۱۰ راز معرفی دمو از محصول

اگر سمَتی در فروش دارید که مستلزم ارتباط مستقیم با مشتری است و به دنبال تقویت مهارت های خود در معرفی و ارائه نمونه محصول یا دمو هستید، باید این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش را تا به انتها مطالعه کنید.

 

اولین دموی نرم افزاری که معرفی کردم به خوبی در خاطرم هست، انگار که همین دیروز بود (ماجرا به ۴ سال قبل بر می گردد). احتمالاً آن مشتری بالقوه در گوشه ای از این کره خاکی هنوز هم غرق در تعجب است که چرا اصلاً از اول به تماس من جواب داده است!

شاید جالب یا وحشتناک به نظر برسد، اما در هر صورت در اینجا به بخشی از گام های نادرستی که در طول تماس خود برداشتم اشاره می کنم:

  • صدای من به خاطر اضطراب و مصرف بیش از حد قهوه می لرزید.
  • سوال نپرسیدم. در عوض، حوصله مشتری را با جزئیات بی حاصل و بی ربط سر بردم.
  • نشانگر ماوس من مرتباً در حال پیمایش طول و عرض صفحه بود، چرا که نمی خواستم جزئی ترین ویژگیهای محصول را هم از قلم بیندازم.
  • به جای آنکه به موارد استفاده و کاربرد عملی محصول توجه کنم، با عجله به سوالات پاسخ می دادم که این به نوبه خود باعث ایجاد سوالات بیشتری می شد.
  • من کاری کردم که یک فناوری شیک و سهل الاستفاده، بسیار پیچیده و گیج کننده به نظر رسید.
  • در یکی دو مورد با باگ ها و اشکالاتی در عملکرد نرم افزار دمو مواجه شدم.

بنابراین جای تعجبی ندارد که مشتری مزبور دیگر هیچ وقت با من صحبت نکرده باشد. با وجود اینکه دوستانه و پرانرژی به نظر می رسیدم، اما هر اشتباهی که فکرش را بکنید مرتکب شدم.

اما امروز بعد از گذشت چهار سال و ارائه صدها دمو از محصولات مختلف داستان تغییر کرده است. امروزه نقش و سمَت من حول دو محور می چرخد: اول اینکه باید به محصول مورد نظر در دنیای مشتری زندگی ببخشم و دوم اینکه باید کاری کنم که همه چیز آسان و ساده به نظر برسد.

اما برای کمک به شما در جهت زندگی بخشیدن به محصول و آسان جلوه دادن آن، در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به ۱۰ مورد از اسراری که در ارائه دموی محصول به آنها تکیه می کنم اشاره خواهم کرد:

 

  1. طوری برخورد کنید که آرامش و انرژی از سر و روی شما ببارد

روی مخاطب تمرکز کنید، نه خودتان. اگر بیش از حد نگران این باشید که در منظر مخاطب چگونه به نظر می رسید، نکات مهم را از یاد خواهید برد و چه بسا فقط به خاطر اینکه نتوانسته اید منافعی که می توانید برای مشتری بالقوه به ارمغان بیاورید را به درستی پوشش بدهید، یک معامله شیرین را از دست بدهید. به علاوه، این احتمال هم وجود دارد که مخاطب شما هم این انرژی منفی را احساس کند و او نیز دچار اضطراب شود و در نتیجه، نتوانید مکالمه سازنده ای داشته باشید.

 

  1. شروع، وسط و پایان واضحی داشته باشید

هنگامی که پدرم انشاهای من را بررسی می کرد، همین جمله ورد زبانش بود: « شروع، وسط و پایان واضح و مشخصی داشته باش». اخیراً هم معاون اجرایی شرکت در مورد دمویی که به گروهی از مدیران نشان داده بودم همین را به من توصیه کرد. لذا در حال حاضر در همه معرفی هایی که انجام می دهم، این مراحل را پیاده می کنم:

  1. خلاصه ای از آنچه که می خواهید را بگویید و چیزی که مشتری می خواهد بشنود را به زبان بیاورید. از این فرصت برای هدایت جریان گفتگو بهره برداری کنید. این باعث می شود که مخاطب شما بیشتر احساس راحتی پیدا کند، چرا که انتظارات وی نسبت به مسیر پیش رو روشن می شود.
  2. سخنرانی: اینجا همان جایی است که نشان می دهید که چرا راهکار شما نیازهای طرف مقابل را برآورده خواهد کرد. فقط روی ویژگیهای مختلف محصول تکیه نکنید. مشخص کنید که چطور می توانید به مشتری کمک کنید؛ محصول یا سرویس شما چطور می تواند به او کمک کند تا از پس چالش هایی که با آنها روبروست برآید.
  3. چکیده آنچه که گفته اید را دوباره بگویید. برای تثبیت نکات کلیدی مورد نظر، موارد اصلی را تکرار کنید.

 

  1. قبل از آنکه به مشتری چیزی بگویید، از او سوال کنید

هر فروشنده ای باید آنقدر درباره محصول مورد نظر شناخت داشته باشد که بتواند بدون آمادگی درباره آن با مشتری گفتگو کند، چند سوال حساب شده بپرسد و بتواند به تناسب، کارکردهای آن را به تصویر بکشد. مولفه مهم در اینجا «سوال پرسیدن» است. برای درک چیزی که مخاطب به دنبال آن است هیچ راهی بهتر از پرسیدن از خود او وجود ندارد.

 

  1. ۲۰ درصد صحبت کنید، ۸۰ درصد بشنوید

بسیاری از فروشندگانی که با آنها همکاری کرده ام، با اینکه به دنبال ایجاد یک فضای مبتنی بر گفتگو بودند، اما به ندرت به مشتری اجازه می دادند که صحبت کند. برای اینکه واقعاً گفته های طرف مقابل را بشنوید، در تماس بعدی خود از این دو تاکتیک استفاده کنید:

  • بعد از آنکه صحبت طرف مقابل تمام شد، قبل از شروع پاسخ به آرامی تا دو بشمارید. من به این نتیجه رسیده ام که اگر فقط چند لحظه تأمل کنم و فوراً جواب ندهم، مشتری این را به عنوان نشانه ای از توجه من تعبیر می کند و به صحبت خود ادامه می دهد. ابتدا این را روی دوستان تان امتحان کنید تا منظور من را متوجه بشوید.
  • در زمان معرفی دمو مرتباً مکث کنید. بسیاری از فروشنده ها از این تکنیک استفاده می کنند. آنها در پایان هر بخش، به جای نظر خواستن، فقط چند ثانیه مکث می کنند – فقط اندکی کمتر از عبور از مرز معذب کردن حاضرین. در اینجا هم از طریق رفتارتان به مخاطبان خود نشان می دهید که به حفظ فضای گفتگوی دوجانبه تمایل دارید و فرصتی برای مشارکت را در اختیار آنها قرار می دهید.

 

  1. هنگامی که صحبت می کنید، تصور کنید که گوینده خبر هستید

نحوه صحبت کردن گوینده های خبر را در نظر بگیرید. آنها کلام را در قالب بسته های صوتی هضم شدنی، قابل تکرار و واضح در اختیار مخاطب قرار می دهند. گوینده های مشهور مهارت بیشتری دارند، اما تقریباً هر مجری خبری می تواند راهنمای شما باشد. هنگامی که کسی در یک بخش خبری یک سیاست خارجی خاص را توضیح می دهد، به سراغ موضوعات مبهم بی ربط نمی رود. بلکه در عوض، حتی یک کلمه را هم هدر نمی دهد، از زبان ساده استفاده می کند و یک روند منطقی را دنبال می کند. همینجا یک بهانه به دست تان دادم تا تلویزیون تماشا کنید!

با تظاهر به اینکه یک گوینده خبر هستید به یک هدف دیگر هم دست پیدا خواهید کرد: تمرکز. پشت هر کلیک و هر صفحه و هر بخشی که نشان می دهید باید یک هدف مشخص وجود داشته باشد.

 

  1. دست تان را از روی ماوس و کیبورد بردارید

اگر کار خاصی با رایانه ندارید، دست تان را از روی ماوس و کیبورد بردارید و هنگامی که به سوالات پاسخ می دهید، دست به سینه بنشینید. این کار به شما کمک می کند تا در حالی که حواس تان نیست، نشانگر را از این طرف به آن طرف نبرید و حواس دیگران را پرت نکنید. مخاطب شما به هر کجا که اشاره کنید نگاه می کند، لذا مراقب حرکات تان باشید. به علاوه، کسی چه می داند، شاید سهواً روی چیزی کلیک کردید که نباید می کردید!

 

  1. سول پشتوانه سوال را کشف کنید

اخیراً یک جلسه برای ارزیابی و کنترل کیفی مشاوران فروش شرکت داشتیم. مدیر فروش ما از یکی از مشاورین سوال کرد که فلان محصول چند فیلتر دارد. مشاور مربوطه هم حق مطلب را ادا کرد. او به جای آنکه برای پیدا کردن پاسخ دستپاچه شود، کمی درنگ کرد و پس از یک تبسم از مدیرمان خواست که خواسته و نیاز خودش از آن محصول را توضیح بدهد. به احتمال قریب به یقین، مشتری شما هم آنچنان به اعداد و ارقام علاقه ای ندارد و فقط می خواهد اطمینان پیدا کند که نیاز و خواسته اش به بهترین وجه ممکن برآورده خواهد شد. در این حالت، از آنجایی که گفتگو از سمت ویژگی ها به سمت منافع و حل مشکلات و چالش ها فاصله می گیرد، کلام وارد فاز مثمر ثمرتری خواهد شد.

 

  1. بین دوست داشتنی بودن و مطلع و آگاه بودن، تعادل برقرار کنید

من به ضرص قاطع اعتقاد دارم که مردم از افرادی خرید می کنند که از آنها خوش شان می آید. علاوه بر این، آنها از افرادی که می دانند که از چه صحبت می کنند هم خوش شان می آید. اینکه یک رابطه خوب و مثبت با مشتری برقرار کنید مهم است، اما این فقط هنگامی سودمند است که اعتبار خود را نشان داده باشید. این به آن معنی است که اگر چیزی را نمی دانید خودتان به آن اذعان کنید. سپس با تماس مجدد در سریع ترین زمان ممکن و ارائه پاسخ صحیح اعتماد بیشتری را به خود جلب کنید.

 

  1. از خودتان فیلم بگیرید

بهترین ورزشکارها رقابتهایی که در آن شرکت کرده اند را دوباره و چندباره بازبینی می کنند تا نقاط قوت و ضعف شان را پیدا کنند. بهترین فروشنده ها هم همین کار را انجام می دهند. اگر جلسه حضوری دارید، از یک دوربین مجزا یا دوربین گوشی خود استفاده کنید و اگر دمو را به صورت مجازی ارائه می دهید، از محصولات ضبط محیط دسکتاپ، مانند Snagit استفاده کنید. این به شما کمک می کند تا کلمات و عباراتی که از آنها استفاده می کنید را به زیر ذره بین ببرید و ببینید که چگونه کار را به سرمنزل مقصود می رسانید.

 

  1. به قول معروف، تو سر مال نزنید!

اگر مثلاً دموی نرم افزار شما برخی آمار یا داده های خاص را نشان نداد، یا یک پیغام خطا ظاهر شد، یا اینکه بارگذاری داده ها مقداری طول کشید، روی این مشکل کلید نکنید. این فضای خالی را با کلام پر کنید و به خاطر آن عذرخواهی نکنید. در غالب موارد، مشتری اصلاً متوجه وجود مشکل نمی شود. در بدترین حالت هم می توانید بعد از جلسه یک اسکرین شات از چیزی که می خواستید نشان بدهید را برایش ارسال کنید، که این به نوبه خود دریچه ای را برای یک مکالمه دیگر باز خواهد کرد.

 

نویسنده اصلی این مطلب که با اندکی جرح و تعدیل برای بخش مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، خانم الکساندرا نِیشِن است. خانم نیشن مدیر ارشد بازاریابی و فروش یکی از شرکتهای مطرح در همین زمینه است.

 

فروشنده ها باید غرور و عزت نفس بیشتری داشته باشند …

نویسنده اصلی این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای کریس گیلِسپای است. آقای گیلسپای یک نویسنده فریلنسر و بنیانگذار شرکتی است که به رشد کسب و کارهای نوپا، شرکت های تکنولوژی محور و موسسات غیرانتفاعی کمک می کند.

 

بله، درست خواندید. قبل از آنکه مخالفت کنید و صفحه را ببندید، اول نظرات من را هم بخوانید. حرف حساب من این است که فروشندگان باید با غرور و عزت نفس بیشتری کالا یا سرویس مورد نظر خود را بفروشند تا بتوانند روابط بهتری را با مشتریان بالقوه و بالفعل برقرار کنند.

اول از همه اجازه بدهید که با معنی و مفهوم غرور و تاثیر آن بر انسان آشنا شویم.

منظور ما از غرور این نیست که باد به غبغب بیندازید یا سماجت کنید؛ منظور ما عزت نفس است. هنگامی که برای خودتان ارزش قائل هستید با مهرورزی و احترام بیشتری با دیگران برخورد کرده و بیشتر به خواسته های آنها توجه می کنید. این عزت نفس باعث می شود که با احترام و توجه به گفته های مشتری گوش کرده و با وی تعامل کنید و در صورت مخالفت، نظر خود را با نهایت ادب ابراز کنید.

اما هنگامی که مردم عزت نفس و غرور ندارند، عملکرد ضعیفی را در زندگی از خود نشان می دهند. این در طول چرخه فروش به یک عامل تاثیرگذار در تجربه مشتری تبدیل می شود و روی رابطه شما با همکاران و رئیس تان نیز تاثیر خواهد گذاشت. اما اگر به خودتان اطمینان داشته باشید، کار کردن با شما آسانتر می شود، پاسخ های سرراستی می دهید و کارآمدتر می شوید.

ما در ادامه این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به سه نمونه رایج از عملکرد فروشندگانی اشاره خواهیم کرد که عزت نفس و غرور اندکی دارند و نشان خواهیم داد که اگر به اندازه کافی غرور داشته باشند چگونه شرایط عوض خواهد شد:

 

  1. فروشندگانی که عزت نفس کمی دارند، سوالات شما را به عنوان انتقاد تعبیر می کنند

به خاطر اضطراب و حساسیتی که معمولاً همیشه با انسانهایی همراه است که عزت نفس کمی دارند، ابراز نظر در برابر آنها به منزله مقابله و حتی تهاجم قلمداد می شود. فروشندگانی که به اندازه کافی اعتماد به نفس ندارند برای جلوگیری از بروز هرگونه مشکل و مخالفت، حتی در شرایطی که چیزی که گفته می شود یا خواهد شد واقعاً در چنین قالبی قرار نمی گیرد، فوراً موضع می گیرند. دلیل این موضع گیری، ترکیب آموخته های آنها با شخصیت ضعیف شان است که همه چیز را به هم می ریزد. در طرف مقابل، فروشندگانی که غرور و عزت نفس دارند، در کمال آرامش و بدون عجله در قضاوت به نظرات مشتری گوش می دهند.

 

سناریوی ۱: عزت نفس کم

مشتری بالقوه: قیمت راهکار شما چقدره؟

فروشنده: ببینید، می دونم که احتمالاً رقبای ما به شما گفتن که ما گرونفروشیم، اما باید بهتون بگم که اونا میخوان سرتون کلاه بذارن. قیمت ما واقعاً مقرون به صرفه ست.

مشتری بالقوه: بسیار خوب … حالا قیمت چقدر هست؟

 

سناریوی ۲: عزت نفس کافی

مشتری بالقوه: قیمت راهکار شما چقدره؟

فروشنده: سوال خیلی خوبی رو مطرح کردید. آیا قیمت در بررسی های شما یک عامل مهم به حساب میاد؟

مشتری بالقوه: نه، فقط می خوام حساب کتاب کنم.

فروشنده: خیلی هم خوبه، قیمت فلان تومنه.

 

  1. فروشندگانی که عزت نفس کمی دارند هیچ وقت پاسخ سرراست نمی دهند

فروشنده ها همیشه به دنبال متقاعد کردن مشتریان بالقوه به خرید هستند، اما فروشندگانی که عزت نفس کمی دارند اغلب تلاش می کنند تا به استفاده از میانبر متوسل شوند. بدترین حالت برای مشتری این است که دغدغه درست و قابل قبولی داشته باشد که به پاسخ (بله یا خیر) نیاز دارد، اما پاسخ سرراستی را دریافت نکند. این برای خریدار آزاردهنده است و اعتبار شما را تضعیف می کند. در طرف مقابل، فروشندگانی که عزت نفس بالایی دارند می دانند که برای اینکه فروش به سرانجام برسد، باید یک تناسب دوجانبه وجود داشته باشد.

 

سناریوی ۱: عزت نفس کم

مشتری بالقوه: اما مگه غیر از اینکه که سیستم شما فلانکار رو نمی تونه انجام بده؟

فروشنده: راهکار ما کاملاً جامع هست، بنابراین هیچ لزومی نداره که نگران چیزی باشید.

مشتری بالقوه: … .

 

سناریوی ۲: عزت نفس کافی

مشتری بالقوه: اما مگه غیر از اینکه که سیستم شما فلانکار رو نمی تونه انجام بده؟

فروشنده: به نکته درستی اشاره کردید. این برای شما خیلی مهمه؟

مشتری بالقوه: برای من نه، اما برای رئیسم چرا.

فروشنده: خب صادقانه خدمت تون عرض کنم که این ویژگی به شکل پیش فرض در سیستم ما وجود نداره، اما ما با شرکت هایی همکاری می کنیم که این سرویس رو هم ارائه می کنن و به راحتی می تونیم اون رو در سیستم شما بگنجونیم.

مشتری: بسیار خوب، اگه اینطوره مشکلی نیست.

 

  1. فروشندگانی که عزت نفس کمی دارند آنقدر از لغات و اصطلاحات خاص حوزه فعالیت خود استفاده می کنند که به سختی می توانید از حرف هایشان سر در بیاورید

این قبیل افراد آنقدر از کلمات تخصصی استفاده می کنند که معنی حقیقی کلام در این میان گم می شود. این فروشنده ها به اندازه ای نگران هستند که مبادا از کلمات تخصصی مناسبی استفاده نکرده باشند که سعی می کنند که همه آن عبارات و اصطلاحات را در سخنان خود با مشتری بگنجانند. در طرف مقابل، فروشنده هایی که به اندازه کافی عزت نفس دارند به خوبی می دانند که بمباران کردن مشتری با این قبیل عبارات و اصطلاحات فقط باعث می شود که ارتباط مناسبی شکل نگیرد و پیام به درستی منتقل نشود، بنابراین به زبانی صحبت می کنند که قابل هضم تر باشد.

 

سناریوی ۱: عزت نفس کم

مشتری بالقوه: آیا این راهکار مشکل من رو حل می کنه؟

فروشنده: قطعاً، چرا که این پروفشنال ترین ویجت سوشالی است که با کانفیگ دقیق و مناسبش قدرت آنالیز سوشال مدیا رو افزایش میده.

 

سناریوی ۲: عزت نفس مناسب

مشتری: آیا این راهکار مشکل من رو حل می کنه؟

فروشنده: بله، شما فرمودید که هدف اصلی تون اینکه که درآمدتون رو افزایش بدید، و راهکار ما مشتریان راغب با کیفیت تری رو در اختیار فروشنده قرار میده، و این باعث افزایش ۲۴ تا ۳۰ درصدی درآمد شما خواهد شد.

 

احتمالاً الآن نیاز به غرور و عزت نفس برای فروشندگان بیشتر برای شما منطقی به نظر می رسد. حرف حساب من این است که هنگامی که فروشنده به اندازه کافی اعتماد به نفس ندارد و برای خودش احترام قائل نیست، احساسات مختلفی سد راهش می شود که فقط باعث اتلاف وقت او و مشتری خواهد شد. به علاوه، هر دغدغه ای هم که مطرح می شود از دید این فروشندگان به عنوان یک موقعیت برد-باخت دیده می شود، بنابراین به رفتارهای غیرصادقانه روی می آورند و از ارائه پاسخ های سرراست طفره می روند. در طرف مقابل، هنگامی که یک فروشنده به اندازه کافی عزت نفس دارد، ترس از طرد شدن محو می شود، می تواند صادق باشد و تجربه بهتری را برای مشتری رقم بزند. بنابراین، اگر در صدد بهبود تجربه مشتری و به سرانجام رساندن معاملات بیشتری هستید، به چه چیزی نیاز دارید؟ غرور و عزت نفس بیشتر.

 

 

آموزش فروش: ۵ ستون اصلی معرفی موفقیت آمیز محصولات و خدمات

اغلب مدیران فروش، پس از آنکه یک فرآیند قابل تکرار را برای جذب مشتری تنظیم و ارائه می کنند، به نظاره اعضای تیم خود می نشینند. به عبارت دیگر، آنها عملکرد فروشندگان شرکت را زیر نظر می گیرند تا ببینند که هر یک از آنها چه نقاط قوت و ضعفی دارد. به هر حال، هنگامی که فرآیندی برای جذب مشتری داشته باشید که امتحان خود را پس داده و فروشندگان تان هم در هدایت مشتریان جذب شده به انتهای قیف فروش توانمند باشند، یک دستگاه فروش نسبتاً تمام و کمال خواهید داشت.

من در دوران فعالیتم در فروش، به ویژگی های فروشندگانی که عملکرد بهتری داشته اند دقت کرده و آنها را در ذهنم ثبت و ضبط کرده ام. اگرچه این دانسته ها را با همکاران صنفی خود در سایر شرکت های مشابه در میان گذاشته ام، اما اخیراً چنین به نظرم رسید که این خصوصیات برای پیشبرد هر چرخه فروشی سودمند واقع می شود.

هنگامی که به عنوان یک مدیر فروش، کوچینگ انجام داده یا به تیم خود مشاوره می دهید، باید این پنج ستون یک معرفی (pitch) موفقیت آمیز که در ادامه این مطلب از سلسله مقالات بخش آموزش فروش به آنها اشاره خواهد شد را در نظر داشته باشید:

 

  1. در همان تماس اولیه، قاپ مشتری را بدزدید

در تماس اولیه که به عنوان تماس شناسایی محسوب می شود، سوالاتی را بپرسید که طرح آنها باعث می شود که شرکت شما در اولویت های بالاتری از رقبا قرار بگیرد. ایده هایی را ارائه کنید که تا به حال به ذهن مشتری احتمالی نرسیده باشد و اعتبار و دانش خود را به او نشان بدهید. پیش از هر تماس، حداقل ۱۵ دقیقه وقت بگذارید و چارچوب سوالاتی که می خواهید از مشتری بپرسید و سوالاتی که طرح آنها از سوی مشتری را پیش بینی می کنید را طراحی و مشخص کنید.

از طرف دیگر، تلاش کنید که تا جایی که می توانید به صحبت های مخاطب خود گوش بدهید. فروشندگان تازه کار به گونه ای تماس خود را مدیریت می کنند که انگار بازجویی است، اما فروشندگان مجرب فضایی مانند یک مسابقه تنیس را به وجود می آورند تا تعامل دوجانبه عادلانه ای ایجاد شود.

 

  1. تحقیق کنید

اطلاعات فراوانی که امروزه به راحتی در دسترس قرار دارد، فروشندگان امروزی را در مسیر فروش با چالش های جدیدی روبرو کرده است. مشتریان بالقوه ما پیش از خرید می توانند تحقیقات جامع و گسترده ای را انجام بدهند. اما این فراوانی اطلاعات برای فروشندگان نیز می تواند کارساز باشد.

با انجام تحقیقات لازم، کفه های ترازو را همتراز کنید. وبسایت شرکت متبوع مشتری بالقوه را زیر و رو کنید، نام وی را در شبکه های اجتماعی و از جمله لینکدین جستجو کنید، و از بررسی وبسایت هایی که حاوی نقد و بررسی های کاربران هستند نیز غافل نشوید. بهترین فروشندگان آنهایی هستند که نیازها و خواسته های مشتری را درک می کنند، و می توانند در صحبت و عمل به خوبی و به درستی به آنها رسیدگی کنند. حتی بهتر است که آن نیازها، خواسته ها و مشکلات را با موارد مشابه مشتریان قبلی تان مقایسه کنید و توانمندی خود و محصول تان را برای رفع نیاز و حل چالش مشتری جدید در عمل به وی نشان بدهید.

 

  1. نحوه معرفی اهمیت دارد

لازم و ضروری است که معرفی هر محصول و سرویس برای هر یک از مشتریان با خواسته ها، نیازها و چالش های آن مشتری خاص متناسب سازی شده باشد. به علاوه، اجرای هر معرفی باید به گونه ای انجام بگیرد که به یادماندنی باشد. فارغ از چیزی که در صدد فروش آن هستید، نحوه معرفی بسیار مهم است. به خاطر داشته باشید که اکثر مردم حتی نمی توانند معرفی های تکراری را تحمل کنند، چه برسد که به واسطه آنها به خرید نیز علاقمند شوند.

در همان ۶۰ ثانیه اول باید نشان بدهید و اثبات کنید که معرفی محصول برای طرف مقابل شخصی سازی و متناسب سازی شده است. با چرایی برتری شرکت خودتان شروع نکنید، بلکه در همان ابتدا نشان بدهید که چگونه می توانید به طرف مقابل کمک کنید.

چرخه خرید را به عنوان موجی در نظر بگیرید که باید روی آن سوار شوید؛ در این حالت، «زمان» حرف اول را می زند. در طول فرآیند معرفی باید تلاش کنید تا خودتان را صادق نشان بدهید. اگر مخاطب خود را خسته کنید، موج را از دست داده اید و باید منتظر موج بعدی بمانید. در بهترین حالت، فرآیند فروش را طولانی می کنید، اما معمولاً ایمیلی با مضمون «فقدان بودجه مورد نیاز» یا حاوی یک دلیل تکراری و مضحک برای انصراف از خرید دریافت خواهید کرد.

 

  1. ورود به مرحله بعد

برای قدم گذاشتن به مرحله بعدی از فرآیند فروش فقط از مشتری اجازه نخواهید، بلکه به گونه ای عمل کنید که از دید خودتان و مشتری، این «حق» شما باشد. این یکی از اصول فروش است: هر بار که با یک مشتری بالقوه تعامل دارید، مرحله بعدی و روند ادامه کار را مشخص کنید. در عین حال، فروشندگان مبتدی فراموش می کنند که باید لیاقت و حق رفتن به مرحله بعد را پیدا کنند، نه اینکه فقط از مشتری بخواهند که قدم بعدی را بردارد.

اگر از مشتری خواستید که وارد مرحله بعد از فرآیند خرید شود، اما درخواست تان رد شد (مثلاً اگر مشتری بالقوه به شما گفت: «لطفاً تماس نگیرید، خودمون باهاتون تماس می گیریم»)، در اینصورت باید در سیاست های خود تجدیدنظر کنید و ببینید که چه کاری را باید به شکل دیگری انجام بدهید.

 

  1. دوست داشتنی باشید

مردم از افرادی خرید می کنند که از آنها خوششان بیاید. هرچه روی اهمیت این مورد تاکید کنیم، کم است. در واقع، این یکی از قوانین فروش است. اگر آدم خشک یا عبوسی هستید، اگر همیشه غر می زنید، یا سمج یا دو رو هستید، مشتری وقت خود را با شما تلف نخواهد کرد.

 

اگر در حوزه فروش فعالیت می کنید، آیا به نظر شما ستون دیگری هم وجود دارد که بتوان به این پنج ستون اضافه کرد؟ اگر فروشنده نیستید، اما اخیراً یک فروشنده به شما مراجعه کرده، چه چیزی باعث شد که معرفی محصول یا سرویس به مذاق شما خوش بیاید، یا اینکه حرف های فروشنده را باور نکنید و حتی تحمل شنیدن صحبت های وی برای شما دردناک باشد؟


نویسنده اصلی این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای رِی کارول است. آقای کارول به عنوان مدیر فروش یکی از شرکت های مطرح در زمینه بازاریابی و فروش، مسئولیت هدایت و رهبری تیمی از فروشندگان مستعد را بر عهده دارد.

 

 

 

چگونه مردم را عاشق تماس های سرد خود کنیم؟

آخرین باری که یک فروشنده برای فروش محصول یا خدمات شرکت متبوع خود با شما تماس گرفت را به یاد می آورید؟ کمی فکر کنید. آن موقع چه واکنشی نشان دادید؟

نویسنده اصلی این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای کریس گیلِسپای است. آقای گیلسپای یک نویسنده فریلنسر و بنیانگذار شرکتی است که به رشد استارتاپ ها، شرکت های تکنولوژی محور و موسسات غیرانتفاعی کمک می کند.

 

تصور من و امثال من به عنوان فروشنده ممکن است این باشد که تماس من یک صحنه زیبا و دراماتیک خلق می کند که در آن هم باری از دوش من برداشته می شود و هم نفعی به مخاطب رسانده می شود. اما در واقعیت، مخصوصاً هنگامی که مشغول انجام کاری هستید، یک تماس به اصطلاح «سرد» می تواند آزاردهنده باشد و گاهی در کار شما نیز اختلال ایجاد کند. بیایید با هم به متن آخرین تماسی که با من گرفته شد نگاهی بیندازیم:

 

فروشنده: سلام، من فلانی هستم از شرکت فلانساز.

من: سلام، چطور می تونم کمکتون کنم؟

فروشنده: من می خوام با آقای فلانزاده صحبت کنم. ایشون معاون شرکت شما هستند.

من: ببینید، این از دامنه اختیار من خارجه. متاسفانه نمی تونم کمکتون کنم.

فروشنده: (با خنده) من تو کار فروشم، شما هم تو همین کار هستی. یه لطفی بکن من رو به رئیست وصل کن.

من: متاسفم، واقعاً نمی تونم کمکی بکنم. (قطع تماس)

 

چند لحظه ای نشستم و فکر کردم. آیا واقعاً این دوست ما تصور می کرد که من در کنار آقای فلانزاده نشسته ام و هر دو چشم انتظار تماس فروشنده ها هستیم؟ آیا اصلاً تحقیقی انجام داده (مثلاً از طریق لینکدین) تا ببیند که من چه سمَتی در شرکت دارم و رابطه من با فرد مورد نظر چگونه است؟ از اینکه اینطور به نظر می رسید که او فقط به این خاطر که گوشی را برداشته و تماس گرفته انتظار داشت که برایش کاری انجام بدهم ناراحت شدم. مسأله مهم این است که این فروشنده، تلاش نکرد تا روی ارزش و منفعتی که من یا رئیسم به دنبال آن هستیم مانور بدهد. جالب اینجاست که فردا هم مجدداً تماس گرفت و تقریباً همین مکالمه تکرار شد.

 

اشتباهات

مشکلی که در این تماس سرد وجود داشت این بود که طرف مقابل به کلی از یاد برده بود که در طرف دیگر خط یک انسان واقعی حضور دارد. به نظر من بسیاری از فروشندگان دیگر هم مرتباً در همین دام می افتند. اگر شما هم به عنوان فروشنده فقط تلفن را بر می دارید و مانند یک دستگاه، پشت سر هم شماره می گیرید، این واقعاً جای تاسف دارد. اگر کار خود را به درستی و با مهارت انجام بدهید، استفاده از تماس سرد یک روش بسیار موثر برای رساندن صدای شما در میان هیاهوی رقبا و آغاز یک مکالمه و ارتباط واقعی خواهد بود که در بلندمدت به جاهای بهتری هم می تواند برسد.

اجازه بدهید که در اینجا به اشتباهاتی که این فروشنده مرتکب آنها شد نگاهی بیندازیم تا بتوانید از آنها اجتناب کرده و رویکرد و توانایی خود در فروش را تقویت کنید. برای جلوگیری از بروز این اشتباهات باید به نکاتی که در ادامه ذکر می کنیم توجه کنید:

 

  1. اطلاعات جمع آوری کنید

امروزه در شرایطی که اطلاعات فراوانی بر پهنه وب موجود است، عدم آگاهی از سمَت و سوابق طرف مقابل قابل توجیه نیست. یک روش بهتر برای نزدیک شدن به من می توانست استفاده از چنین جملاتی باشد: «سلام، گویا شما مدیر فروش شرکت فلانساز هستید. آیا آقای فلانزاده مسئول مستقیم شما محسوب می شن؟» با این رویکرد حرفه ای تر من از خودم می پرسیدم: «آیا این آقای فلانزاده رو می شناسه؟!» و بیشتر برای ادامه گفتگو تمایل پیدا می کردم.

 

  1. اجازه بخواهید

هنگامی که طرف مقابل به راحتی می تواند تلفن را قطع کند، نمی توانید با استفاده از یک لحن زورمندانه به جایی برسید. در عوض، به منظور کسب نتیجه مورد نظر، باید رضایت وی را جلب کنید. مثلاً استفاده از چنین جملاتی را امتحان کنید: «امیدوارم مزاحم نشده باشم، دو دقیقه وقت دارید که دلیل تماسم رو براتون توضیح بدم؟»

 

  1. چرایی تماس خود را توضیح بدهید: دلیل خوبی داشته باشید

پیش فرض طرف مقابل شما این است که یک فروشنده فرومایه و سمج هستید و بنابراین به دنبال بهانه ای است تا تلفن را قطع کند، مگر اینکه اثبات کنید که چنین تصوری درست نیست. ارزشی که ارائه می کنید را دقیقاً توضیح بدهید، مثلاً «ما به شرکتهای مختلف کمک می کنیم تا درآمد خودشون رو افزایش بدن، آیا این با سمَت شما در شرکت ارتباطی پیدا می کنه؟» اگر از همان ابتدا صادقانه دلیل تماس خود را مشخص نکنید، طرف مقابل تا به انتها در برابر شما گارد خواهد گرفت.

 

  1. پیش از درخواست، یک حس تفاهم ایجاد کنید

مردم افرادی که مثل خودشان هستند را دوست دارند، و اگر رابطه ای با طرف مقابل پیدا کنید قطع تماس و رد درخواست تان بسیار دشوارتر خواهد شد. مثلاً «گویا شما دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بودین. من هم همونجا درس خوندم! شما چه سالی اونجا تحصیل می کردید؟»

 

  1. ارزش و منفعت ارائه کنید

هرچقدر هم که روی این مورد تأکید کنم کم است: بدون بیان و ارائه چیزی که برای مخاطب شما ارزشمند و نافع به نظر برسد، تماس شما به هیچ جا نخواهد رسید. برای طرف مقابل شما باید به وضوح مشخص باشد که چگونه می توانید به او کمک کنید تا چیزی را به دست بیاورد که در حال حاضر ندارد یا از چه طریقی می توانید یکی از مشکلاتش را حل کرده و باری را از دوش وی بردارید. مثلاً طرف مقابل من می توانست بگوید: «ما بازده تیم های فروش شرکتها رو افزایش می دیم، بنابراین اعداد و ارقام هدف شما محقق خواهد شد. به نظر شما این می تونه تناسبی با کار و برنامه های آقای فلانزاده داشته باشه؟» اگر من به دنبال تحقق آمار و ارقام هدف خود باشم، حداقل برای شنیدن گفته های شما وقت خواهم گذاشت.

 

  1. به «نه» مخاطب خود احترام بگذارید و پل های مقابل را خراب نکنید

اینکه مخاطب شما در حال حاضر علاقه ای به ادامه گفتگو ندارد می تواند دلایل مختلفی داشته باشد، مثلاً شاید سرش شلوغ است یا حتی در حال حاضر حال خوشی ندارد. درباره دلیل این بی علاقگی اطلاعات بیشتری را گردآوری کنید و برای تماس مجدد در یک موقعیت دیگر با چنین جملاتی آمادگی داشته باشید: «من درک می کنم که در حال حاضر به ادامه گفتگو علاقه ای ندارید. به خواسته شما هم احترام می گذارم، اما ممنون میشم اگر بهم بگید که آیا زمان مناسبی رو برای تماس انتخاب نکردم یا اینکه کلاً به پیشنهاد ما علاقه ای ندارید. در هر صورت حق با شماست و اگر با خواسته و نیاز شما تناسبی نداریم نباید وقت تون رو بگیریم.» نشان بدهید که شما هم انسان هستید و درک می کنید که در طرف دیگر خط هم انسانی حضور دارد که می خواهد همان طوری با وی رفتار شود که خودتان می خواهید دیگران با شما رفتار کنند.

تفاوت را احساس می کنید؟ نسخه بهبود یافته ای که در اینجا ارائه کردیم به مشتری بالقوه این امکان را می دهد تا ادامه یافتن مکالمه را بپذیرد، دلیل تماس شما را درک کند و بداند که چرا به نفعش است که به جای عجله برای پایان دادن به تماس، بیشتر برای صحبت کردن با شما وقت بگذارد. فقط از این طریق است که می توانید از تماس سرد نتیجه بگیرید.

حالا باید ببینید که هنگامی که خودتان یا تیم فروش تان از تماس سرد استفاده می کنید، آیا بیشتر به فروشنده ای که با من تماس گرفت شباهت دارید یا بیشتر با نسخه بهبود یافته ای که در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش ارائه کردیم هماهنگ هستید. اگر تردید دارید، بیشتر بررسی کنید. اگر از نمونه اول استفاده کنید، مشتریان بالقوه و راغب و درآمد فراوانی را از دست خواهید داد.

 

 

۳ دلیل مردد بودن و فکرکردن مشتری بالقوه شما به سایر گزینه ها

نویسنده اصلی این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای مایکل پِدون است. آقای پدون بنیانگذار و مدیرعامل یکی از شرکت های مطرح در زمینه بازاریابی و فروش است. ما مطالب دیگری را نیز در این بخش از وی منتشر کرده ایم که معمولاً در قالب پرسش و پاسخ و در تلاش برای حل یک مشکل واقعی نگاشته شده اند.

 

چه اشتباهی مرتکب شدم و چگونه می توانم دوباره به بازی برگردم؟

 

سوال

سلام آقای پدون: یک نفر از طریق وبسایت مان با ما تماس گرفت که صاحب یک شرکت کرایه چی بود. او می گفت که در حال ارزیابی نرم افزارهایی است که به درد کارش می خورند و به دنبال یک راهکار مناسب است. ما یک دمو به او نشان دادیم و من چهارشنبه گذشته با وی تماس گرفتم تا وضعیت خرید را پیگیری کنم. به نظر می رسید که من را شناخته و گفت که هنوز هم در حال بررسی گزینه هاست. ما نتوانستیم زیاد صحبت کنیم، چون پشت خطی داشت. بنابراین ایمیلی با این مضمون برایش فرستادم که تا آخر هفته دوباره با وی تماس می گیرم، اما همان موقع هم چهارشنبه بود و ضمناً شرکت های کرایه چی در آخر هفته سرشان خیلی شلوغ است، بنابراین می خواهم همین امروز با او تماس بگیرم. نظر شما چیست؟»

 

پاسخ

راهکار رایج، یک مشکل بزرگتر دارد

اولاً به احتمال قریب به یقین از هر کس دیگری که بپرسید از شما می خواهد تا به ترفندهایی متوسل شوید تا بتوانید مشتری بالقوه را دوباره پشت خط تلفن بیاورید و احتمالاً اگر به اندازه کافی و وافی اینکار را انجام بدهید، شاید هم موثر واقع شود.

اما من در اینجا یک مشکل بزرگتر می بینم. اگر شما بتوانید این مشکل بزرگتر که مد نظرم است را حل کنید، می توانید نیاز به این سناریو را حذف کنید و فروش بیشتری را در فرصت کمتری به سرانجام برسانید، بسیار بیشتر.

اجازه بدهید که منظورم را واضح تر بیان کنم:

« یک نفر از طریق وبسایت مان با ما تماس گرفت که صاحب یک شرکت کرایه چی بود. او می گفت که در حال ارزیابی نرم افزارهایی است که به درد کارش می خورند و به دنبال یک راهکار مناسب است. ما یک دمو به او نشان دادیم …»

همین جا صبر کنید! چطور با این سرعت از «تماس» به «دموی محصول» رسیدیم؟

این یکی از اشتباهات رایج در میان فروشندگان تازه کار و حتی فروشندگان مجرب است؛ مخصوصاً در مورد مشتریان راغب گرم (Warm Leads یا مشتریان راغبی که پیشقدم شده اند).

بیایید نگاه دقیق تری بیندازیم: «یک نفر از طریق وبسایت مان با ما تماس گرفت که صاحب یک شرکت کرایه چی بود»

بسیار خوب، حاضرم شرط ببندم که به محض اینکه این مشتری راغب با شما تماس گرفت و متوجه شدید که صاحب شرکت است و به بررسی برنامه نرم افزاری شما علاقمند است، قلبتان به تپش درآمد و از خوشحالی سر از پا نمی شناختید. احتمالاً به حس فروشندگی خود درود فرستاده و کمربندها را بسته اید تا تخت گاز به پیش بروید.

در این میان، از چند مرحله ای که می توانست به شما کمک کند تا شانس به سرانجام رساندن این فروش را به میزان چشمگیری افزایش بدهید غفلت کرده اید.

 

از چه چیزی غافل شده ایم؟

در اینجا به ۳ موردی که از نظر دور داشته اید اشاره می کنیم (البته، فقط همین ها نیست)

 

اول

تصمیم گیرنده ها: آیا این شخص، تنها مالک و همه کاره است؟ فقط به این خاطر که طرف مقابل می گوید که مالک کسب و کار است به این معنی نیست که همه تصمیمات لازم را خودش خواهد گرفت. هر سازمانی فرآیندهای خرید مختص به خودش را دارد. شاید فرمان کلاً در دست همان فردی باشد که با شما تماس گرفته، اما شاید هم اینطور نباشد. مشکل اینجاست که در این مرحله نمی توانید دقیقاً این را مشخص کنید. به عنوان مثال، شاید آن شخص به شدت روی نظرات تیم IT خود حساب می کند. در این حالت، اگر بخش IT را از معادله حذف کنید، نتیجه ای که به دست می آورید فاجعه بار خواهد بود. شاید مخاطب شما مالک کسب و کار باشد، اما سناریوهای زیادی را می توان تصور کرد که در آنها افراد دیگری هم در فرآیند تصمیم گیری نقش بازی می کنند. مسأله این است که برای کسب اطلاع دقیق از نقش طرف مقابل و فرآیند سازمانی خرید شرکت متبوع او هنوز خیلی زود است، اما باید آگاه و هوشیار باشید که در هر صورت، لازم و ضروری است که با آن فرآیندها آشنایی پیدا کنید و پیش از نشان دادن دمو به این درک رسیده باشید که باید از این موضوع مهم سر در بیاورید (بله، قبل از نشان دادن دمو).

 

دوم

«او در حال ارزیابی نرم افزارهایی است که به درد کارش می خورند. بنابراین به دنبال یک راهکار مناسب است.» در اینجا سوالاتی مطرح می شود: اصلاً او چرا نرم افزارهای مختلف را بررسی می کند؟ او از راهکار جدید چه می خواهد که راهکار کنونی وی از انجام آن عاجز است؟ آیا آنها تصمیم قاطع گرفته اند که یک راهکار جدید پیدا کنند و به دنبال پیدا کردن بهترین گزینه هستند، یا اینکه در حال ارزیابی ارزش و ضرورت استفاده از یک راهکار جدید هستند؟» مسیری که در هر یک از این دو حالت باید برای فروش انتخاب کنید متفاوت است و این را باید مد نظر داشته باشید.

 

سوم

راهکار ایده آل او چه ویژگی هایی دارد و وجود آن ویژگی ها چه ضرورتی دارد؟ پس از آنکه شما و مشتری بالقوه با چرایی نیاز یا خواسته آشنایی پیدا کردید، مشخص کنید که طرف مقابل شما ترجیح می دهد که مشکل از چه طریقی حل شود و دلیل این ترجیح چیست.

 

اینها فقط بخشی از مهم ترین مواردی هستند که در این سناریو باید به آنها بپردازید و به محض اینکه یک فرآیند فروش مناسب را انتخاب کردید (در این راستا باید روی سوالاتی که باید بپرسید، زمان و نحوه پرسیدن آنها، چرایی آن پرسش ها و پاسخ های آنها و فردی که باید آنها را از وی بپرسید و کاری که با توجه به پاسخ هایی که دریافت می کنید باید انجام بدهید شناخت داشته باشید) متوجه خواهید شد که دیگر طرف مقابل شما نخواهد گفت که «ببخشید، پشت خطی دارم» و مجبور نخواهید شد که منتظر بنشینید به این امید که یکی از رقبای شما قاپ مشتری را ندزدد.

 

خیلی خوب به نظر می رسه، اما با این مشتری چکار کنم؟

اگر من جای شما بودم اینطور عمل می کردم: با مشتری مورد نظر تماس می گرفتم و می گفتم «من ایده/گزینه دیگه ای هم براتون دارم که احتمالاً برای شما مناسب تره (جلب علاقه)، اما برای اطمینان از عملیاتی بودن این ایده/گزینه باید با … شرکت تون صحبت کنیم» و سپس گوشی را به مدیر فروش یا فرد دیگری می دادم که با فرآیندهای فروش مناسب برای تحریک مشتری به عمل آشنا است و یک فاز به اصطلاح برق آسا را هم برای مراحلی که از قلم افتاده بودند اجرایی می کردم. فقط اطمینان پیدا کنید که ایده یا گزینه ای دارید که در صورتی که مشتری بالقوه خواست به مشتری بالفعل تبدیل شود، احساس کند که وقتش به هیچ عنوان تلف نشده است.

 

 

۵ اصل روانشناسی برای فروشندگان که حتی فروید را نیز به خرید متقاعد می کند

سیگموند (یا زیگموند) فروید با وجود همه شهرتی که برای خود دست و پا کرد، امروزه دیگر آنچنان مورد توجه نیست و اقبال کمتری نسبت به وی وجود دارد. پدر روانشناسی مدرن ما تقریباً به حاشیه رانده شده است. پس فروید چه جذابیتی دارد و چرا هنوز هم هر جا که حرف از روانشناسی به میان می آید به یاد او می افتیم؟ دلیلش این است که فروید را با نگرش فوق طبیعی اش نسبت به سبک و سیاق فکر کردن انسان به یاد می آوریم. بعید می دانم کسی وجود داشته باشد که به تاثیر گذاشتن روی طرز فکر دیگران علاقه ای نداشته باشد. این اثرگذاری در دنیای کسب و کار به معنی ایجاد پتانسیل برای فروش بیشتر خواهد بود.

بر همه واضح و مبرهن است که مردم با توجه به احساسات خود خرید می کنند. در حالیکه دلیل قدم گذاشتن در جاده خرید می تواند یک نیاز برآورده نشده باشد، اما مشتریان شما تنها در صورتی خرید را به سرانجام می رسانند که احساس کنند که تصمیم خوبی گرفته اند. بله، مردم بهترین راهکار را از شما نمی خرند، آنها راهکاری را خریداری می کنند که بهترین احساس را نسبت به آن دارند. به همین دلیل هیچ بعید نیست که منطقی ترین استدلال ها را به مشتری بالقوه ارائه کنید و در نهایت باز هم نتوانید معامله مورد نظر را جوش بدهید. بنابراین، جای تعجبی ندارد که داشتن اطلاعات کافی درباره اصول روانشناسی بتواند باعث افزایش فروش شما شود. ما در این مطلب از سلسله مقالات آموزش فروش به سراغ پنج اصل روانشناسی می رویم که به عنوان فروشنده باید از آنها اطلاع و بر آنها تسلط داشته باشید:

 

  1. تأیید اجتماعی (Social Proof)

تایید اجتماعی به این معنی است که ما در هنگامی که می خواهیم تصمیم بگیریم، به دیگران نگاه می کنیم. اساساً ما حیوانات اجتماعی هستیم و هنگامی که با جمع حرکت می کنیم و به اصطلاح، همرنگ جماعت می شویم بیشتر احساس راحتی می کنیم. دقیقاً به همین دلیل است که شرکت ها لوگوی مشتریان خود را در یک مکان ثابت و مشخص از وبسایت خود قرار می دهند. آنها در واقع از این طریق به شما می گویند: «لازم نیست که نگران باشید، دیگران از ما خرید کرده اند و از تصمیم خود رضایت دارند. سرمایه گذاری روی محصولات و خدمات ما شما را متضرر نخواهد کرد.»

 

بهره برداری از تایید اجتماعی در فروش

آمادگی پیدا کنید: پیش از آنکه به سمت یک شرکت یا فرد بروید، یک فهرست از آن دسته از مشتریان تان که به طرف مورد نظر شباهت دارند تهیه کنید. به این منظور، باید درک درستی از مدل کسب و کار طرف مقابل داشته باشید، در غیر اینصورت نتیجه مثبتی نخواهید گرفت. حتی ممکن است که این سوال از شما پرسیده شود که «آیا با شرکت هایی که در حوزه کاری ما فعالیت می کنند سابقه همکاری داشته اید؟» و این موقعیتی است که می توانید در آن بدرخشید. چند نمونه ذکر کنید و داستان های موفقیت شرکت های مشتری خود را ذکر کنید.

 

داستان موفقیت شرکت ها و افراد ثالث را بیان کنید: یکی از اشتباهات رایج این است که به جای آنکه به طرف مقابل نشان بدهید که چگونه به وی کمک خواهید کرد، فقط نظریه پردازی کنید. از صحبت های مبهم و گنگ که فقط حالت تئوری دارند پرهیز کنید. در عوض، از نتایج واقعی و ملموسی صحبت کنید که برای شرکت های مشابه با مشتری بالقوه جدید خود به ارمغان آورده اید. از عباراتی که امتحان خود را پس داده اند، مانند «شرکت فلانساز که احتمالاً باهاش آشنایی دارید تونست ۱۰ درصد درآمد بیشتری رو کسب کنه» استفاده کنید، یا اگر به شخص می فروشید، نظرات و بررسی های مشتریان فعلی و قبلی خود را به وی حواله بدهید. این به مشتری اطمینان می دهد که راهکار شما موثر واقع خواهد شد، چرا که قبلاً در عمل چنین اتفاقی افتاده است.

 

  1. قانون جبران

انسانها به صورت طبیعی احساس می کنند که هر لطفی را باید جبران کنند، حتی اگر طرف مقابل هیچ انتظاری از آنها نداشته باشد. این جزوی از ذات و حتی ادب و نزاکت ماست. جامعه روی محور همکاری می چرخد و ما با غریزه جبران لطف دیگران بزرگ شده ایم. در واقع، حتی اگر لطف کسی را جبران نکنیم، احساس می کنیم که باری بر دوش داریم. ما به عنوان انسان، برای برداشتن بار ناشی از زیر دِین دیگران بودن یک تشویش و اضطراب روانی را در خود احساس می کنیم و حتی چه بسا در این مسیر به سمت افراط هم روی بیاوریم.

 

فرآیند جبران کردن را آغاز کنید

به مردم لطف کنید: هنگامی می توانید تغییری به وجود بیاورید که به مردم نشان بدهید که دارید به آنها لطف می کنید و کاری که برای آنها انجام می دهید جزئی از کار روزمره شما نیست. در غیر اینصورت آنها تصور خواهند کرد که هر کاری که انجام می دهید یک کار معمولی و استاندارد است. کاملاً صادق باشید و اجازه بدهید که مشتری بداند که برای تأمین خواسته یا نیاز وی باید متحمل چه زحماتی بشوید. استفاده از عباراتی مانند «ببینید، فردا با این که تعطیله، لازمه که بشینم و با رئیس شرکت صحبت کنم» نشان دادن ارزشی که برای مشتری قائل هستید را آسانتر خواهد کرد. اگر این کار را به نحو احسن انجام بدهید، کمتر درگیر خواسته های فرعی خواهید شد و مشتریان شما بیشتر قدردان توجهی که به آنها می کنید خواهند بود. به علاوه، آنها احساس خواهند کرد که باید لطف شما را جبران کنند و همین، باعث افزایش میل به همکاری بیشتر خواهد شد.

کلوچه برای قرارداد: در آخرین روز ماه، یک سینی کلوچه تازه برای مشتری بالقوه ای فرستادم که بر سر یک قرارداد با وی در حال مذاکره بودیم. تعداد آن کلوچه ها آنقدر بود که به همه کارکنان شرکت می رسید و همین باعث شد که به اتاق رئیس برسد و امضای مورد نظر دریافت شود. راز این موفقیت در قانون جبران نهفته است.

  1. اصل نسبیت

این مورد یکی از رازهای بنیادین بسیاری از مذاکرات است: ارزش، کاملاً نسبی است. به عنوان مثال، اگر به شما بگویم که این ساعت طلا یک میلیون تومان قیمت دارد، احتمالاً احساس می کنید که قیمت آن گزاف است. در عین حال، اگر به شما بگویم که این ساعت طلا ۱۰ میلیون تومان قیمت دارد، اما می توانم آن را فقط به قیمت یک میلیون و پانصد هزار تومان به شما بفروشم، احتمالاً احساس خواهید کرد که این یک فرصت تکرارنشدنی است. احتمالاً در این حالت با پرداخت بیش از مبلغی که در نظر داشتید مشکلی نخواهید داشت. در واقع، مطالعات نشان می دهند که از این خرید حس بهتری به شما دست می دهد و احتمال خرید مجدد شما بیشتر خواهد بود. بنابراین، دلیل اینکه همه مذاکره کنندگان در ابتدا خواسته های بزرگتری را مطرح می کنند همین است که در نهایت در حالی بتوانند به خواسته اصلی خود برسند که طرف مقابل هم راضی است و با منطقش جور در می آید.

شرکت های خرده فروش همیشه از این روش استفاده می کنند و ثابت شده که از این طریق، قیمت خود را تا ۲۰ درصد و بیشتر هم افزایش می دهند.

 

اولین قدم را به درستی بردارید

از اوج شروع کنید: هنگامی که می خواهید به مشتری قیمت بدهید، از ارائه قیمت اصلی لیست قیمت تان نترسید و ابتدا اجازه بدهید که مشتری آن را هضم کند. پیش از آنکه به سراغ ارائه قیمت های پایین تری بروید که احتمالاً برای مشتری خوشایندتر خواهند بود به او فرصت بدهید تا واکنش نشان بدهد. هر فروشنده ای که با تخفیف دادن شروع می کند مرتکب یک اشتباه بزرگ و فاحش شده است: در واقع، این فروشندگان با خودشان مذاکره می کنند. بنابر تجربه من، نه تنها این تخفیف اولیه زیاد به دل مشتری نمی نشیند، بلکه باعث می شود که احساس کند که این هم برایش کافی نیست. بنابراین، چه لزومی دارد که کار خودتان را سخت تر کنید؟ به مشتری اجازه بدهید که احساسات مختلفی را تجربه کرده و روی شما کار کند تا به عددی برسید که از ابتدا مد نظرتان بوده و در نهایت، هر دو راضی و خرسند باشید.

 

  1. اصل اعتبار

مردم به طور خودکار به چیزهایی که معتبر و رسمی به نظر می رسند اعتماد می کنند. آیا تا به حال برای شما پیش آمده که علیرغم اینکه با سرعت قانونی می رانده اید، ماشین پلیسی را دیده و مضطرب شده باشید. در این حالت بیشتر دقت می کنید و این حسی است که اقتدار یا آتوریته به انسان القا میکند. مردم این اعتبار را در چیزهای مختلفی می بینند: عنوان، یونیفرم، علامت ها و موارد متعدد دیگر.

یکی از انواع اعتبار و آتوریته ای که معمولاً نادیده گرفته می شود، شکل نوشتاری است. من به شخصه یک بار یک مشتری کنجکاو داشتم که می خواست از تک تک جزئیات نحوه عملکرد محصول ما با سیستم های فعلی شرکت متبوع خود اطلاع پیدا کند. پس از صرف ساعت های بیشمار برای شرح و توضیح، سرانجام از تیم بازاریابی مان خواستم که همان توضیحات را در یک نامه سربرگ دار در وبسایت مان منتشر کند. نتیجه چه شد؟ فوراً مشکل اعتبار حل شد، چرا که اکنون منبع همان کلمات یک شخصیت معتبر بود. در اینجا بود که بدون هیچ توضیح اضافی، خرید انجام شد.

 

فرمان را در دست بگیرید

با نوشتن و مستند و مکتوب کردن، اعتبار خود را تقویت کنید: هنگامی که آیتم های بازاریابی و بروشورهای شما چیزی که به مشتری بالقوه می گویید را تأیید می کنند، از طریق قدرت نوشتار برای اعتبار خود پشتوانه ای را دست و پا کرده اید. اگر می خواهید وارد بازارها و فضاهای تازه ای شوید، برای تولید مقالات و پست های وبلاگی که بتوان به آنها رفرنس داد با تیم بازاریابی تان همکاری کنید.

رئیس را وارد داستان کنید: گاهی مردم فقط می خواهند اطمینان داشته باشند که یک فرد معتبر و مقتدر بر فرآیند کار نظارت دارد. در این شرایط فقط کافی است که رئیس را هم وارد داستان کنید تا همان تضمین هایی که شما می دهید را ارائه کند تا دغدغه ها برطرف شود.

 

  1. اصل کمیابی

هنگامی که چیزی کمیاب است یا احتمالاً کمیاب خواهد شد، بیشتر برای آن ارزش قائل می شویم. نمونه های این مورد را به کرّات می توانید در جامعه مشاهده کنید. هر چیزی که با محدودیت مواجه می شود بیشتر مورد اقبال قرار می گیرد. حتی اگر بچگی تان را به یاد بیاورید، حتماً به خاطر خواهید آورد که وقتی به شما می گفتند که نباید به چیزی دست بزنید چقدر علاقه شما به لمس کردن آن افزایش پیدا می کرد. این همان چیزی است که هر روز در دنیای کسب و کار شاهد آن هستیم: هنگامی که یک کالا با عناوینی مانند آخرین موجودی یا موجودی محدود تبلیغ می شود، اقبال مشتریان نسبت به آن افزایش پیدا می کند. آیا تا به حال فروشگاه های آنلاینی را دیده اید که در بالا یا کنار محصول تعداد موجودی باقیمانده آن را می نویسند؟ این برای کمک به شما نیست، بلکه یک تاکتیک فروش است که انصافاً موثر هم هست.

 

از اصل کمیابی استفاده کنید

با قراردادن محدودیت زمانی، فوریت و اضطرار ایجاد کنید: محدودیت های زمانی متنوعی قابل اعمال هستند، مثلاً قیمت مخصوص حراج پایان سال، فروش ویژه به مناسبت عرضه اولیه محصول، شرایط خاص قرارداد به مناسبت سالروز آغاز به کار شرکت و مواردی از این قبیل. روی موثرترین آنها تمرکز کنید و به مشتری کمک کنید تا به این درک برسد که فقط همین الآن باید دست به کار شود، چرا که این پیشنهادات برای همیشه ماندگار نخواهند بود.

دانش روانشناسی می تواند به شما قدرت لازم برای تحت تاثیر قرار دادن مشتریان بالقوه تان را ارزانی کند. به خاطر داشته باشید که با وجود اینکه این موارد، جادویی و فرازمینی نیستند، اما به شدت موثر هستند، امتحان خود را پس داده اند و می توانند مشتری بالقوه را به ادامه خرید متقاعد کنند.

به نظر شما چه اصول روانشاسی دیگری وجود دارند که می توان از آنها در فروش بهره برداری کرد؟ لطفاً نظرات خود درباره این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی را با ما در میان بگذارید.

 

نویسنده اصلی این مطلب که با کمی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده، آقای کریس گیلِسپای است. آقای گیلسپای یک نویسنده فریلنسر و بنیانگذار شرکتی است که به رشد استارتاپ ها، شرکت های تکنولوژی محور و موسسات غیرانتفاعی کمک می کند.

 

 

فروش ۲٫۰ چیست (و چه اهمیتی دارد؟)

دنیا به وسیله فناوری در حال تغییر است و فروش نیز از این قاعده مستثنی نمانده است.

آیا هنوز هم برای جذب مشتری راغب (lead) به روش های سنتی فروش متوسل می شوید؟ آیا برای قدم گذاشتن به مرحله بعد آمادگی دارید؟

هنگامی که کسب و کار شما برای گنجاندن فناوری های دیجیتال در استراتژی های فروش سنتی تان آماده شد، برای نسخه دوم از فروش یا فروش ۲٫۰ (Sales 2.0) آماده شده اید.

اما پیش از آن، اجازه بدهید که به کمک این مطلب از سلسله مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی، ببینیم که اصلاً فروش ۲٫۰ چیست و چه اهمیتی برای کسب و کار شما دارد.

 

فروش ۲٫۰ چیست؟

فروش ۲٫۰ که گاهی از آن با عنوان فروش اجتماعی (Social Selling) یاد می شود، استراتژی های سنتی فروش را با فناوری های دیجیتال در هم می آمیزد تا راه های فروش موثرتر و کارآمدتری را هم برای فروشنده و هم برای خریدار ایجاد کند. این به فروشندگان شما کمک می کند تا وقت خود را اولویت بندی کنند و فقط مذاکره کننده نباشند، بلکه به کارشناسانی در فرآیند انتخاب محصول تبدیل شوند.

امروزه، مشتریان بالقوه وقت بیشتر و بیشتری را برای تحقیق و جمع آوری اطلاعات در اینترنت صرف می کنند. این باعث می شود که مشتری هدف شما مطلع تر باشد و سکان را نیز در دستان او قرار می دهد. در نتیجه همین تغییر و تحولات، روش های سنتی فروش روز به روز کم اثرتر می شوند.

برای افزایش فروش، باید به برنامه های مشتری بالقوه، سطح علاقه او و تمایلش به تعامل، بیشتر توجه کنید. فروشندگان با استفاده از فروش ۲٫۰ بهتر می توانند نیازهای مشتری بالقوه را درک کنند، که این به نوبه خود باعث تقویت فرآیند پرورش مشتری راغب می شود و به بخش فروش کمک می کند تا پیام مناسب را در زمان مناسب به بهترین وجه ممکن به خریدار ارائه کنند.

 

فروش ۲٫۰ چه اهمیتی برای کسب و کار شما دارد؟

امروزه، مشتریان بالقوه برای تحقیق و جمع آوری اطلاعات، از رسانه های اجتماعی و موتورهای جستجو کمک می گیرند و در نتیجه، اطلاعات بیشتری را در اختیار دارند. فروش مستقیم سنتی برای این نوع از مشتریان بالقوه، روز به روز بیشتر تاثیر و کارآمدی خود را از دست می دهد. همه فروشندگان به منظور تعامل و ارتباط همه جانبه با مشتریان بالقوه و کمک به سرانجام رسیدن فروش، باید از قدرت فروش اجتماعی به وسیله فروش ۲٫۰ بهره برداری کنند.

ما در اینجا به برخی از منافع فروش ۲٫۰ برای کسب و کار شما اشاره می کنیم:

 

  1. عقب نماندن از تغییراتی که در نحوه ارتباط و تعامل مشتریان ایجاد شده است

کمّیت و کیفیت دسترسی به اطلاعات تغییر پیدا کرده و نحوه خرید مشتریان نیز دستخوش تغییر شده است. در شرایطی که افراد بیشتری استفاده از تکنولوژی را در زندگی روزمره خود گنجانده اند، طبیعتاً تعداد بیشتری از مشتریان نیز از طریق همان فناوری ها تحقیق و خرید می کنند.

امروزه مشتریان بالقوه بیشتری برای پیدا کردن اطلاعات مورد نیاز خود از گوشی های موبایل، موتورهای جستجو، شبکه های اجتماعی و سایر فناوری های ارتباطی بهره می گیرند. به علاوه، هنگامی که برای خرید آمادگی پیدا می کنند، خرید خود را نیز از طریق همان فناوری ها انجام می دهند.

فناوری، تعامل از راه دور، پیدا کردن راهکارهای متناسب با خواسته ها و نیازها و خرید آنها با کمترین زحمت را برای مشتریان آسان کرده است. اگر به جای رقبا شما آن کسی باشید که از طریق استراتژی های فروش ۲٫۰ با مشتری تعامل انجام داده و راهکارهای مناسبی را به وی ارائه می دهد، این شما خواهید بود که به جای آن رقبا پیروز میدان می شوید.

 

  1. جابجایی مجدد کفه ترازو به نفع تیم فروش شما

قبلاً دسترسی کاربران به اطلاعات و حتی قیمت ها بسیار محدود بود. تنها راه کسب اطلاعات بیشتر، تماس گرفتن با یک فروشنده بود. در این راستا، مشتری باید گوشی تلفن را بر می داشت و با کسی صحبت می کرد یا از طریق نامه نگاری در صدد کسب اطلاعات مورد نیاز خود بر می آمد.

بعد از ایجاد تماس و ارتباط، فروشنده بروشورهایی را به مشتری نشان می داد و از مزایای محصول سخن می گفت و به این امید می نشست که مشتری از وی خرید کند. اگر سوالی مطرح می شد که فروشنده برای آن پاسخی نداشت، احتمالاً مشتری از دست می رفت.

اما امروزه دیگر اینطور نیست.

در شرایطی که اطلاعات به طور پیوسته و ۲۴ ساعته در دسترس قرار دارد، دیگر نیازی نیست که مشتری منتظر برداشتن گوشی تلفن بماند یا حضوراً با یک فروشنده صحبت کند، بلکه به راحتی می تواند از طریق ارتباط با مشتریان دیگر، اطلاعات موجود بر پهنه وب و سایر روش ها به اطلاعات مورد نیاز خود دست پیدا کند.

هنگامی که تیم فروش شما از استراتژی های فروش ۲٫۰ استفاده می کند، این امکان را برای شما فراهم می کند تا در لحظه و به روش هایی که به مذاق مشتریان تان خوش می آید با آنها تعامل داشته باشید. اطلاعاتی که ارائه می کنید و تعاملاتی که انجام می دهید نیز به نوبه خود آنها را به مشتریان راغب شایسته ای تبدیل خواهد کرد.

حرف آخر اینکه فروش ۲٫۰ اهرم و قدرتی که تیم فروش شما برای کارآمدی در بازار امروز به آن نیاز دارد را در اختیارش قرار می دهد.

فناوری ها تغییر می کنند و مشتریان شما نیز همگام با آنها دستخوش تغییر می شوند. آیا کسب و کار شما برای رویارویی با آن مشتریان مدرن و فناوری های تازه آمادگی دارد؟

 

برنامه ریزی قبل از تماس: پیش از تماس با مشتری واقعاً به چه میزان اطلاعات درباره او نیاز دارید؟

سوال: من چندین فروشنده دارم که آمار خوبی را ارائه نمی دهند. خروجی کار آنها به طور مستمر ناچیز است، اما خودشان می گویند که از روش «تماس هوشمندانه» استفاده می کنند؛ به این معنی که ابتدا در مورد مشتریان بالقوه تحقیق می کنند. سوال من این است: قبل از تماس، دقیقاً چقدر باید درباره مخاطب اطلاعات جمع آوری کنیم؟

پاسخ: بزرگترین مشکل در اینجا این است که اعداد و ارقام مورد نظر محقق نشده اند. اگر به اندازه کافی فروش انجام می گرفت، کسی به تعداد تماس های فروشنده ها اهمیتی نمی داد. اما از آنجایی که دلیل اصلی استخدام آن عاملان فروش (که فروش باشد) محقق نشده، چیزی باید تغییر کند.

 

پنهان کردن بی علاقگی

در موارد متعددی شاهد آن هستیم که فروشندگان پشت «تحقیق» پنهان می شوند تا ترس خود از برداشتن گوشی را پنهان کنند. تحقیق کردن نمی تواند آن ترس را از بین ببرد، بلکه فقط آن را مسکوت می گذارد. اگر آن تحقیق می توانست راهکاری در جهت افزایش فروش باشد، کار به اینجا نمی کشید.

 

آنچه که باید درباره مشتریان بالقوه بدانید

من به شخصه پیشنهاداتی را در زمینه فروش شنیده ام که در آنها به فروشندگان توصیه می شود که بررسی کنند که مشتری مورد نظر در چه مدرسه ای درس خوانده، پروفایل های مشتریان در شبکه های اجتماعی را چک کنند، به برخی اطلاعات خصوصی آنها دست پیدا کنند و مواردی از این قبیل. این چیزها هیچ وقت برای من جالب توجه نبوده است. مشتریان شما به دنبال یک دوست جدید نیستند. تنها راهی که از طریق آن می توانید آنها را به همکاری یا خرید متقاعد کنید این است که به ایشان کمک کنید تا به چیزی که می خواهند دست پیدا کنند، از شر چیزی که نمی خواهند خلاص شوند، یا هر دو و بتوانند کار خود را بهتر و سریع تر و با هزینه کمتری نسبت به رقبا، یا با هزینه ای انجام بدهند که ارزش قیمتی که طلب می کنید را داشته باشد.

به منظور تحقق این هدف، لزومی ندارد که از زندگی شخصی آنها چیز زیادی بدانید. شما باید نیم رخی از مخاطب هدف خود داشته باشید و بدانید که چه چیزی او را به بهترین مشتری شما تبدیل کرده است. فرد مورد نظر چه ویژگیهای خاصی دارد که به واسطه آنها می تواند مشتری بالقوه شما باشد؟ پس از درک همین موارد، تحقیق شما تشکیل می شود از پیدا کردن و جذب مشتریانی که با آن نیم رخ تطابق دارند.

 

هر کسب و کاری باید نیم رخی از بهترین مشتری مورد نظر داشته باشد یا به عبارت دیگر، ویژگی های اصلی وی برایش مشخص باشد

 

پس از درک این نیم رخ یا شمای کلی، تحقیق شما باید روی پاسخ به این سوال تمرکز پیدا کند: «آیا این مشتری بالقوه با مشخصات بهترین مشتری ما تطابق دارد؟»

و به محض اینکه بدانید که بهترین مشتری شما چه ویژگیهایی دارد، تحقیق مورد نیاز رادر عرض ۲ دقیقه یا کمتر هم می توانید انجام بدهید. از این طریق، وقت بیشتری برای مکالمات معنادار، تعامل برانگیز و هدفمند با مشتریان برتر خواهید داشت.

 

نویسنده این مطلب که با اندکی جرح و تعدیل برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده آقای مایکل پِدون است. آقای پدون مدیرعامل و بنیانگذار یکی از شرکت های مطرح فعال در زمینه خدمات بازاریابی و فروش است.

 

موثرترین روش برای فروش

با توجه به هزینه های جذب مشتری، «روابط» نقش مهم تری در به سرانجام رساندن فروش پیدا کرده اند.

رابطه یکی از ستون های اصلی هر کسب و کار موفقی به شمار می رود. بنابراین، برای کسب و کارها لازم و ضروری است که از همان ابتدای تماس خود با مشتری، به منظور ایجاد رابطه های ماندگار برنامه ریزی کنند. بر طبق یکی از تحقیقاتی که اخیراً انجام شده، برای برقراری ارتباط با یک خریدار شرکتی (B2B) دست کم به ۱۸ فعالیت و تلاش مرتبط با مباحث بازاریابی و فروش نیاز است. به هر حال، همینطور که بازار شلوغ تر و دست زیادتر می شود، مشتری یابی به طرز فزاینده ای دشوارتر می شود.

آن دسته از افرادی که بر این باور هستند که با زور و جبر می توانند معامله ای را جوش بدهند خیال خامی را در سر می پرورانند. مطالعات نشان می دهد که ۵۰ درصد از مشتریان بالقوه اعتقاد دارند که فروشندگان بیش از حد سماجت به خرج می دهند (تنها ۱۷ درصد از فروشندگان این را قبول دارند). معمولاً فروشندگان از همان ابتدا به دنبال رسیدن به انتهای قیف فروش هستند، نه ساختن رابطه های محکم و استوار. مشکل اظهر من الشمس این رویکرد این است که از همان ابتدای رابطه ، تمرکز بر انتهای آن قرار دارد.

موثرترین و پسندیده ترین روش برای ارتباط با مشتری بالقوه و ایجاد رابطه، استفاده از روش های مردم محور به کمک ارجاع و معرفی دیگران است. ما در ادامه این مطلب از مجموعه مطالب آموزش فروش مجله گویا آی تی توضیح خواهیم داد که چرا این روش ها تا به این حد ارزشمند هستند.

 

  1. جذب مشتری

معرفی از طریق دیگران از نقطه نظر جذب مشتری بسیار موثر است. هنگامی که از طریق یکی از دوستان یا سایر افرادی که ارتباط نزدیکی با آنها داریم به ما درباره یک کسب و کار یا محصول اطلاعاتی داده می شود، احتمال اینکه به کسب و کار مورد نظر اعتماد کنیم به مراتب افزایش پیدا می کند. به همین دلیل است که نرخ تبدیل (مشتری بالقوه به بالفعل) معرفی و ارجاع ۴ برابر سایر روشهای بازاریابی است. ما ذاتاً به انسانها بیشتر از اعداد اعتماد می کنیم.

 

  1. حفظ مشتری

هنگامی که مشتری از طریق معرفی و ارجاع وارد قیف فروش می شود، فروش با سرعت بیشتری به سرانجام می رسد. جذب مشتری از این طریق کار تیم های موفقیت مشتری را راحت تر می کند. دیگر لازم نیست که بخش فروش برای به سرانجام رساندن فروش بیش از حد وعده و وعید بدهد و تیم موفقیت مشتری شروع بهتری را در آغاز رابطه رقم خواهد زد. در نتیجه، نرخ حفظ مشتری از این طریق در مقایسه با مشتریانی که از سایر روش ها جذب می شوند، ۳۷ درصد بیشتر است.

 

  1. ارزش مشتری

علاوه بر موارد بالا، مشتریان معرفی و ارجاع داده شده بیشتر از مشتریان عادی روی درآمد کسب و کار تاثیر می گذارند. از آنجایی که ارجاع یک مشتری بالقوه از طریق مشتری دیگر به معنی آن است که بر طبق ارزیابی مشتری اول، محصول مورد نظر برای مشتری بالقوه مزبور یک انتخاب مناسب به شمار می رود، معمولاً میزان تعامل و عمل در این حالت بیشتر است. به علاوه، امکان بیش فروشی نیز برای این دسته از مشتریان بیشتر است. یک مطالعه نشان داد که ارزش طول عمر مشتری ارجاع شده نسبت به مشتریان معمولی ۱۶ درصد بیشتر است.

 

بهره برداری از ارجاع

به منظور بهره برداری از مزایای ارجاع، باید از مشتریان کنونی خود کمک بگیرید. بر طبق نتایج یک تحقیق، ۸۳ درصد از مشتریان پس از یک تجربه مثبت به ارجاع سایرین علاقمند هستند، اما تنها ۲۹ درصد از آنها در عمل این کار را انجام می دهند.

تا جایی که می توانید تلاش کنید تا سرمایه گذاران، شرکا، مشاوران و خریداران، همه و همه نسبت به ارجاع و و معرفی دیگران به شما رغبت پیدا کنند. ایجاد یک شبکه بیرونی از حامیان به وسیله ایجاد رابطه های با کیفیتی که بیش از «بستان» روی «بده» تکیه می کنند ضروری و حیاتی است. بهره برداری از پیشرفت های جاری در هوش مصنوعی و اتوماسیون می تواند مسیر دستیابی به مشتریان جدید را روشن و هموار کند.

دیگر وقت آن رسیده که یک رویکرد مردم محور را نسبت به بازاریابی و فروش اتخاذ کنید. کسب و کار خود را با انسان ها و برای انسان ها بسازید.


شما درباره اثرگذاری روش و نکاتی که در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش به آن اشاره کردیم چه نظری دارید؟ تا چه حد و چطور از معرفی و ارجاع دیگران در کسب و کار خود بهره برداری می کنید؟

 

چگونه بزرگترین چالش هر مشتری بالقوه ای را به سرعت شناسایی کنیم؟

هیچ چیزی نمی تواند مانند عذاب و دردی که مشتری با آن دست و پنجه نرم می کند، او را نسبت به خرید از شما متقاعد کند. اگر مشتریان بالقوه شما با چالش هایی روبرو هستند که بر کسب و کار آنها تاثیر منفی گذاشته، انجام کارها به بهترین شکل ممکن را برای ایشان دشوار ساخته یا هزینه های زیادی را بر دوش آنها تحمیل کرده، این همان عذاب و دردی است که باید پیدا کنید تا بتوانید از آن بهره برداری کنید.

چنانچه بتوانید عمیق ترین و حادترین مشکلات مشتری بالقوه خود را پیدا کنید و راهکاری را برای آنها پیدا کنید، معاملات بیشتر و بزرگتری را به سرانجام خواهید رساند. ما در این مطلب از مجموعه مقالات آموزش فروش مجله گویا آی تی به سه روش اشاره می کنیم که به کمک آنها می توانید بزرگترین چالش های مشتری را به سرعت پیدا کنید تا بتوانید فروش بیشتری را به سرانجام برسانید.

 

  1. به دنبال میگرن باشید، نه سردرد!

همه چالش ها و دردها یکسان نیستند. تصور نکنید که اولین مسأله ای که مشتری بالقوه مطرح می کند بزرگترین و مهم ترین مشکلی است که با آن مواجه شده است و باید همان را حل کنید.

اینطور تصور کنید: سردردهای کوچک عذاب آور هستند، اما واقعاً مسأله بزرگی به شمار نمی روند. شما با وجود یک سردرد جزئی هم می توانید به کارهای روزمره خود برسید.

از طرف دیگر، میگرن شما را اسیر خود می کند. میگرن باعث می شود که مستأصلانه به دنبال درمان بگردید. اگر بتوانید کاری کنید که مشتری بالقوه شما در مورد بزرگترین مشکلاتی که با آن روبرو است لب به سخن بگشاید، مشتری بسیار با انگیزه ای را برای خود دست و پا کرده اید.

 

  1. هزینه ها را برای مشتری مشخص و روشن کنید

بزرگترین مایه عذاب و درد مشتری، مشکلی است که از طریق از دست رفتن سود و منافع بیشتر یا پس انداز وی برایش هزینه در بر دارد. اگر بتوانید سوالات درستی بپرسید و به این وسیله کاری کنید که مشتری بالقوه شما هزینه ها را به زبان بیاورد، ارزش راهکار خود را بیشتر نشان می دهید.

پس از آنکه روی یک چالش کلیدی تمرکز کردید، سوالی مثل این را بپرسید: «به نظر شما این مسأله چه هزینه هایی را برای شرکت شما در برداشته است؟» پاسخی که دریافت می کنید راه را برای به سرانجام رساندن معاملات بسیار بزرگتری هموار می کند. به هر حال، اگر یک مشکل برای شرکتی یک میلیارد تومان هزینه در بر داشته باشد، راهکار شما هم دقیقاً همینقدر ارزشمند خواهد بود.

 

  1. موضوع را به زندگی شخصی مشتری پیوند بزنید

یک چالش کلیدی علاوه بر اینکه برای مشتری و شرکت وی هزینه مالی می تراشد، بر زندگی شخصی او نیز تاثیر می گذارد. هدف شما باید این باشد که چگونگی این اثرگذاری را پیدا کنید. به این منظور، شاید لازم باشد که کمی در مخاطب خود استرس و اضطراب ایجاد کنید. مثلاً می توانید بپرسید: «این مسأله چه تاثیری روی زندگی شخصی شما داشته است؟»

شاید با کنکاش درباره زندگی شخصی مشتری زیاد احساس راحتی نکنید، اما به خاطر داشته باشید که به عنوان فروشنده این وظیفه شما است که مشکلات مشتری بالقوه خود را کاملاً درک کنید تا بتوانید آن مسائل و مشکلات را حل کنید. روشن کردن هزینه های شخصی چالشی که مشتری با آن روبرو است باعث افزایش انگیزه لازم برای سرمایه گذاری روی راهکار خواهد شد و به شما کمک می کند تا فروش را به سرانجام برسانید.

 

اکنون که این مطلب از سلسله مقالات آموزش فروش را مطالعه کردید و متوجه شدید که چیزی که به مشتری بالقوه انگیزه می دهد مشکل، رنج و عذابی است که با آن دست و پنجه نرم می کند، چگونه از این ۳ نکته برای کشف و حل بزرگترین چالش های پیشِ روی مشتری خود استفاده خواهید کرد؟ لطفاً نظرات و دیدگاه های خود را با ما و سایر کاربران وبسایت گویا آی تی در میان بگذارید.


نویسنده این مطلب آقای مارک وِیشاک است که با اندکی تغییر برای بخش آموزش فروش مجله گویا آی تی ترجمه شده است. آقای ویشاک موسس یکی از شرکت هایی است که در زمینه فروش فعالیت می کند، مولف کتابی در همین زمینه است و به طور مستمر برای مجلاتی که در زمینه کارآفرینی و کسب و کار فعالیت می کنند مطلب می نویسد.