگی، انتظارداشتن از دیگران است و کمدی بداهه به شما یاد می دهد که هیچ انتظاری نباید داشته باشید. فارغ از اینکه چه نقش و کاری به شما محول می شود، پویا و کارآمد باقی می مانید. هنگامی که یکی از مشتریان همیشگی تان تماس می گیرد و می گوید که این ماه از رقیب شما خرید خواهد کرد، می خندید و با کلام تان او را منصرف می کنید. هنگامی که یک مشاور چوب لای چرخ تان می گذارد، هنرمندانه آن چوب را بر می دارید. از این طریق به قدرت بلامنازعی تبدیل می شوید که شکست را نمی پذیرد و در به سرانجام رساندن فروش در دقیقه نود مهارت پیدا خواهید کرد.

 

قانون شماره ۵: داستان بگویید

این همانجایی است که همه چیز را در قالب یک طرح روایت گونه به هم پیوند می زنید. در کمدی بداهه با هیچ شروع می کنید، اما همینطور که برای هم اسم انتخاب می کنید، از گذشته ها می گویید و شخصیت می سازید، یک داستان جذاب شکل می گیرد. در فروش هم با یک صفحه سفید شروع می کنید و داستانی را روی آن می نویسید که مشتری بالقوه مایل به شنیدن آن است. شاید در طول فرآیند اکتشافی خود متوجه بشوید که طرف مقابل شما قبلاً از یک فروشنده دیگر زخم خورده، شرکت متبوعش به دنبال رشد سریع است، یا اینکه پشتیبانی اولویت درجه یک آنهاست. شما همه قطعاتی که برای معرفی سرویس یا محصول خود نیاز دارید تا مشتری احساس کند که آن سرویس یا محصول با نیازهای وی منطبق است را در اختیار دارید. اینجاست که باید داستانی که از اکتشافات تان شکل گرفته را روایت کنید.

به عنوان فروشنده: از دید مشتری، ارزش آفرین تر به نظر می رسید. کمدی بداهه به شما کمک می کند تا در بیان منافع و ارزش محصولات یا خدماتی که ارائه می دهید به درجه استادی برسید. از آنجایی که به توجه به جزئیات و ریزه کاری ها عادت کرده اید، جزئیات بیشتری از مشتریان بالقوه به چشم تان می آید و در خاطرتان باقی خواهد ماند. به اینکه طرف مقابل اهل کجاست، آیا بچه دارد، چه علایقی دارد و مواردی از این قبیل هم توجه می کنید و همه ویژگی های محصول یا سرویس تان را در قالب داستانی روایت می کنید که مشکلات یا نیازهای او را هدف قرار می دهد. «فلانی، پشتیبانی این نرم افزار فوق العاده ست. به عنوان یک مادر حتماً اهمیت اینکه یک نفر ۲۴ ساعته و هر روز هفته در دسترس باشه تا به مشکلات احتمالی رسیدگی کنه رو درک می کنید؛ ما اینچنین دیدگاهی به کارمون داریم.» در نتیجه، بیشتر به مذاق مشتریان بالقوه خوش می آیید و در رقابت با رقبا پیروز میدان خواهید بود.

 

حرف آخر

دقت کردید؟ خیلی سخت بود؟ تمرین روی این قوانین را شروع کنید تا متوجه اثر فوری آنها روی کارتان بشوید. بداهه پردازی به شما کمک می کند تا در هر شرایطی بیشتر احساس راحتی کنید تا بتوانید عملکرد بهتری داشته باشید. کمدی بداهه به شما امکان می دهد تا گاهی فیلتر ذهنی تان را خاموش کنید و آنچه که در دل دارید را به زبان بیاورید، فاصله ها را از میان بردارید و اعتماد ایجاد کنید. علاوه بر اینها، سرعت عمل شما را نیز افزایش می دهد و عملکرد شما در فروش را به طور کلی تقویت خواهد کرد. پیشنهاد می کنم که از مزایای این کمدی مبتنی بر آزاداندیشی در راستای پیشبرد کارتان در دنیای فروش بهره برداری کنید.

نویسنده اصلی این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای کریس گیلِسپای است. آقای گیلسپای یک نویسنده فریلنسر و بنیانگذار شرکتی است که به رشد کسب و کارهای نوپا، شرکت های تکنولوژی محور و موسسات غیرانتفاعی کمک می کند.

 

 

۷ نکته برای بهینه سازی و تقویت تیم فروش

در فروش B2B (کسب و کار به کسب و کار یا بنگاه به بنگاه) برای به سرانجام رساندن فروش باید از هر امتیاز و امکاناتی که در دسترس شما قرار دارد کمک بگیرید. استراتژی، تکنولوژی و یک تیم فروش قوی و بهینه شده، مواد لازم برای ایجاد روابط قوی و ماندگار با مشتری و افزایش فروش به شمار می روند.

بهینه سازی و تقویت تیم فروش یک فرآیند مستمر و تکراری است که برای افزایش درآمد کسب و کارتان ضروری است. نکاتی که در ادامه این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به آنها اشاره می کنیم به شما کمک خواهد کرد تا در مسیر مناسب در جهت این امر قدم بردارید:

 

  1. اطلاعات و داده های فروش را زیر نظر گرفته و ارزیابی کنید

بدون زیر نظر گرفتن داده های فروش و ارزیابی نتایج، تلاش در جهت بهینه سازی و تقویت تیم فروش یک کار بی ثمر خواهد بود. زیر نظر داشتن اطلاعات و آمار فروش، آمارهایی را در اختیار تیم فروش تان قرار می دهد که به کمک آنها می توانند متوجه شوند که در حال حاضر چه فعالیت هایی به عنوان بخشی از فرآیند فروش انجام شده و چه کارهایی برای اصلاح و بهبود شرایط موجود باید انجام بگیرد.

در همین راستا، باید حتی مواردی مانند بازدیدهای وبسایت تان را هم زیر نظر بگیرید، چرا که زیر نظر گرفتن همین موارد جزئی و ارزیابی آنها می تواند به شما کمک کند تا مثلاً در این نمونه متوجه بشوید که کاربران از کجا به وبسایت تان هدایت شده اند و با توجه به صفحاتی که به آنها مراجعه کرده اند از تمایلات و نیازهایشان هم سر در بیاورید. به علاوه، می توانید از ابزارهای فروش اجتماعی یا فروش ۲ نیز استفاده کنید و رفتارها، علایق و سوابق جستجوی مشتریان بالقوه را زیر نظر بگیرید.

 

  1. یکپارچه سازی و ایجاد هماهنگی هر چه بیشتر بین بخش های فروش و بازاریابی

یک روش دیگر برای بهینه سازی تیم فروش و کسب درآمد بیشتر، ایجاد هماهنگی و قرابت بیشتر بین تیم فروش با تیم بازاریابی است. هر دوی این گروه ها اهداف مشترکی (مانند رشد و درآمد بیشتر) را دنبال می کنند، اما شاید همیشه با هم اتفاق نظر نداشته باشند.

چه بسا تیم فروش شرکت شما غرق در این اندیشه باشد که چرا خودش باید مشتری راغب تولید کند و از طرف دیگر، بخش بازاریابی هم به این فکر می کند که چرا مشتریان راغبی که برای بخش فروش ارسال می شوند توسط آنها نادیده گرفته می شوند. از هر زاویه ای که به این وضعیت نگاه کنید، این دو تیم باید روشی برای تعامل دوجانبه موثر داشته باشند تا به بهینه سازی مورد نظر دست پیدا کنید.

از جمله گزینه هایی که برای هماهنگ سازی بیشتر بازاریابی و فروش می توانید مد نظر قرار بدهید می توان به این موارد اشاره کرد:

  • یک قیف فروش/بازاریابی مشترک ایجاد کنید. به کمک یک قیف اشتراکی، هر تیم در جریان فعالیت های جاری تیم دیگر قرار می گیرد.
  • مسئولیت خواهی مشترک: هر چه مسئولیت ها بهتر بین دو تیم به اشتراک گذاشته شوند، بهتر می توانید فاصله موجود در نتایج ملموس را پر کنید.
  • گسستگی ها را پیدا و حل و فصل کنید. برنامه ها را به صورت مشترک تهیه و اجرا کنید، اهداف و فرآیندهای هر تیم را بررسی کرده و در فواصل زمانی معین با هم جلسه بگذارید.

 

  1. فرآیند مدیریت مشتریان راغب را بهینه سازی و تقویت کنید

در فروش B2B، فرآیند مدیریت مشتری راغب یک فرآیند ضروری و حیاتی است. بهینه سازی این فرآیند در نهایت باعث می شود که مشتریان باکیفیت تر و بهتری برای محصولات یا خدمات تان داشته باشید.

از جمله گزینه هایی که می تواند در جهت بهینه سازی فرآیند مدیریت مشتری راغب به شما کمک کند می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • غافل نشدن از درخواست های مشتریان کنونی: این همچنان فرصت خوبی برای فروش بیشتر به مشتری مزبور یا فروش از طریق ارجاع محسوب می شود.
  • بررسی و امتحان کردن تبدیل صفحات فرود مختلف: صفحات فرود مختلف را تست کنید تا ببینید که کدامیک نتایج بهتری را برای شما به ارمغان می آورد.
  • نظارت بر نوع و منابع مشتری راغب: زیر نظر گرفتن این مولفه ها امکان بررسی پیشنهادات و کانال های مختلف جذب مشتری را فراهم می کند.

 

  1. فرآیند پرورش مشتری راغب (Lead Nurturing) را کارآمدتر کنید

پرورش موثر مشتری راغب یکی از مهم ترین مراحل فروش B2B به شمار می رود. اگر پیش از آنکه یک مشتری راغب برای خرید آمادگی داشته باشد با او تماس بگیرید، احتمالاً فرصت فروش را از دست خواهید داد. به کمک استفاده از یک فرآیند موثر برای پرورش مشتری راغب، با مشتری رابطه ایجاد می کنید و هنگامی که برای خرید آماده شد، حق فروش محصول یا سرویس تان را به او به دست می آورید.

در این راستا، گزینه های زیر را مد نظر داشته باشید:

  • عجله نکردن در تماس با مشتری بالقوه
  • فقط روی فروش تمرکز نکردن؛ با مشتری رابطه ایجاد کنید
  • فراموش نکردن مشتریان بالقوه فعلی
  • استفاده از رویکرد عضویت دومرحله ای برای کمپین های ورود و جذب مشتری راغب

 

  1. توانمندسازی و انگیزه بخشیدن به اعضای تیم

قدرت پشتوانه کسب و کارهای بزرگ، تیم های قوی و توانمندی هستند که برای آنها کار می کنند. اگر تیم فروش شما انگیزه یا توانایی لازم برای انجام کارهای بزرگ را نداشته باشد، کسب و کار شما با خطر شکست مواجه خواهد شد.

از جمله روش های موثر برای انگیزه بخشیدن و توانمندسازی می توان به این موارد اشاره کرد:

  • ارائه ابزارهای مناسب به اعضای تیم های فروش و بازاریابی
  • اجازه دادن به کارکنان برای استفاده از ایده ها و روش های مختلف فکری در کار
  • انگیزه دادن به اعضای تیم با ارائه مشوق و پاداش بر اساس عملکرد
  • قدرت دادن به اعضا با دادن اختیار ارائه مشوق به مشتریان بالقوه به آنها

 

  1. شخصیت ها (پرسونا) ی خریداران را درک کنید

یکی از مهارت های مهم در فروش B2B، درک پرسونا (Persona) یا شخصیت خریدار است. برای اینکه بتوانید این پرسونا را واقعاً درک کنید، باید از آمار و ارقام فراتر بروید.

ویژگیهایی که در شخصیت خریدار باید روی آنها تمرکز کنید عبارتند از:

  • علایق و مواردی که به آنها علاقه ای ندارند
  • رفتار خرید
  • انگیزه منطقی برای خرید محصولات و خدمات
  • احساسات و عواطفی که باعث خرید می شوند

اساساً باید در لایه های انسانی با خریداران ارتباط برقرار کنید. شما باید آنها را به عنوان یک اسم و انسان و نه آمار و ارقام نموداری در نظر بگیرید. به خاطر داشته باشید که مشتریان بالقوه شما در درجه اول انسان و سپس خریدار شما محسوب می شوند.

 

  1. استقبال از فروش ۲٫۰

تکنولوژی، روش پیداکردن اطلاعات و خرید محصولات را برای مشتریان بالقوه ما تغییر داده است. در حال حاضر، قدرت در دست مشتری است و تاثیر استفاده انحصاری از روش های سنتی فروش، هر روز در مقایسه با روز قبل از آن کاهش پیدا می کند.

هنگامی که تکنولوژی های دیجیتال را با تکنیک های فروش سنتی در هم می آمیزید، چیزی که به دست می آورید همان فروش ۲٫۰ است. استقبال از این مولد فروش B2B دوباره قدرت را به تیم فروش شما بر می گرداند و آنها را در جهت استفاده از فروش اجتماعی برای ایجاد رابطه و انجام فروش توانمند می سازد.

نکاتی که در قالب این مطلب به آنها اشاره شد، نقطه آغازینی را برای بهینه سازی تیم فروش و بهبود نتایج فروش تان رقم می زند. برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه فروش و تقویت استراتژی های خود می توانید به سایر مقالات بخش آموزش فروش مراجعه کنید.


نویسنده این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای انتشار در مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای بیل بینچ است. آقای بینچ، مدیر بخش های فروش و موفقیت مشتری و ستون رشد سریع فروش یکی از شرکت های مطرح ایالات متحده در حوزه فروش (بنا بر ادعای خود شرکت مزبور) است.

تاثیر زمان واکنش به مشتری راغب (lead) بر فروش

متاسفانه اجبار به وجود یک فاصله زمانی بین ابراز تمایل مشتری راغب با پاسخ بخش فروش به این علاقمندی یکی از مواردی است که مدت ها در دنیای فروش رایج بوده است. یک مطالعه که توسط یکی از اساتید دانشگاه MIT با مشارکت یکی از شرکت های فعال در زمینه فروش انجام شد نشان داد که صبر کردن حتی فقط به اندازه یک ساعت برای تماس و صلاحیت سنجی مشتری راغب می تواند احتمال موفقیت فروش را به میزان قابل توجهی کاهش بدهد.

از طرف دیگر، این تحقیق نشان داد که در صورتی که تماس با مشتری راغب به جای ۳۰ دقیقه، تنها با یک فاصله زمانی ۵ دقیقه ای انجام شود احتمال برقراری تماس تا ۱۰۰ برابر افزایش پیدا خواهد کرد. علاوه بر این، شانس عبور مخاطب از مرحله صلاحیت سنجی مشتری راغب نیز در صورت تماس در فاصله زمانی ۵ دقیقه ای بیشتر خواهد بود.

این تفاوت های قابل توجه که صرفاً به خاطر پیگیری در خارج از موعد مناسب ایجاد می شود برای فروشندگانی که به دنبال موفقیت بیشتری در فروش هستند هشدار دهنده است.

یک بررسی دیگر نیز تلاش کرد تا زمان واکنش به مشتریان راغب و استراتژی های پرورش مشتری راغب ۷۰۰ شرکت را زیر نظر گرفته و ارزیابی کند. برای شروع فرآیند نظارت و پیگیری، به هر شرکت یک فرم ثبت اطلاعات داده شد.

نتایج حاصل از این نظرسنجی واقعاً شگفت انگیز و غافلگیرکننده بود. مهم ترین یافته های آن عبارتند از:

  • تنها ۴٫۶ درصد از کسب و کارها از استراتژی هایی استفاده می کردند که مبتنی بر استفاده همزمان از تلفن و ایمیل بود؛
  • کمتر از ۵ درصد از آنها در طول ۲۴ ساعت اولیه پس از مشاهده چراغ سبز مشتریان راغب با آنها تماس می گرفتند؛
  • زمان واکنش بخش فروش در مورد ایمیل ، ۱۹ ساعت و ۳۱ دقیقه بود؛
  • زمان واکنش بخش فروش در مورد تلفن، ۳۶ ساعت و ۵۷ دقیقه بود؛
  • در ۴۵٫۲ درصد از موارد، تیم های فروش شرکت ها اصلاً به ابراز علاقه مشتری راغب پاسخی نداده بودند.

حداقل چیزی که این بررسی ها به وضوح نشان می دهد این است که یکی از موثرترین روش ها برای عبور مشتریان بیشتر از مرحله صلاحیت سنجی، کاهش قابل توجه زمان واکنش بخش فروش است.

اگر شما هم به اندازه ما نسبت به تاثیر پاسخ و پیگیری به موقع متقاعد شده اید، به منظور افزایش موفقیت خود در فروش به تاکتیک هایی که در ادامه این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی به آنها اشاره خواهیم کرد توجه کنید:

 

  1. فروش و بازاریابی را با یکدیگر هماهنگ و همگام کنید

بدون وجود هماهنگی درست و مناسب فی ما بین بخش های فروش و بازاریابی، هیچ بعید نیست که سرنخ بسیاری از مشتریان راغب به راحتی از دست تان در برود. با تعیین دقیق زمان و چگونگی انتقال مشتریان راغب به بخش فروش، هر تیم می تواند روی کاری که برای آن ساخته شده تمرکز کند.

 

  1. تعریف یک مشتری راغب شایسته را مشخص کنید

برای تعیین یک تعریف واضح و دقیق از مشتری راغب بر اساس ویژگی های جمعیت شناسی و رفتاری با تیم بازاریابی همکاری کنید. هنگامی که بخش بازاریابی فقط مشتریان راغب مناسب و شایسته را به بخش فروش انتقال می دهد (و بقیه را پرورش می دهد)، بخش فروش می تواند روی بهترین مشتریان راغب تمرکز کند و فضای لازم برای ارتباط با مشتریان راغب جدید به سرعت فراهم می آید.

 

  1. زمان پاسخدهی و پیگیری را کوتاهتر کنید

زمان پاسخ و پیگیری تیم فروش را زیر نظر بگیرید تا مشخص شود که سرعت پاسخگویی بخش فروش به مشتریان راغب جدید چقدر است. سپس هدفگذاری کنید تا این بازه زمانی تا جایی که امکان دارد کوتاهتر شود. هر چه بخش فروش بتواند به بازه زمانی ۵ دقیقه ای نزدیکتر شود، احتمال موفقیت در صلاحیت سنجی و در نهایت، تبدیل به مشتری بالفعل افزایش پیدا خواهد کرد.

 

حرف آخر

با توجه به مطالعات و تحقیقات انجام گرفته و بر خلاف تصور بسیاری از فروشندگان، هر چه فاصله زمانی بین ابراز تمایل مشتری و پیگیری تیم فروش کمتر باشد بهتر است. در واقع، به منظور افزایش شانس موفقیت در فروش، باید این بازه زمانی را به چیزی در حدود ۵ دقیقه کاهش بدهید. در همین راستا باید بین تیم فروش و تیم بازاریابی هماهنگی بیشتری ایجاد کنید، تعریف مشتری راغب را به وضوح مشخص کنید و همچنین فاصله زمانی موجود را زیر نظر گرفته و تعیین کنید و سپس در جهت کاهش هرچه بیشتر آن برنامه ریزی کنید.

چگونه از خستگی در فروش جلوگیری کنیم

خستگی به طُرُق مختلفی خودش را نشان می دهد و این بر عهده مدیریت و کارشناسان فروش است که با انجام سنجش و ارزیابی های مورد نیاز برای تعیین شرایط خود و کارکنان به این درک برسند که چه زمان بیش از حد توان شان از خود یا اطرافیان شان کار می کشند. من با سابقه ای که در زمینه امداد و نجات داشته ام می توانم این را به یک پیاده روی بسیار طولانی تشبیه کنم: حالتی که تصور می کنید که اگر بدون توقف حرکت کنید، سریع تر پیش می روید و زودتر به مقصد خواهید رسید. در حالیکه در واقع، اگر به طور منظم و حساب شده ای به خودتان استراحت ندهید، حرکت تان لاک پشتی می شود و کم کم تصمیمات نادرستی می گیرید. دقیقاً به همین دلیل است که مردم در دل کوه، جنگل و بیابان گم می شوند.

این وضعیت در دنیای فروش هم مصداق دارد. چنانچه خودتان را دوازده ساعت برای مشتری یابی در پشت رایانه به چهارمیخ بکشید و استراحت نکنید، عملکرد بسیار ضعیفی پیدا خواهید کرد. این برای دوره های کوتاه مدت می تواند قابل تحمل باشد، اما شما به عنوان یک فروشنده شانس و فرصتی برای انجام دوباره برخی از کارها پیدا نمی کنید. به عنوان نمونه، شما فقط یک بار برای گذاشتن یک تاثیر اولیه قوی بر مشتری بالقوه فرصت دارید. فقط یک بار می توانید برای شناسایی تماس بگیرید، و فقط یک بار می توانید محصول یا سرویس مورد نظر را به یک مدیرعامل معرفی کنید. اگر در این لحظه های حساس نتوانید عملکرد مناسبی را از خود نشان بدهید، فروش چندانی را به سرانجام نخواهید رساند.

خستگی، عملکرد کلی شما در همه چیز را تحت تاثیر قرار می دهد، اما بیش از همه ضعف شما در فروش مشهود خواهد بود:

با وجود اینکه شما به عنوان یک فروشنده در نیروگاه اتمی یا روی تانکر بنزین کار نمی کنید، اما باز هم اشتباهاتی که در هنگام خستگی مرتکب می شوید تاثیر بسیار مخربی را بر کار و حرفه شما بر جای می گذارند. سازمان بهداشت و ایمنی کانادا اعلام کرده است که تاثیر خستگی مفرط شبیه به اثرات مصرف بیش از حد مسکرات است:

  • کاهش توانایی تصمیم گیری؛
  • افزایش قضاوت های اشتباه؛
  • تضعیف مهارت های ارتباطی؛
  • کاهش زمان واکنش؛
  • افزایش تمایل برای ریسک (البته نه از نوع حساب شده و مفید)؛
  • حساسیت بیش از حد.

این اثرات بعد از ساعات کاری نیز به جان شما می افتند و چندین روز گریبانگیرتان باقی می مانند. در این حالت، تاثیر اولیه ضعیفی را در ذهن مشتریان از خود بر جای می گذارید، از تماس های شناسایی خود عواید کمتری به دست می آورید، و به طور مرتب در مذاکرات شکست می خورید. نام مشتریان شرکت در ذهن تان نمی ماند، از سرنخ هایی که حاکی از موعد مناسب و مقتضی برای سکوت است غافل می شوید، و از اینکه مشتریان بالقوه آن کارهایی که مد نظر شماست را انجام نمی دهند می رنجید. مشتریان به تماس های شما جواب نمی دهند و کارآمدی و بهره وری تان سقوط می کند. مدیر شرکت به شما گیر می دهد، بیشتر می رنجید و مشکلات تان مضاعف می شود.

اگر همین روند برای مدتی ادامه پیدا کند، آمار فروش تان کمتر و کمتر می شود و بالاخره امنیت شغلی شما به مخاطره خواهد افتاد. از همه اینها مهم تر این است که تاثیر خستگی در بلندمدت، فرسودگی است. هزینه ای که برای ساعات طولانی کار باید بپردازید فقط خواب کمتر نیست؛ علایق شخصی و زندگی اجتماعی شما نیز تحت تاثیر قرار می گیرد و اساساً انگیزه رفتن به سر کار را از دست خواهید داد.

اما چطور این خستگی مفرط را شناسایی کنیم؟ کافی است که به اشتباهات رفتاری و گفتاری تان توجه کنید. این در امداد و نجات هم کاربرد دارد: هنگامی که کسی سکندری می خورد، مِن مِن می کند یا رفتارهای تکراری بی هدف از خود نشان می دهد، باید به او توجه بیشتری کرد. مغز و بدن این فرد خسته شده و او نمی تواند تصمیمات خوبی بگیرد. این همانجایی است که نقشه را سر و ته می گیرد و در تاریکی گم می شود.

در فروش هم این همانجایی است که یک رقم اعشار اشتباه می کنید، در اسلایدهای خود از لوگوی یک شرکت دیگر استفاده می کنید، در وسط جمله یادتان می رود که چه می گفتید، و در سوالات مهم و اساسی مخ تان هنگ می کند. به خاطر این وضعیت به مشتریان شما بر می خورد و در فروش، نظر مشتری حرف اول را می زند. در این حالت به خاطر گسست ارتباطی موجود نمی توانید معاملات را به جایی برسانید. اما این وظیفه شما و تیم فروش است که یکدیگر را از این وضعیت نجات بدهید.

کارشناسان فروش چگونه می توانند از خستگی مفرط در امان بمانند؟

  1. هشت ساعت بخوابید

این چیز ساده ای است، اما ارزش ذکر کردن را دارد، چرا که علیرغم آگاهی تان از ضرورت خواب کافی، احتمالاً آنقدر که باید و شاید نمی خوابید. شما به عنوان یک فروشنده ساعت های طولانی مشغول هستید، صبح زود از خواب بر می خیزید و آنقدر بیدار می مانید تا کار به سرانجام برسد. مخصوصاً در انتهای ماه یا فصل احساس می کنید که با کار بیشتر می توانستید عملکرد بهتری را از خود نشان بدهید. اما به خاطر داشته باشید که هیچ حجمی از کافئین نمی تواند شما را به فروشنده درجه یکی که باید باشید تبدیل کند و مغز شما برای برنده شدن در معاملات به خواب نیاز دارد. راه حل این مشکل هم این است که برنامه ریزی کنید و ساعت مشخصی را برای اتمام کار در نظر بگیرید.

 

  1. از تفریح و سرگرمی غافل نشوید

شاید به پیاده روی در پارک یا کوه و جنگل علاقه دارید. شاید هم دوست دارید که در باشگاه ورزش کنید، یا اینکه با دوستان تان شام بخورید. سرگرمی مورد علاقه شما هر چه که هست، خودتان را از خوشی و هیجانی که تعادل و انگیزه شما در طول روز را حفظ می کند محروم نکنید. من فروشنده های بسیاری را می شناسم که حتی یک روز از تایم باشگاه خود را هم از دست نمی دهند، چرا که ارتباط تنگاتنگ آن با عملکرد خود را به وضوح احساس می کنند. چیزی که به شما «حال» می دهد را پیدا کنید و برایش وقت بگذارید. اگر دوره های فروش شما ماهانه است، می توانید این فعالیت ها را در سه هفته ابتدای ماه بگنجانید و بپذیرید که هفته چهارم مختص کار فشرده است.

 

  1. کار را با خود به خانه نبرید

اجازه بدهید که از شما بپرسم: چند بار در طول مطالعه این مقاله تلفن یا ایمیل تان را چک کرده اید؟ ما به عنوان فروشنده، به این پیام ها معتاد شده ایم، چرا که کار و زندگی مان به آنها وابسته است. آیا هرگز اتفاق افتاده که چشم باز کرده باشید و ببینید که مرتب دارید ایمیل و گوشی تان را در یک چرخه بی نهایت چک می کنید؟ برای خود من چنین وضعیتی پیش آمده است. هنگامی که کار را با خود به خانه می برید، مغزتان برای نفس کشیدن وقت پیدا نمی کند. بنابراین، اوقاتی را به عنوان زمان «تلفن و پیام، ممنوع!» تعیین کنید.

 

  1. زمان پایان کار را مشخص کنید

یک تحقیق نشان می دهد که کارکنانی که به اجبار باید تعداد ساعات مشخصی را مشغول به کار باشند با توسل به مواردی مانند شبکه های اجتماعی، روشهایی برای خوشایندتر کردن وقت خود پیدا می کنند. به عنوان یک مدیر فروش، فرهنگی را در شرکت پیاده کنید که کارشناسان فروش تان به کمک آن بتوانند وقت خود را هوشمندانه تر مدیریت کنند. هدف شما کمک به آنها در جهت فروش است و به نفع خودتان است که اطمینان پیدا کنید که همیشه در لحظات حساسی مثل تماس با تصمیم گیرندگان عالی رتبه و مذاکرات سرنوشت ساز در بهترین شرایط ممکن قرار دارند. در غیر اینصورت، مانند صحرانوردی که به خاطر خستگی تلو تلو می خورد، نمی توانند به جایی که باید برسند و هدف مورد نظر را محقق کنند.

ما به عنوان فروشنده باید خودارزیابی را سرلوحه کارمان قرار بدهیم و به این درک برسیم که کار موثر و هوشمندانه به معنای فشار آوردن بیش از حد و از رمق انداختن خودمان نیست. برای اینکه بتوانید هوشمندانه کار کنید، باید به اندازه کافی بخوابید، برای علایق اصلی خود اولویت قائل شوید و به خودتان برسید. باید هنگامی که به خانه می رسید گوشی را کنار بگذارید. به علاوه، همه اعضای دپارتمان فروش باید با یکدیگر همکاری داشته باشند تا تعادل و توازن و بهره روی همه اعضا حفظ شود و هر کس بتواند از حداکثر پتانسیل های خود استفاده کند تا حجم بیشتری از فروش به سرانجام برسد و در نهایت، به موفقیت دست پیدا کنید.


نویسنده اصلی این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای کریس گیلِسپای است. آقای گیلسپای یک نویسنده فریلنسر و بنیانگذار شرکتی است که به رشد کسب و کارهای نوپا، شرکت های تکنولوژی محور و موسسات غیرانتفاعی کمک می کند.

 

آموزش فروش: چگونه فروش خود را در ۹۰ روز ابتدای سال دو برابر کنیم؟

با اِعمال برخی تغییرات کوچک و جزئی می توانید نتایج عظیم و عمده ای را کسب کنید

اجازه بدهید که در ابتدا کمی درباره قیف فروش صحبت کنیم. بر طبق تعریف سنتی، مشتریان بالقوه (افراد یا شرکت هایی که از شما خرید نداشته اند) از یک طرف این به اصطلاح قیف وارد می شوند و از طرف دیگر آن، مشتریان بالفعل (افراد یا شرکت هایی که در حال خرید از شما هستند) بیرون می آیند.

مشکلی که این قیاس یا تشبیه دارد این است که منجر به تفکر خطی (Linear Thinking) می شود: اگر مشتریان بالقوه بیشتری را از بالا وارد قیف کنید، مشتریان بالفعل بیشتری از انتهای آن خارج خواهند شد. این تصور درست نیست، چرا که اگر سر فروشندگان شما به مشتریان بسیار زیاد (تا حدی که مدیریت موثر آنها امکانپذیر نباشد) یا مشتریان نامتناسب گرم باشد، به احتمال قریب به یقین، مشتریان بالفعل کمتری به انتهای قیف فروش خواهند رسید.

در واقع، عملکرد قیف فروش بیشتر شبیه به یک منحنی است که با بهبود نقطه ای آن در بخش های مختلف چرخه فروش، می توانید افزایش قابل توجهی را در نتایج نهایی شاهد باشید. به طور کلی، چهار شاخص عمده وجود دارد که بهبود تدریجی آنها می تواند موجی را به راه بیندازد که باعث افزایش قابل توجه میزان فروش خواهد شد:

  1. کیفیت مشتریان راغب (Leads)
  2. زمان صرف شده برای پرورش مشتری راغب
  3. تعداد مشتریان راغبی که به مشتری بالفعل تبدیل می شوند
  4. میانگین ارزش هر فروش

قبل از توضیح این شاخص ها، بد نیست که به شما کمی انگیزه بدهم: تصور کنید که هر یک از این شاخص ها را ۲۰ درصد بهبود بخشیده اید. این به معنی افزایش ۲۰ درصدی میزان فروش شما خواهد بود، غیر از این است؟ بله، غیر از این است! افزایش ۲۰ درصدی همه این چهار شاخص باعث دو برابر شدن فروش شما خواهد شد. به این ترتیب:

قبل:

  • ۱۰۰ مشتری بالقوه وارد قیف فروش می شوند
  • ۵۰ نفر از آنها مشتری مناسب شما محسوب می شوند (کیفیت مشتری راغب = ۵۰ درصد)
  • ۱۰۰ روز (سرعت پرورش، ۲ روز به ازای هر مشتری است)
  • ۱۰ مشتری بالفعل (نرخ به سرانجام رسیدن فروش = ۲۰ درصد)
  • میانگین فروش = ۱۰ میلیون تومان
  • مجموع فروش = ۱۰۰ میلیون تومان

بعد:

  • ۱۰۰ مشتری بالقوه به قیف فروش وارد می شوند
  • ۷۰ نفر از آنها متناسب هستند (کیفیت مشتری راغب = ۷۰ درصد)
  • ۸۰ روز (سرعت پرورش، ۲۰ درصد سریع تر شده است)
  • ۳۲ مشتری بالفعل (نرخ به سرانجام رساندن فروش = ۴۰ درصد)
  • میانگین فروش = ۱۲ میلیون تومان
  • مجموع فروش = ۲۰۱ میلیون و ششصد هزار تومان

اگر به حساب و کتاب من شک دارید، باید خدمات تان عرض کنم که نکته کلیدی این است که ۲۰ روزی که با افزایش سرعت پرورش مشتری راغب اضافه می آورید را می توانید برای پرورش مشتریان راغب بیشتری صرف کنید، و همین از طریق ۳۲ مشتری ۲۰ درصد به درآمد جذب شده اضافه می کند و آن را به ۱۲ میلیون به ازای هر مشتری می رساند.

حال که کلیت ماجرا را درک کردید، در ادامه این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به پاسخ به این سوال خواهیم پرداخت که چگونه می توانید این چهار شاخص را تقویت کنید.

 

  1. افزایش کیفیت مشتریان راغب

اگر با افرادی تماس می گیرید که بعید است که از شما چیزی را خریداری کنند، دارید وقت تان را تلف می کنید. در طرف مقابل، اگر با افرادی تماس بگیرید که احتمال خرید آنها از شما وجود دارد (یعنی مشتریان راغب با کیفیت تری باشند)، فعالیت های شما در راستای فروش در مدت زمان کوتاهتری باعث افزایش تبدیل مشتریان بالقوه بیشتری به مشتریان بالفعل خواهد شد.

اگر بخواهیم تعریف ارائه بدهیم، یک مشتری راغب باکیفیت، مشتری بالقوه ای است که تیم فروش شما به آسانی می تواند وی را به مشتری بالفعل تبدیل کند. از طرف دیگر، مشتری بالقوه ای که تیم بازاریابی تصور می کند که تیم فروش باید بتواند او را به مشتری بالفعل تبدیل کند (اما تیم فروش نمی تواند) یک مشتری راغب باکیفیت نیست.

لذا تیم های فروش و بازاریابی باید با یکدیگر همکاری تنگاتنگی داشته باشند تا بتوانند ویژگی های یک مشتری راغب باکیفیت را به وضوح ترسیم کنند. به این منظور، تیم فروش باید به طور مستمر اطلاعات به روز و دقیقی در رابطه با ویژگی های افراد علاقمندی که به مشتری بالفعل تبدیل می شوند را به همراه جزئیات دقیق (مثل شغل، حوزه فعالیت، ساختار سازمانی معمول و مواردی از این قبیل) در اختیار تیم بازاریابی قرار بدهد.

پس از توافق بر سر شَمای مشتری راغب باکیفیت، تیم بازاریابی باید مشتریان راغبی که با آن چارچوب تطبیق دارند را جذب کرده و پرورش بدهد. در این میان، تیم فروش نیز باید پایگاه اطلاعاتی CRM را دقیق و به روز نگه دارد، چرا که تیم بازاریابی از طریق همین اطلاعات است که می تواند شمای ترسیم شده از مشتری راغب مناسب را جرح و تعدیل کرده و بهبود ببخشد.

 

  1. کاهش زمان لازم برای پرورش مشتری راغب

حتی اگر با مشتریان راغب باکیفیت (بخوانید بسیار متناسب) تماس بگیرید، باز هم درصد خاصی از آنها مشتری بالقوه شما محسوب نمی شوند، چرا که به پیشنهاد شما نیازی نداشته و یا اینکه پول خرید آن را ندارند. هر چه سریع تر بتوانید این دسته از مشتریان راغب را شناسایی کنید، بیشتر برای مشتریان بالقوه ای که احتمال تبدیل شدن آنها وجود دارد زمان خواهید داشت.

به این منظور، ابتدا به منظور تعیین احتمال و امکان خرید مشتریان بالقوه جدید از آنها سوال بپرسید. اگر احتمالی برای خرید متصور نبود، وقت تان را هدر ندهید و محترمانه ارتباط را قطع کنید.

معمولاً اولین سوال شما باید متضمن این نکته باشد که آیا مخاطب شما بودجه لازم برای خرید را در اختیار دارد. تنها پس از کسب اطمینان از وجود بودجه است که باید نیاز مشتری بالقوه به آنچه که ارائه می دهید را بررسی کنید. سپس با ترکیب این دو داده مشخص می کنید که مشتری با نداشتن پیشنهاد شما چه چیزی را از دست می دهد و با داشتن آن چه چیزی را به دست می آورد. جلب توجه مشتری بالقوه به این موضوع کمک خواهد کرد تا اولویت مناسبی را برای پیشنهاد شما قائل شود.

به عنوان نمونه، فرض را بر این بگیریم که در اولین جلسه ملاقات خود با یک مشتری بالقوه می پرسید: «اگر از راهکاری مشابه با راهکار ما استفاده نمی کردید، چه می شد؟» اگر یکی از این دو پاسخ را دریافت کنید:

  1. «احتمالاً چند سال دیگر هم افتان و خیزان به پیش می رفتیم.»
  2. «سهم ما از بازار سقوط می کرد و باید اعلام ورشکستگی می کردیم.»

کدامیک از این دو پاسخ، حاکی از شانس بیشتری برای خرید است؟

  1. افزایش میانگین نرخ تبدیل

هنگامی که کاملاً مشخص شد که یک مشتری راغب واقعاً یک مشتری بالقوه محسوب می شود (یعنی بودجه لازم را در اختیار دارد و می داند که باید مشکل موجود را حل کند یا از فرصت پیش آمده بهره برداری کند)، مشتری بالقوه مزبور بالاخره خرید خود را انجام خواهد داد، یا از خودتان و یا از یکی رقبای شما. بنابراین برای افزایش نرخ تبدیل، همیشه باید از رقبا متقاعدکننده تر به نظر برسید.

در این راستا، باید در طول فرآیند فروش با افراد مناسبی (تصمیم گیرندگان و سرمایه گذاران) گفتگو کنید. ارتباط با تصمیم گیرندگان اصلی در ابتدای چرخه فروش و سپس مراجعه مجدد به آن رابطه در انتهای چرخه کافی نیست. اگر از چنین رویکردی استفاده کنید، برای رقبا فرصت سازی کرده اید تا نان خود را به تنور داغ بچسبانند.

در عوض، ارتباط مستمر خود با تصمیم سازان را حفظ کنید تا وقفه های زمانی طولانی مدتی پیش نیاید که به بی اطلاعی شما از جریانات یا تغییرات جاری بینجامد. از پرسیدن این سوال که چه افراد و شرکتهای دیگری با آنها تماس گرفته اند واهمه نداشته باشید. این راز بزرگی نیست و به هر حال، احتمالاً رقیب شما هم همین سوال را از آنها خواهد پرسید.

برای اینکه در برابر رقبا حرفی برای گفتن داشته باشید باید به طور مستمر پیشنهاد خود و چیزی که ارائه می دهید را تقویت کنید تا نسبت به پیشنهادات و محصولات آنها متناسب تر و بهتر به نظر برسد. درباره کسب و کار و نیازهای مشتری، و همچنین نقاط قوت و ضعف رقبا تحقیق کنید. به خاطر داشته باشید که نقاط قوت خود را با ظرافت و با دقت بیان کنید؛ خودستایی در برابر رقبا از شما چهره خوبی نمی سازد.

احتمالاً متوجه شده اید که در اینجا حرفی از به سرانجام رساندن فروش (Closing) به میان نیامده است. این عمداً انجام شده، چرا که اگر با مشتریان راغب باکیفیت شروع کنید، از همان ابتدا آنها را به نحو احسن صلاحیت سنجی کنید و پیشنهاد خود را به شکل مناسبی نسبت به رقبا متمایز کنید، مشتری بالقوه خودش فروش را برای شما به سرانجام خواهد رساند و فقط باید محل امضا را به او نشان بدهید.

 

  1. افزایش میانگین ارزش ریالی هر فروش

همانطور که هر مدیر فروش مجربی می داند، مقدار زمان و منابع نسبتاً ثابتی برای هر تلاشی که در راستای فروش انجام می شود وجود دارد. به عنوان مثال، علیرغم اینکه احتمالاً به سرانجام رساندن یک معامله یک میلیارد تومانی به تلاش بیشتری نیاز خواهد داشت، اما معمولاً اینطور نیست که به ۱۰ برابر بیشتر از یک معامله ۱۰۰ میلیون تومانی تلاش و فعالیت نیاز داشته باشد.

بنابراین، واضح است که هر چه در هر فرصتی که برای فروش پیش می آید بتوانید پول بیشتری در بیاورید، درآمد کلی بیشتری را عاید خود و کسب و کارتان خواهید کرد. در این راستا، باید طرف حساب (Account) را در طول فرآیند فروش پرورش بدهید و روی هر کدام از آنها کاملاً تمرکز داشته باشید و به اندازه کافی وقت بگذارید تا فرصت موجود کاملاً شکوفا شود. اگر سه مرحله ابتدایی را پیاده کرده باشید، این کار آسانتر خواهد شد، زیرا مشتریان بالقوه کمتری را هدف قرار می دهید که شانس خرید بالاتری دارند.

نکته مهم: پرورش فرصت به معنی تلاش برای بالا بردن قیمت نیست. بلکه در عوض، روشی است برای سرویس دهی بهتر به مشتری، که به نوبه خود باعث افزایش حجم فروش خواهد شد. هدف، کمک بیشتر است، نه فروش بیشتر.

یکی دیگر از روشهای حفظ ارزش ریالی، خودداری از تخفیف دادن است. به خاطر داشته باشید که اگر فقط به خاطر به سرانجام رسیدن یک معامله تخفیف بدهید، نه تنها ارزش آن معامله کمتر خواهد شد، بلکه باعث ایجاد انتظار نسبت به تخفیف های آتی و در نتیجه کمتر شدن ارزش معاملات آینده نیز خواهد شد.

هر چه بود همین بود. حال وقت آن رسیده که با توجه به نکاتی که در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی به آنها اشاره کردیم، دست به کار شوید و در عرض ۹۰ روز، یک فروش طوفانی را برای کسب و کار خود رقم بزنید.


نویسنده این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای جُفری جِیمز است. آقای جیمز یک نویسنده و سخنران فعال در زمینه کسب و کار و فروش است. آخرین کتاب او «کسب و کار بدون مزخرف: ۴۹ راز و میانبری که باید بدانید» نام دارد.

 

 

۴ روش برای افزایش فروش به کمک میکرو اینفلوئنسرها

در این مطلب از سلسله مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی می آموزید که چگونه می توان از مهارت ها و قدرت میکرو اینفلوئنسرها در جهت افزایش فروش استفاده کرد

 

بازاریابی در سال های اخیر از طریق افراد تاثیرگذار یا همان اینفلوئنسرها و به خصوص میکرو اینفلوئنسرها (اگر معنای میکرو اینفلوئنسر را نمی دانید، تیتر بعدی را بخوانید) جایگاه ویژه ای پیدا کرده که دلیل آن عمدتاً به خاطر توانایی آنها برای درگیرسازی و گرفتن تعامل از مخاطبان خود است. جالب اینجاست که دو بررسی مستقل نشان می دهد (اینجا و اینجا) که اینفلوئنسرهایی که فالووِر یا دنبال کننده های کمتری دارند نرخ تعامل و درگیرسازی بسیار بالاتری نسبت به اینفلوئنسرهایی دارند که دارای ده ها هزار دنبال کننده هستند.

این یافته ها در کنار این واقعیت که همکاری با میکرو اینفلوئنسرها بسیار ارزانتر تمام می شود باعث شده است که بسیاری از برندها و کسب و کارهای نوپا به سمت و سوی کمک گرفتن از اینفلوئنسرهایی گرایش پیدا کنند که مخاطبان کمتر، اما فعال تری دارند.

 

میکرو اینفلوئنسر کیست؟

میکرو اینفلوئنسرها افرادی هستند که در یک حوزه خاص در رسانه های اجتماعی فعالیت می کنند و دنبال کنندگان قابل توجهی هم دارند. عموماً تعداد این دنبال کنندگان چیزی بین ۱۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰ نفر است.

من مدتها است که به کسب و کارها و کارآفرینان کمک می کنم تا استراتژی های اینفلوئنسر مارکتینگ خود را حول محور میکرو اینفلوئنسرها تنظیم کنند. با وجود اینکه دامنه دسترسی میکرو اینفلوئنسرها به مشتریان از نظر کمّیت محدودتر است، اما تقریباً اطمینان داریم که حاصل تلاش های ما به دست مخاطبانی می رسد که واقعاً به پیام و محصول مورد اشاره مان علاقمند هستند. البته لازم است که توجه داشته باشید که میکرو اینفلوئنسر می بایست به سمت و سویی سوق داده شود که بتواند داستانی را روایت کند که به مذاق مخاطبان خودش خوش می آید و به آنها انگیزه لازم برای خرید را می دهد.

آنچه در ادامه این مطلب از مقالات آموزش فروش می آید، نکاتی است که به مدد آنها به بسیاری از صاحبان کسب و کارهای مختلف کمک کرده ام تا با بهره گیری از میکرو اینفلوئنسرها فروش خود را افزایش بدهند:

 

روایتگری میکرو اینفلوئنسرها با یک داستان شخصی که مشتری با آن ارتباط برقرار می کند

تصور و ایده من این است که میکرو اینفلوئنسرها هم مثل مشتریان معمولی ما هستند، با این تفاوت که دامنه دسترسی آنها به مردم گسترده تر است و اعتبار بیشتری دارند. در واقع، میکرو اینفلوئنسرها از نظر مردم، قابل اعتمادتر، معتبرتر، قابل باورتر و فهمیده تر از آدم های معمولی هستند. از آنجایی که مصرف کنندگان چنین عقیده ای دارند و می توانند با میکرو اینفلوئنسرها ارتباط برقرار کنند، نظرات و تجربه های آنها می تواند بر نظرات و تصمیم گیری مردم برای خرید تاثیر قابل توجهی بگذارد.

بنابراین، هنگامی که یک میکرو اینفلوئنسر تجارب خود درباره استفاده از یک محصول خاص را با دنبال کنندگانش در میان می گذارد، آنها محصول مورد نظر را بر اساس آن تجربه قضاوت می کنند.

نحوه بیان این تجربه اهمیت به سزایی دارد. من در کمپین های مختلف با میکرو اینفلوئنسرهای مختلفی همکاری کرده ام و چیزی که به کرّات در کمپین های موفقیت آمیز شاهد آن بوده ام این است که آنها داستان منحصر به فرد و مثبتی را درباره محصولات یا خدمات مورد نظر در قابل یک آیتم محتوایی صادقانه به مخاطب ارائه داده اند. آنها به جای فهرست کردن ویژگی ها و مشخصات محصول یا سرویس مورد نظر، به طور مختصر و مفید توضیح داده اند که آن محصول یا سرویس چه کمکی به ایشان کرده یا کدام ویژگی آن بر زندگی شان تاثیر گذاشته است. این روش نسبت به حالتی که فقط یک عکس از محصول به اشتراک گذاشته می شود تاثیر به مراتب بیشتری دارد.

این نکته را در مورد یک محصول ساده مثل صابون در نظر بگیرید. چنانچه به جای صحبت کردن از مواد طبیعی یا شیمیایی خاص به کار رفته در ترکیب آن از تاثیر آن بر زندگی شخصی اینفلوئنسری که به بیماری خود ایمنی دچار شده است روایت شود، محتوا از حالت تبلیغ در می آید و به یک داستان آموزنده که با هدف کمک به دنبال کنندگان به رشته تحریر در آمده تبدیل می شود.

 

تبلیغ کد تخفیف یا لینک یک پیشنهاد خاص

یکی از بهترین مشوق ها برای افزایش فروش، ارائه کدهای تخفیف یا پیشنهادات خاص به مخاطبان هدف است. چنانچه تبلیغ درباره این کدهای تخفیف و پیشنهادات خاص را به میکرو اینفلوئنسرها بسپاریم، بسیاری از دنبال کنندگان آنها برای امتحان کردن محصولات مان انگیزه پیدا خواهند کرد.

بر طبق نتایج یک بررسی، ۸۶ درصد از مصرف کنندگان در صورتی که کوپن تخفیف داشته باشند، حاضرند که یک محصول جدید را امتحان کنند. جالب تر اینجاست که بیش از دو سوم مصرف کنندگان فقط در صورتی حاضر به خرید یک محصول هستند که به قیمت آن تخفیف بخورد.

بنا به تجربه من، موثرترین روش این است که میکرو اینفلوئنسر علاوه بر روایت تجربه ای که در استفاده از محصول مورد نظر داشته، یک کد تخفیف هم در پست خود ارائه کند. داستانی که از تجربه خود با دنبال کنندگان شان در میان می گذارند باعث ایجاد انگیزه برای امتحان کردن آن محصول یا سرویس می شود و کد تخفیف یا پیشنهاد خاص ارائه شده می تواند انگیزه و تمایل آنها برای خرید محصول را تقویت کند و تیر خلاصی بر تردیدهای احتمالی باشد.

 

تبلیغ هدیه و نمونه های رایگان

معمولاً بسیاری از مردم نسبت به خرید از برند یا کسب و کاری که تاکنون اسم آن به گوش شان نخورده بدبین هستند. بنابراین، یکی از کارهای موثری که برای رفع این طرز تلقی منفی می توان انجام داد این است که با ارائه نمونه های رایگان، اعتماد آنها را به خود جلب کنیم. هدف در اینجا این است که نظر آنها تغییر پیدا کند و به عنوان مشتری به ما مراجعه کنند. برای تبلیغ کمپین های اهدای هدیه و آزمایش رایگان محصولات و خدمات می توانید از کمک میکرو اینفلوئنسرها بهره بگیرید.

علاوه بر اهدای مستقیم نمونه های رایگان، می توانید امتیاز رایگان در نظر بگیرید تا مشتری با استفاده از امتیاز تخصیص داده شده، هر یک از محصولاتی که به آن نیاز دارد را انتخاب و امتحان کند.

 

حفظ صداقت

در یکی از کمپین هایی که مدیریت آن بر عهده من بود، چند نمونه محصول را به رایگان برای میکرو اینفلوئنسرها فرستادیم تا بررسی خود در رابطه با آنها را با دنبال کنندگان خود به اشتراک بگذارند. تا اینجا کار ما ایرادی نداشت، اما مشکل از جایی شروع شد که مخصوصاً تاکید کردیم که فقط موارد مثبت را بنویسند. ما به این نکته توجه نکرده بودیم که این صداقت میکرو اینفلوئنسرها است که دنبال کنندگان آنها را حفظ کرده و فعال نگه می دارد.

در شرایطی که ما از میکرو اینفلوئنسرها انتظار داشتیم که درباره محصول ما فقط با اشتیاق صحبت کنند، نمی شد دیگر از آنها انتظار داشت که خودشان باشند. این عدم صداقت، خودش را در نحوه صحبت کردن آنها درباره محصول و سبک و سیاق محتوای ملال انگیز و بی روحی که کاملاً با پست های معمول آنها متفاوت بود نشان داد. چنین آیتم های محتوایی بیش از آنکه بتوانند سودی به شما برسانند، برای کسب و کارتان و همچنین اینفلوئنسر مورد نظر مخرب ظاهر خواهند شد.

 

حرف آخر

مواردی که در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به آنها اشاره شد موثرترین روش ها برای افزایش فروش به کمک میکرو اینفلوئنسرها هستند. جان کلام اینکه روایتگری توأم با صداقت میکرو اینفلوئنسر و ارائه کد تخفیف و تبلیغ پیشنهادات خاص توسط وی می تواند شما را به سرمنزل مقصود در فروش محصول یا سرویس مورد نظر برساند.


نویسنده این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای شِین بارکِر است. آقای بارکر یک مشاور بازاریابی دیجیتال است که در زمینه های مرتبط با قیف فروش، ترافیک هدفمند و نرخ تبدیل وبسایت تخصص دارد. او به شرکت های بزرگ اقتصاد ایالات متحده، اینفلوئنسرهای مختلف و تعدادی از سلبریتی های تراز اول مشاوره داده و می دهد.

 

 

۴ روش برای افزایش فروش به کمک میکرو اینفلوئنسرها

در این مطلب از سلسله مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی می آموزید که چگونه می توان از مهارت ها و قدرت میکرو اینفلوئنسرها در جهت افزایش فروش استفاده کرد

 

بازاریابی در سال های اخیر از طریق افراد تاثیرگذار یا همان اینفلوئنسرها و به خصوص میکرو اینفلوئنسرها (اگر معنای میکرو اینفلوئنسر را نمی دانید، تیتر بعدی را بخوانید) جایگاه ویژه ای پیدا کرده که دلیل آن عمدتاً به خاطر توانایی آنها برای درگیرسازی و گرفتن تعامل از مخاطبان خود است. جالب اینجاست که دو بررسی مستقل نشان می دهد (اینجا و اینجا) که اینفلوئنسرهایی که فالووِر یا دنبال کننده های کمتری دارند نرخ تعامل و درگیرسازی بسیار بالاتری نسبت به اینفلوئنسرهایی دارند که دارای ده ها هزار دنبال کننده هستند.

این یافته ها در کنار این واقعیت که همکاری با میکرو اینفلوئنسرها بسیار ارزانتر تمام می شود باعث شده است که بسیاری از برندها و کسب و کارهای نوپا به سمت و سوی کمک گرفتن از اینفلوئنسرهایی گرایش پیدا کنند که مخاطبان کمتر، اما فعال تری دارند.

 

میکرو اینفلوئنسر کیست؟

میکرو اینفلوئنسرها افرادی هستند که در یک حوزه خاص در رسانه های اجتماعی فعالیت می کنند و دنبال کنندگان قابل توجهی هم دارند. عموماً تعداد این دنبال کنندگان چیزی بین ۱۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰۰ نفر است.

من مدتها است که به کسب و کارها و کارآفرینان کمک می کنم تا استراتژی های اینفلوئنسر مارکتینگ خود را حول محور میکرو اینفلوئنسرها تنظیم کنند. با وجود اینکه دامنه دسترسی میکرو اینفلوئنسرها به مشتریان از نظر کمّیت محدودتر است، اما تقریباً اطمینان داریم که حاصل تلاش های ما به دست مخاطبانی می رسد که واقعاً به پیام و محصول مورد اشاره مان علاقمند هستند. البته لازم است که توجه داشته باشید که میکرو اینفلوئنسر می بایست به سمت و سویی سوق داده شود که بتواند داستانی را روایت کند که به مذاق مخاطبان خودش خوش می آید و به آنها انگیزه لازم برای خرید را می دهد.

آنچه در ادامه این مطلب از مقالات آموزش فروش می آید، نکاتی است که به مدد آنها به بسیاری از صاحبان کسب و کارهای مختلف کمک کرده ام تا با بهره گیری از میکرو اینفلوئنسرها فروش خود را افزایش بدهند:

 

روایتگری میکرو اینفلوئنسرها با یک داستان شخصی که مشتری با آن ارتباط برقرار می کند

تصور و ایده من این است که میکرو اینفلوئنسرها هم مثل مشتریان معمولی ما هستند، با این تفاوت که دامنه دسترسی آنها به مردم گسترده تر است و اعتبار بیشتری دارند. در واقع، میکرو اینفلوئنسرها از نظر مردم، قابل اعتمادتر، معتبرتر، قابل باورتر و فهمیده تر از آدم های معمولی هستند. از آنجایی که مصرف کنندگان چنین عقیده ای دارند و می توانند با میکرو اینفلوئنسرها ارتباط برقرار کنند، نظرات و تجربه های آنها می تواند بر نظرات و تصمیم گیری مردم برای خرید تاثیر قابل توجهی بگذارد.

بنابراین، هنگامی که یک میکرو اینفلوئنسر تجارب خود درباره استفاده از یک محصول خاص را با دنبال کنندگانش در میان می گذارد، آنها محصول مورد نظر را بر اساس آن تجربه قضاوت می کنند.

نحوه بیان این تجربه اهمیت به سزایی دارد. من در کمپین های مختلف با میکرو اینفلوئنسرهای مختلفی همکاری کرده ام و چیزی که به کرّات در کمپین های موفقیت آمیز شاهد آن بوده ام این است که آنها داستان منحصر به فرد و مثبتی را درباره محصولات یا خدمات مورد نظر در قابل یک آیتم محتوایی صادقانه به مخاطب ارائه داده اند. آنها به جای فهرست کردن ویژگی ها و مشخصات محصول یا سرویس مورد نظر، به طور مختصر و مفید توضیح داده اند که آن محصول یا سرویس چه کمکی به ایشان کرده یا کدام ویژگی آن بر زندگی شان تاثیر گذاشته است. این روش نسبت به حالتی که فقط یک عکس از محصول به اشتراک گذاشته می شود تاثیر به مراتب بیشتری دارد.

این نکته را در مورد یک محصول ساده مثل صابون در نظر بگیرید. چنانچه به جای صحبت کردن از مواد طبیعی یا شیمیایی خاص به کار رفته در ترکیب آن از تاثیر آن بر زندگی شخصی اینفلوئنسری که به بیماری خود ایمنی دچار شده است روایت شود، محتوا از حالت تبلیغ در می آید و به یک داستان آموزنده که با هدف کمک به دنبال کنندگان به رشته تحریر در آمده تبدیل می شود.

 

تبلیغ کد تخفیف یا لینک یک پیشنهاد خاص

یکی از بهترین مشوق ها برای افزایش فروش، ارائه کدهای تخفیف یا پیشنهادات خاص به مخاطبان هدف است. چنانچه تبلیغ درباره این کدهای تخفیف و پیشنهادات خاص را به میکرو اینفلوئنسرها بسپاریم، بسیاری از دنبال کنندگان آنها برای امتحان کردن محصولات مان انگیزه پیدا خواهند کرد.

بر طبق نتایج یک بررسی، ۸۶ درصد از مصرف کنندگان در صورتی که کوپن تخفیف داشته باشند، حاضرند که یک محصول جدید را امتحان کنند. جالب تر اینجاست که بیش از دو سوم مصرف کنندگان فقط در صورتی حاضر به خرید یک محصول هستند که به قیمت آن تخفیف بخورد.

بنا به تجربه من، موثرترین روش این است که میکرو اینفلوئنسر علاوه بر روایت تجربه ای که در استفاده از محصول مورد نظر داشته، یک کد تخفیف هم در پست خود ارائه کند. داستانی که از تجربه خود با دنبال کنندگان شان در میان می گذارند باعث ایجاد انگیزه برای امتحان کردن آن محصول یا سرویس می شود و کد تخفیف یا پیشنهاد خاص ارائه شده می تواند انگیزه و تمایل آنها برای خرید محصول را تقویت کند و تیر خلاصی بر تردیدهای احتمالی باشد.

 

تبلیغ هدیه و نمونه های رایگان

معمولاً بسیاری از مردم نسبت به خرید از برند یا کسب و کاری که تاکنون اسم آن به گوش شان نخورده بدبین هستند. بنابراین، یکی از کارهای موثری که برای رفع این طرز تلقی منفی می توان انجام داد این است که با ارائه نمونه های رایگان، اعتماد آنها را به خود جلب کنیم. هدف در اینجا این است که نظر آنها تغییر پیدا کند و به عنوان مشتری به ما مراجعه کنند. برای تبلیغ کمپین های اهدای هدیه و آزمایش رایگان محصولات و خدمات می توانید از کمک میکرو اینفلوئنسرها بهره بگیرید.

علاوه بر اهدای مستقیم نمونه های رایگان، می توانید امتیاز رایگان در نظر بگیرید تا مشتری با استفاده از امتیاز تخصیص داده شده، هر یک از محصولاتی که به آن نیاز دارد را انتخاب و امتحان کند.

 

حفظ صداقت

در یکی از کمپین هایی که مدیریت آن بر عهده من بود، چند نمونه محصول را به رایگان برای میکرو اینفلوئنسرها فرستادیم تا بررسی خود در رابطه با آنها را با دنبال کنندگان خود به اشتراک بگذارند. تا اینجا کار ما ایرادی نداشت، اما مشکل از جایی شروع شد که مخصوصاً تاکید کردیم که فقط موارد مثبت را بنویسند. ما به این نکته توجه نکرده بودیم که این صداقت میکرو اینفلوئنسرها است که دنبال کنندگان آنها را حفظ کرده و فعال نگه می دارد.

در شرایطی که ما از میکرو اینفلوئنسرها انتظار داشتیم که درباره محصول ما فقط با اشتیاق صحبت کنند، نمی شد دیگر از آنها انتظار داشت که خودشان باشند. این عدم صداقت، خودش را در نحوه صحبت کردن آنها درباره محصول و سبک و سیاق محتوای ملال انگیز و بی روحی که کاملاً با پست های معمول آنها متفاوت بود نشان داد. چنین آیتم های محتوایی بیش از آنکه بتوانند سودی به شما برسانند، برای کسب و کارتان و همچنین اینفلوئنسر مورد نظر مخرب ظاهر خواهند شد.

 

حرف آخر

مواردی که در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به آنها اشاره شد موثرترین روش ها برای افزایش فروش به کمک میکرو اینفلوئنسرها هستند. جان کلام اینکه روایتگری توأم با صداقت میکرو اینفلوئنسر و ارائه کد تخفیف و تبلیغ پیشنهادات خاص توسط وی می تواند شما را به سرمنزل مقصود در فروش محصول یا سرویس مورد نظر برساند.


نویسنده این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای شِین بارکِر است. آقای بارکر یک مشاور بازاریابی دیجیتال است که در زمینه های مرتبط با قیف فروش، ترافیک هدفمند و نرخ تبدیل وبسایت تخصص دارد. او به شرکت های بزرگ اقتصاد ایالات متحده، اینفلوئنسرهای مختلف و تعدادی از سلبریتی های تراز اول مشاوره داده و می دهد.

 

 

آموزش فروش: ۴ نکته برای تبدیل «نه» به «بله»

در مسیر پیشرفت توسعه کسب و کار خود، آنقدر «نه» خواهید شنید که حسابش از دست تان در می رود. طرز برخورد شما با این پاسخ های منفی است که موفقیت یا شکست شما را رقم خواهد زد.

 

مخصوصاً در آغاز کار فروشندگی، بیشتر از آنکه پاسخ مثبت بشنوید، پاسخ های منفی دریافت خواهید کرد. برای بسیاری از مردم، شنیدن «نه» به معنی قطع زنجیره سخن و پایان گفتگو است.

اما همیشه باید به خاطر داشته باشید که هر «نه» می تواند یک فرصت باشد. چطور؟ با توجه به نکاتی که در ادامه این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به آنها اشاره خواهیم کرد:

 

  1. «نه» به این معنی است که «بله» امکانپذیر است

بیشتر مردم بدون اینکه برای اولین بار به شما پاسخ منفی بدهند، «بله» نخواهند گفت. در واقع، مطالعات نشان می دهد که مشتریان به طور معمول قبل از پاسخ منفی، پنج بار به درخواست فروشنده پاسخ منفی می دهند. دلیلش هم این است که تصمیم گیری برای خرید به جای آنکه یک فرآیند منطقی باشد، یک فرآیند عاطفی است.

بیشتر مردم بیشتر از آنکه به دنبال خوشی باشند، درصدد فرار از ناخوشی هستند، بنابراین هنگامی که از کسی می خواهیم که تصمیم بگیرد، اولین واکنش او دلیل تراشی برای نگرفتن آن تصمیم است. این به شکل «نه» ظاهر می شود، در حالیکه معنی واقعی آن «احتمالاً» است.

 

  1. انواع کلی پاسخ های منفی

با این پیش فرض که درخواست خود را به فرد کاملاً مناسبی ارائه کرده اید (یعنی فردی که باید پیشنهادتان را می پذیرفت)، شنیدن «نه» به معنی یکی از این سه مورد است:

  1. اطلاعات ناقص یا اشتباه: شما به درستی توضیح نداده اید که چرا پاسخ مثبت برای طرف مقابل یک تصمیم درست و سنجیده به حساب می آید. بنابراین، کاری که باید انجام بدهید این است که بهتر توضیح بدهید.
  2. زمان بندی نامناسب یا عجله: طرف مقابل برای تأمل به زمان بیشتری نیاز دارد و لذا در حال حاضر پاسخ منفی می دهد. بنابراین باید صبور باشید و به او فرصت بدهید.
  3. شرایط نامناسب: اتفاقی افتاده که طرف مقابل هیچ کنترلی روی آن ندارد و همین وضعیت، امکان پذیرفتن پیشنهاد شما را متنفی می کند. بنابراین باید با او همکاری یا صبر کنید تا مانع موجود، مرتفع شود.

 

  1. به جای سماجت، کنجکاوی کنید

نپذیرفتن پاسخ منفی به این معنی نیست که باید آنقدر سماجت کنید و به اصطلاح به مشتری گیر بدهید تا بالاخره از او پاسخ مثبت بگیرید. این رویکرد نه تنها هیچ فایده ای ندارد، بلکه عزم مشتری را برای یک «نه» قاطعانه تر مستحکم می کند. به عنوان مثال:

  • شما: «می تونید یک سرمایه اولیه دویست میلیون تومانی فراهم کنید؟»
  • مشتری: «نه»
  • شما: «مطمئنید؟ این مبلغ برای این پروژه خیلی زیاد نیست.»
  • مشتری: «بله، مطمئنم.» (یعنی «نه»).
  • شما: «صد میلیون چطور؟»
  • مشتری: «ممنون، خداحافظ.»

اما اگر در مورد «نه» کنجکاوی کنید، می توانید گفتگو را ادامه بدهید و متوجه شوید که برای رسیدن به پاسخ مثبت به چه چیزی نیاز است. مثلاً:

  • شما: «می تونید یک سرمایه اولیه دویست میلیون تومانی فراهم کنید؟»
  • مشتری: «نه»
  • شما: «اما اگر درست متوجه شده باشم، شما مایلید که در پروژه هایی مثل این سرمایه گذاری کنید. کدوم بخش برنامه ما مورد توجه تون واقع نشده؟»

 

  1. گفتگو را به پیش ببرید

با توجه به اطلاعاتی که در نتیجه کنجکاوی خود به دست آورده اید، گفتگو را به پیش ببرید تا به تدریج امکان رسیدن به پاسخ مثبت فراهم شود. به عنوان نمونه، سوال شما در مثال بالا می تواند منتج به یکی از پاسخ های زیر شود:

  1. اطلاعات اشتباه: در این حالت، به بخش مورد نظر بر می گردید و اطلاعات اشتباه را تصحیح کرده و بیشتر توضیح می دهید تا همه چیز روشن شود.
  • مشتری: «مدل درآمدی شما رو درک نمی کنم.»
  • شما: «عذر میخوام که درست توضیح ندادم. اجازه بدید که دوباره این بخش رو توضیح بدم تا همه چیز روشن بشه.»
  1. زمان بندی نامناسب: در این حالت، روی این تمرکز می کنید که موقعیت دیگری برای ملاقات مجدد و صحبت درباره موضوع فراهم شود.
  • مشتری: «باید مدتی روی این موضوع فکر کنم.»
  • شما: «متوجهم. کدوم بخش بیشتر باعث تردید شما شده که پیش از ملاقات مجدد باید در موردش توضیح ارائه بشه؟»
  1. شرایط نامناسب: در این حالت، یک پیشنهاد ابتکاری ارائه می دهید که سد موجود را از میان بر می دارد.
  • مشتری: «ما یکی از رقبا رو انتخاب کردیم.»
  • شما: «شاید بتونیم یک همکاری سه جانبه داشته باشیم. میشه درباره اونها توضیح بدید؟»

 

پر واضح است که برای تبدیل پاسخ منفی به مثبت کارهای زیادی می توان انجام داد، اما آنچه که در این مطلب از سلسله مقالات آموزش فروش به آن اشاره شد عصاره ای است از آنچه که در غالب موقعیت های کاری به آن نیاز پیدا خواهید کرد.

نویسنده این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای جفری جِیمز است. آقای جیمز یک نویسنده و سخنران فعال در زمینه کسب و کار و فروش است. آخرین کتاب او «کسب و کار بدون مزخرف: ۴۹ راز و میانبری که باید بدانید» نام دارد.

 

 

مشتری یابی: چگونه مخاطب هدف خود را پیدا کنیم؟

نویسنده اصلی این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای مایکل پِدون است. آقای پدون بنیانگذار و مدیرعامل یکی از شرکت های مطرح در زمینه بازاریابی و فروش است. ما مطالب دیگری را نیز در این بخش از وی منتشر کرده ایم که معمولاً در قالب پرسش و پاسخ و در تلاش برای حل یک مشکل واقعی نگاشته شده اند.

 

عملکرد تیم فروش ما در تولید مشتری راغب (lead) به تقویت و بهبود نیاز دارد، اما مشتری یابی برای آنها مثل کشیدن دندان است. آیا پیشنهادی دارید؟

 

روزی که کار در شرکت مورد علاقه ام را آغاز کردم را چنان به خاطر دارم که انگار همین دیروز بود. در همان روز اول، رئیس جدیدم به من گفت که باید برای پیداکردن مشتری راغب، مشتری یابی (Prospecting) انجام بدهم. شور و شوق من فوراً با ترس و وحشت جایگزین شد. آنهایی که در به سرانجام رساندن فروش مهارت دارند معمولاً علاقه ای به صرف کردن وقت روی مشتری یابی ندارند و حتی شنیدن عبارت «مشتری یابی» حال شان را به هم می زند.

سپس او یکی از ارزشمندترین رازهای موفقیت در فروش را به من آموخت:

اینکه چگونه مخاطب هدف خود را به کمک فرآیند مشتری یابی پیدا کنم.

 

چیزی که از آن می ترسیدم و نفرت داشتم به یکی از بزرگترین سرمایه های من تبدیل شد، و این در کنار فرآیندهای درستی که برای فروش از آنها استفاده می کنم، به سرعت مرا جلو انداخت.

آنچه که او به من آموخت از این قرار است:

 

تکنیک ۱: مشتریان بالقوه ای را هدف قرار بدهید که همین الآن هم برای کسب نتیجه مورد نظری که پیشنهاد می کنید در حال صرف هزینه هستند

بیشتر فروشنده ها در هنگام مشتری یابی، به صورت تصادفی با مردم تماس می گیرند و تلاش می کنند تا آنها را متقاعد کنند که به استفاده از فلان محصول یا سرویس نیاز دارند. این در غالب موارد تلف کردن وقت است.

هنگامی که رئیس جدیدم با توصیه های ساده ای برای مشتری یابی، مانند «با آنهایی تماس بگیر که پول خرج می کنند» چشمان مرا باز کرد، احساس کردم که این چقدر با منطق جور در می آید، و تعجب کردم که چطور این به ذهن خودم نرسیده بود. تکیه کلام همه مدیران قبلی من چیزی شبیه به این بود: «لبخند بزن، شماره بگیر و یا شانس و یا اقبال».

اما چطور می توانید مشتریان بالقوه ای را هدف قرار بدهید که همین الآن هم برای دستیابی به نتایجی که شما در صدد ارائه آن هستید در حال هزینه کردن هستند؟

اجازه بدهید یک مثال بزنم:

از آنجایی که کار ما فروش تبلیغات اینترنتی، بازاریابی و خدمات مشتری یابی برای فروشندگان خودروهای رده بالا بود، رئیسم دو مجله که در همین زمینه فعالیت می کردند را به من داد. او از من خواست تا این مجلات را بررسی کنم و همه تبلیغات تمام صفحه را علامت بزنم و کاری به تبلیغاتی که نیم یا یک چهارم صفحه را اشغال می کردند نداشته باشم. تئوری او این بود که آنهایی که تبلیغات تمام صفحه سفارش داده اند، از ارزش تبلیغات آگاهی دارند و بقیه، یا باید بودجه کمی داشته باشند و یا اینکه در مرحله امتحان کردن و بررسی تاثیر تبلیغات به سر می برند. لذا بهتر است که وقتم را برای متقاعدکردن آنها نسبت به بالا بردن بودجه یا قدم گذاشتن در مراحل بعدی تلف نکنم.

البته احتمالاً شما در حوزه فروش تبلیغات اینترنتی فعالیت نمی کنید، اما این تئوری در همه زمینه ها کاربرد دارد.

اجازه بدهید که در اینجا به چند زمینه دیگر اشاره کنم. فرض کنیم که:

  • خدمات نظافت محیط های اداری ارائه می دهید. نقطه مناسب برای تمرکز: مساحت فضای اداری (آیا ترجیح می دهید که اداره جات کوچک را هدف قرار بدهید یا اینکه به سراغ مشتریانی بروید که دارای چندین فضای اداری یا فضای اداری بزرگی هستند؟)
  • باربری و خدمات پستی: تعداد محموله در هفته یا ماه. (آیا ترجیح می دهید که با شرکت تازه کاری همکاری کنید که هر از چندگاهی یک محموله برای ارسال دارد، یا اینکه همکاری با شرکتی را انتخاب می کنید که هر روز یا هر هفته چندین تُن محموله برای ارسال دارد؟)
  • عمده فروشی لوازم تهویه متبوع: آیا ترجیح می دهید که محصولات خود را برای یک مغازه کوچک خانوادگی که کارش در اصل تعمیرات است ارسال کنید، یا اینکه به سراغ شرکت گرمایش و سرمایشی بروید که چندین شعبه دارد؟ این شرکت ها در رادیو، تلویزیون و روزنامه ها نیز تبلیغ می کنند که به فروش محصولات شما کمک بیشتری خواهد کرد.
  • خدمات سئو (بهینه سازی برای موتورهای جستجو): به سراغ آنهایی بروید که از تبلیغات پولی (Adwords) گوگل استفاده می کنند. آنها برای جذب مشتری پول پرداخت کرده اند. اگر بتوانند با هزینه کمتری به صدر نتایج جستجوی طبیعی گوگل راه پیدا کنند، قدردان شما خواهند بود.

کلیت ماجرا را درک کردید؟ اگر قرار است که بهترین مشتریان بالقوه را پیدا کنید، باید به جای لبخند زدن و شماره گرفتن، دقیقاً بدانید که به دنبال چه چیزی هستید.

تکنیک ۲: رقبای مشتریان فعلی را هدف قرار بدهید

پس از آن، رئیسم به من آموخت که چطور به دنبال سایر افراد و شرکت هایی بروم که ما به آنها کمک کرده ایم. او از من خواست که فهرستی از این شرکت ها تهیه کنم و با آنها تماس بگیرم تا در جریان قرار بگیرند که ما در حال حاضر به شرکت مشابه یا رقیب آنها سرویس می دهیم تا رغبت پیدا کنند.

به عنوان مثال، اگر ما چند فروشنده خودروهای فراری داشتیم که از خدمات ما استفاده می کردند، تهیه فهرستی از همه فروشندگان فراری در کشور (و سلسه مراتب سیستم فروش آنها) و افزودن آنها به فهرست مشتری یابی کار دشواری نبود.

جملاتی که ارزش و منفعتی که ما ارائه می کنیم را نشان می دهند نیز بسیار ساده و موثر هستند:

«سلام فلانی، من فلانی هستم از شرکت فلانساز. دلیل تماس من اینه که ما به (فروشندگان فراری ۱ و۲ و ۳) کمک می کنیم که نمایشگاه شون رو با افزایش ۱۰ درصدی جذب مشتری راغب صلاحیت سنجی شده در هر ماه از ماشین خالی کنن…»

بعد از شنیدن چنین جملاتی، بعید است که کسی به شما پاسخ منفی بدهد.

بسیار خوب، ما تا اینجا دو تکنیک برای مشتری یابی داریم:

  • مشتریان بالقوه ای را هدف قرار بدهید که همین الآن هم برای دریافت خدماتی که منتج به نتایجی می شوند که شما ارائه می دهید هزینه می کنند.
  • به سراغ سایر فعالان حوزه مورد نظر و رقبای آنها بروید. نقل قول رایجی هست که می گوید: «به مردم عادی بفروش تا ورشکسته شوی، به یک بخش از بازار بفروش تا به ثروت دست پیدا کنی.»

تکنیک سوم: زمان مناسب برای مشتری یابی

سومین تکنیکی که یاد گرفتم، زمان مناسب برای مشتری یابی بود.

در سناریویی که برای شما تعریف می کنم (من به عنوان کسی که تازه در یک شرکت مشغول به کار شده و به او گفته اند که مشتری یابی کند) از من خواسته شد که تا زمانی که فهرست مشتری یابیم را تهیه و آماده نکرده ام، به سمت تلفن نروم. مدیر من معتقد بود که بیشتر فروشندگان «وقت فروش» را برای مشتری یابی تلف می کنند. به این معنی که به جای شماره گرفتن، برای «تحقیق» و موارد مشابه وقت صرف می کنند.

از من خواسته شد که قبل از آنکه گوشی تلفن را بردارم، یک فهرست ۲۰۰ تا ۵۰۰ نفره از مشتریان بالقوه ای که با معیاری که به من داده شده بود تطبیق داشتند تهیه کنم.

احتمالاً بسیاری از خوانندگان این مطلب افرادی هستند که در فازهای اولیه استخدام به سر می برند و در این اندیشه اند که باید چکار کنند.

پاسخ، ساده است.

پس از آنکه متوجه شدید که مخاطب هدف شما چه شکل و شمایلی دارد و کجا می توانید او را پیدا کنید، قبل از کار، بعد از کار یا پس از اتمام همه تماس های روزانه خود، مشتری یابی کنید.

یکی از بدترین کارهایی که به عنوان یک فروشنده می توانید انجام بدهید این است که تحقیقات مشتری یابی را از همان ابتدای صبح شروع کنید، چرا که درست در همان زمانی که شما برای پیداکردن بهترین و متناسب ترین مشتریان راغب تحقیق می کنید، یک فروشنده با انگیزه تر و مصمم تر که برای شرکت رقیب کار می کند در حال تماس گرفتن با همان مشتریانی است که شما در حال تحقیق برای پیدا کردن شان هستید.